علی خامنهای در واکنش به نظراتی که "جهاد تبیینی" را یک ادعای مندرآوردی و فاقد سابقه در سنت و مبانی سیاسی و معرفتی اسلام دانستند توضیح داد که این مفهوم را از نامه حضرت علی امام اول شیعیان به فرزندانش به عاریت گرفته است که آنها را به "جهاد در راه خدا با استفاده از اموال، جان و زبان" دعوت کرده بود. البته این استدلال نیز کمکی در فقدان پشتوانه دینی ادعای او نمیکند. قاعده و سنتی به نام جهاد تبیینی در تاریخ و سنت اسلامی وجود ندارد و در زمانه حاضر حالت پارادوکسیکال دارد.
رهبری جمهوریاسلامی ایران نخستین بار از واژه جهاد تبیینی در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ استفاده کرد اما طرح ویژه آن در دیدار او با جمعی از دانشجویان مدافع نظام در روز اربعین امسال بروز پیدا کرد. از آن مقطع به بعد این برچسب سرفصل فعالیت نیروهای اصولگرا و زیرمجموعههای نهاد ولایت فقیه شد تا جایی که قرار بود در بودجه سال آینده مبالغ هنگفتی به آن اختصاص پیدا کند که با مخالفت علنی خامنهای انتظار میرود منتفی شود. البته حتی اگر این اتفاق بیفتد باز به معنی اقدامات داوطلبانه حداقل در سطح وسیع برای جهاد تبیینی نخواهد بود بلکه از بودجه شرکتهای زیرمجموعه نهاد ولایت فقیه و منابع مالی نهادهای حاکمیتی به صورت غیرمستقیم استفاده خواهد شد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
رصد کردن واقعیتها نشان میدهد که نظام در دهه گذشته بیش از پیش به حامیپروری و توزیع رانت و تنزل مناصب حکومتی به فرصتی برای غارت اموال عمومی وابسته شده است؛ کار به جایی رسیده است که در فضای مجازی هشتگهای حکومتی فاکتور میشود. بنابراین ادعای خامنهای که مخالفان، منتقدان سیاستهای کلان حکومت و فعالان رسانهای مستقل را به "حرامخواری" و "مزدوری" متهم کرد به نیروهای حامی و تحت امرش تناسب دارد و او دارد آدرس غلط میدهد.
جهاد تبیینی چون دیگر مفاهیم مورد نظر خامنهای در سالهای گذشته چون "تهاجم فرهنگی"، "جنگ نرم" و "مقابله با فتنه" بار امنیتی بالایی داشته و توجیهگر تقابل خشونتآمیز با هدف است. در واقع با این نامگذاریها که حالت کدگذاری دارد رویکرد اصلی نهادهای حاکمیتی در مدیریت جامعه و نرمافزار سرکوب را تعریف کرده و در عین حال پایگاه اجتماعی نهاد ولایت فقیه را تهییج کرده و جهت میدهد.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
خامنهای در سخنانش با نمایندگان مجلس خبرگان رهبری با توضیحات تفصیلی ابعاد مختلف جهاد تبیینی موردنظرش را شرح داد که به صورت خلاصه توجیه وضعیت موجود و درستی راه طیشده نظام در دوران رهبری او و مبانی معرفتی و سیاسی نظام است. او به مانند همیشه و مشابه سلف خود انقلاب بهمن ۵۷ را به جمهوریاسلامی ایران تقلیل داده و با تفسیر مضیق نظام را نیز به جناح و گروه مورد نظر خود (خودیها) محدود کرد
خامنهای انتظار دارد در فضای مجازی و کارزارهای سیاسی و روانی نیروهای حامیاش و بخصوص نهادهای تبلیغاتی درستی نظرات و تصمیمات حکومت را با زبان موثر توضیح داده و دعاوی مخالفان و "دشمنان" را باطل کنند. از آنجاییکه مواجهه نظام با منتقدان و مخالفان هیچوقت در چارچوب رقابت سیاسی منصفانه و مواجهه کلامی و نظری صرف نبوده و در نهایت خشونت و برخوردهای انقباضی حرف آخر را زده است، میتوان پیشبینی کرد که سازماندهی دور جدیدی از برخورد با منتقدان و دگراندیشان و اهالی رسانه و گسترش سانسور و فیلترینگ، بخش اصلی فعالیتها در چارچوب جهاد تبیینی باشد.
اما در عرصه رسانهای و گفتمانی نیز جهاد تبیینی خامنهای نه تنها کارکرد مورد نظر او را ندارد بلکه در مسیری معکوس رویکرد دوگانه، مزورانه و فریبکاری سیاسی او و نهاد ولایت فقیه را نمایان میکند.
خامنهای جهاد تبیینی را متضمن دفاع از عملکرد نظام با توجه به استفاده توامان از همه ابزارهای قدرت تعریف کرد در حالیکه در واقعیت چنین نبوده است. او "قدرت نظامی (دفاعی)"، "منطق جذاب در دنیا"، "اعتماد ملی"، "امید ملی"، "حضور مردم در صحنه"، "رفاه و نبود مشکلات معیشتی"، "توسعهطلبی منطقهای" و "استفاده از انرژی هستهای برای بهرهبرداری از فناوریهای پیشرفته" را به عنوان مولفههای مختلف اقتدار و قوت کشور نامید. این در حالی است که عملکرد واقعی نظام نه آنچه وی توصیف میکند بلکه بطور واقعی حذف رضایت مردمی، امید به آینده و رفاه جامعه به نفع دیگر متغیرها بوده است. در عرصه بینالمللی و منطقهای نیز بخصوص بعد از مداخله نظامی در سوریه چهره ایران فاقد جذابیت قابل اعتنا است.
او توسعهطلبی منطقهای را برای کشور به دلیل ایجاد عمق راهبردی مفید دانست درحالیکه هدفگذاری گسترش حضور نظامی و راهبردی در ماورای مرزها و روشهای اتخاذشده تناسبی با منافع ملی ایران نداشته و هزینههای سنگین درازمدت دارد.
جدا از تناقضاتی که در سخنان خامنهای مشاهده شد وی اعتراف بزرگی کرد که هدف اصلی از برنامه هستهای ایجاد قدرت چانهزنی بوده است. وقتی سیاستهای نظام ستیزهجویانه و مغایر با نظم بینالملل بوده و در خدمت مصلحت همگانی نبوده است قدرت چانهزنی ادعایی ایجاد شده فاقد ارزش است. رشد توان نظامی و دفاعی کشور امر قابل دفاعی است اما به شرطی که در خدمت اهداف ملی و نه بنیادگرایی اسلامی شیعه محور بدون مرز و افراطگرایی باشد.
مشکل اصلی در نظام باورخامنهای نگاه گزینشی او به جامعه بمانند همه نظامهای اقتدارگرا و ایدئولوژیک است. او با دفاع از تفاوت میان "خودی" و "غیرخودی" بار دیگر تایید کرد که برای او فقط نظر کسانی اهمیت دارد که مبانی عقیدتی و سیاسی نظام را باور دارند. این باور نیز به خودی خود قابل باور نیست بلکه باید در عمل و در همراهی کامل با نظرات کلان خامنهای و سرسپردگی به نهاد ولایت فقیه مشخص شود. ریزشهای متعدد و نحیف شدن بلوک قدرت در درازای زمان نیز نشان میدهد که خودیهای مورد نظر خامنهای که جامعه هدف او را قرار است از مردم ایران شکل دهد به شکل فزایندهای کوچک شده است. در نتیجه تحکیم اندکسالاری با توجه به نسبت پایین خودیهای خامنهای در برابر کل جمعیت ایران پیامد نگرش کلان رهبری نظام است.
خودی – غیرخودی برای گروههای سیاسی معنا دارد که در ائتلافها ورقابتهایشان آن را در نظر بگیرند اما برای حکومتی که مدعی زمامداری همگانی است موضوعیت ندارد. آنچه ریاکاری خامنهای را آشکار میسازد عدم پایبندی عملی به الزامات تقسیم مردم ایران به دوگانه خودی-غیر خودی است. او در انتخاباتها و مواقعی که نظام در تنگنا قرار میگیرد از همه مردم برای پاسخ به تقاضایش دعوت میکند اما در سیاستگذاری نظام و تبیین رضایت عمومی فقط "خواص" و جامعه هدف خود را در نظر میگیرد.
اما اوج آسیبپذیری سخنان اخیر خامنهای که "جهاد تبیینی" را پیشاپیش در بنبست قرار میدهد، ویژگیهایی است که او برای حکمرانی در اسلام برشمرد. به نظر خامنهای حکومت اسلامی امر منحصر به فردی است که نه شبیه سلطنت است و نه جمهوریهای رایج در دنیا و نه حکومت نظامیان بعد از کودتا. این ادعا که اسلام نظام حکمرانی ویژهای داشته محل بحث است اما در مورد جمهوری اسلامیایران حرف خامنهای به این معنا درست است که یک نظام ویژه است اما ویژگی خاص آن در ارائه یک گونه جدید نیست بلکه تلفیقی از نظامهای سیاسی "سلطانی"، "تمامیتخواهی" و "الیگارشی" است.
خامنهای ویژگیهای زیر را برای حکمرانی اسلامی در نظرگرفت: « اتکا به مبانی معنوی، مردمی بودن، دینی بودن، اعتقادی بودن، اَشرافی نبودن، مسرف نبودن، ظالم نبودن؛ نه مظلوم بودن»
همین ادعا نشانگر بطلان انتساب حکمرانی اسلامی به جمهوریاسلامی ایران است. عملکرد نظام مشحون از ظلم، تبعیض و تضییع حقوق است. گسترش سرسامآور فساد ساختاری، شکلگرفتن نوکیسهها و هزارفامیلهای جدید بعد از انقلاب، رشد اسراف و مصرفگرایی و تجملات در تعداد زیادی از خانوادههای مسئولان تزویر نهادینهشده در رفتار خامنهای را نشان میدهد که با انحصار قدرت سیاسی، عقیم کردن قوه قضائیه و قدرت نظارت مجلس خبرگان مجال رسیدگی و پاسخگو کردن را سلب کرده و موجب شده تا او یک طرفه دعاوی دروغ و فاقد پشتوانه را طرح کند.
اما تشدید شکاف بین فضایی که درسخنان خامنهای ترسیم میشود با واقعیتهای جامعه و توانایی فناوریها نوین اطلاعاتی در شکسست تکصدایی و انحصار رسانهای موقعیت او در مدیریت فضای عمومی را ضعیفتر از قبل کرده است. همچنین این فاصله عظیم روشن میسازد که بدخیمی فضای متوهمانه و پارانوئیایی خامنهای به مرحله خطرناکی رسیده است. ازاینرو جهاد تبیینی با همین معیارهایی که خامنهای تعریف کرده است در حوزه تبلیغات و مواجه گفتمانی به ضرر او تمام خواهد شد. علاوه بر این بستری برای درک و تبیین نادرستی سیاستگذاریها و تصمیمات کلان او و نفاق موجود در رفتار و مواضعش نیز میشود.
مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.