جنبههای مختلف بحث ممنوعیت حجاب در آلمان و کشورهای مشابه
۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبهنزدیک به یک دهه است که این بحث در آلمان جریان دارد، که آیا بانوان مسلمانی که کارمندان دولت هستند، مجازند با حجاب اسلامی در محل کار خود حضور یابند. این موضوع از زاویههای مختلف حقوقی، اخلاقی، سیاسی، فرهنگشناختی، الهیاتی و فلسفی بررسی شده است. در برخی کشورهای دیگر اروپایی نیز، خاصه فرانسه، در این مورد بحثهای مشابهی جریان داشته است. فشردهای از بحثها، با نظر به آنچه در رسانههای آلمان انتشار یافته، از این قرار است:
خصلت نمادین حجاب
هیچ پوششی، پوشش محض نیست. هر لباسی با خود پیامی دارد، یعنی چیزی میگوید در مورد سلیقه و گرایش و موقعیت اجتماعی و فرهنگی پوشندهی خود. به این اعتبار خصلتی نمادین دارد. این خصلت نمادین در برخی پوششها و آرایشها آشکارا و عمداً برجسته هستند. اونیفورم، یعنی لباس متحدالشکلی که اعضای صنفها و دستههای خاص، میپوشند، این ویژگی بارز را دارد. برخی پوششها ممکن است در جایی و زمانی عادی باشند، اما در جایی و زمانی دیگر خصلت "اونیفورمی" بیابند، چه برای پوشنده، چه برای محیط. پوشنده میخواهد با تأکیدی خاص تعلقش را به صنفی یا گروهی نمایش دهد، و حتا اگر چنین تأکیدی نداشته باشد، به دلیل جو فکری زمانه ممکن است محیط این برداشت را کند که قضیه فردی نیست و فرد دارد با پوشش خود به جریانی خاص اشارهی مؤکدی میکند.
حجاب اسلامی اکنون دارای خصلت نمادین بارزی شده است، یعنی جنسیتی اونیفورمی یافته است. پیشتر توجه چندانی به خصلت نمادین این پوشش نمیشد، چه در کشوری اسلامی چون ایران، چه در اروپا. در ایران، در اصل پس از انقلاب ۱۳۵۷ و تشکیل حکومت اسلامی بود که حجاب، بار سیاسی آشکاری یافت و دولت دینی از آن پرچم و نماد ساخت.
این گونه سیاسی شدن از مرزهای کشورهای اسلامی فراتر رفت و در کشورهای دیگر نیز به موضوع جنبهای سیاسی داد. حجاب نماد شد، نماد یک سیاست، یک طرز زندگی، نوعی خاص از رابطهگیری با جهان، نوعی خاص از رابطهی دو جنس انسانی با هم، نوعی تلقی فرهنگی.
تأکید خشن بر دیگربودگی
اونیفورم به خودی خود مسئلهای نیست، اما اگر با آن دیگربودگیای به نمایش درآید که درآمیخته با خشونت باشد، آن پوشش نمادین، دیگر فقط تعلق صنفی و گروهی را نمیرساند و همچون یک تهدید ادراک میشود. تداعیای صورت میگیرد که در سادهترین شکلش مثلاً به صورت یادآوری تصویرهایی است که در تلویزیون دیده میشوند: انفجار، تظاهرات خشن و همانندهای اینها.
حجاب اکنون چنین باری یافته است. در خود کشوری چون ایران نیز لفظ "حجاب" در زنجیرهای از مفهومها قرار میگیرد که باعث میشوند، واژه فقط به یک تکه پارچه اشاره نداشته باشد. گشت، زندان، اسیدپاشی، یاروسری یا تو سری، بسیج، اخراج از مدرسه و محل کار... اینها لفظهای همجوار "حجاب" هستند؛ آنها به "حجاب" معنای امروزیش را میدهند.
در کشوری چون آلمان نیز حجاب فقط حجاب نیست: با آن به لحاظ معنایی چیزهایی همراه میشوند که شاید یک حجابدار مشخص هیچ سنخیتی به لحاظ اخلاقی و شخصیتی با آنها نداشته باشد، چیزهایی چون تروریسم، جنگ، بیحقوقی زنان در جامعههای اسلامی، و شیوخ عرب، با آن داستانهایی که در مورد آنان میگویند.
استدلال الهیاتی
ممکن است یک مؤمن مسلمان اعتراض کند و بگوید که این چیزهایی که بر حجاب بار میشود و به آن معنای دیگری میدهد، هیچ ربطی به اصل موضوع ندارد و مسلمان به عنوان مسلمان دربرابر آنها مسئول نیست. پرسیده میشود: پس حجاب چیست؟ پاسخ معمول این است که فرمان خداست، همین و بس! این پاسخ دینی مسئله را حل نمیکند، چون پاسخی که از درون یک دین میآید، در نهایت برای گروندگان به آن دین قانعکننده است.
موضوع را نمیتوان فراتر برد، یعنی از پاسخی درون-دینی یک پاسخ الهیاتی عمومی درست کرد که مثلاً اروپایی مسیحی را نیز قانع کند. پاسخ الهیاتی معمولا ارجاع دادن به یک تصور "متعالی" است، نه دستوراتی دخالتگر در امور سادهی دنیوی، دستوراتی در باب پوشش و آرایش. پس بحث از طریق دینی و الهیاتی آن به جایی نمیرسد.
رواداری و حقوق بشر
گفته میشود که مسئله را بایستی در چارچوب بحث رواداری پیش برد، یعنی گفت: رواست که هر کس هر چه خواست بپوشد. با استفاده از درک عمومی از حقوق بشر نیز به همین سان در این مورد نظر داده میشود: حق پوشش، حقی است در چارچوب آزادیهای فردی و هر گونه تحمیلی در این مورد، زیر پا گذاشتن یک حق بشری است.
به این نحوهی نگرش به موضوع دو اشکال میگیرند: ۱. مسئله در اصل مسئلهی آزادیهای فردی نیست، بلکه حالت نمادینی است که یک پوشش یافته است: پوششی که جدا میکند، فرق میگذارد و سیاستی مبلغ آن است که برای فرقگذاری به سرکوب و تروریسم هم متوسل میشود. ۲. با حکم رواداری نمیتوان به آن جریانی میدان عمل داد که خودش روادار نیست.
اساس این گونه اشکالگیریها این است که اگر کسی چیزی را خود قبول ندارد، روا نیست آن را مبنا بگذرد تا با توسل به آن حقی را شامل حال خود کند. منظور چیست؟ در ایران، حجاب اجباری است. یک نمایندهی سیاست رسمی حکومت اسلامی روا نیست بگوید که در آلمان بایستی آن آزادی در پوشش برقرار باشد که زن مسلمان به عنوان آموزگار نیز حق داشته باشد با حجاب در محل کار خود حاضر شود. روا نیست وی چنین سخنی بگوید، چون به حقِ عمومی آزادی پوشش توسل میجوید؛ اما این حقی است که خود او به آن باور ندارد. او اگر در مقابل بگوید، که صحبت بر سر حق عمومی پوشش نیست، بلکه حق یک اقلیت در یک محیط بیگانه است، باید آماده باشد، این پاسخ را بشنود: چرا درست با توسل به حق اقلیت از تحمیل حجاب به اقلیتهای مذهبی و نیز به زنان خارجیای که به عنوان گردشگر به ایران میآیند، دست برنمیدارید؟
"موضوع را سیاسی نکنیم"
گفته میشود که: موضوع را سیاسی نکنیم. بار سیاسی حجاب، محصول سه-چهار دههی اخیر است؛ بهتر است سیاست را کنار بگذاریم، تا بتوانیم موضوعی را، که فرهنگی-اجتماعی است، بهتر بررسی کنیم. اگر چنین نیز شود، باز حجاب در متن معناییای قرار نمیگیرد که با بیتفاوتی بتوان گفت این یک امر فردی است. موضوع حجاب به مسئلهی زنان و تبعیض در مورد آنان گره خورده است. کسی که از حجاب دفاع میکند، نمیتواند بگوید این موضوع به مسئلهی حقوق زن بیربط است.
آگاهیای که امروز در مورد حقوق بایستهی زنان و تبعیضی که در حق زن روا داشته شده است، وجود دارد، امروز چنان گسترده و رشدیابنده است، که برای نگرشی که ذرهای هم بوی تبعیض و تحمیل دهد، این شانس وجود ندارد که با بیتفاوتی مواجه شود. مسئلهی زن در کشورهای اسلامی مسئلهای بارز است. بر آن هیچ حجابی نمیتوان افکند و از هیچ کس نمیتوان خواست که با بیتفاوتی به آن بنگرد.
تفسیرهای مختلف دینی
در غرب زنان و مردان مسلمان تحصیلکردهای هستند که در بحث حجاب با این موضع وارد شدهاند که: ما تفسیر خودمان را داریم، مخالف تبعیض هستیم، مخالف مردسالاری هستیم، مخالف بنیادگرایی و تروریسم هستیم، اما در عین حال از حجاب دفاع میکنیم. آنان بر این روال به رسانهها انتقاد میکنند که چرا شکی عمومی برمیانگیزند، علیه مردان ریشو و زنان حجابدار. پاسخ معمولاً این بوده است که: صحبت بر سر تفسیر خوب وبد نیست؛ اما این را میدانیم که تفسیری خاص، اثرگذار شده و به اسلام چهرهی خاصی داده است. مسلمانی که با این تفسیر مخالف است، باید رو به آن، انتقادهایش را مطرح کند، نه این که به نام تفسیر فردی یا گروهی خودش، خواهان آن باشد که دیگران پندار و رفتار او را معیار بگذارند.
در غرب به مسلمانان مصلح این انتقاد میشود که خودتان دربرابر بنیادگرایان کوتاه آمدید، تا آنان صحنهگردان شدند؛ اگر میخواهید تصور از شما عوض شود، باید خود پیشقدم شوید، آن هم نه با تعریف و توصیف از خوبیهای خود، بلکه با انتقاد از بنیادگرایی و دیانت تحمیلی و تحمیلگر.
موضوع انتگراسیون
مخالفان حجاب در آلمان و کشورهای مشابه آن از زاویهی انتگراسیون نیز به موضوع مینگرند. انتگراسیون به معنای جذب مهاجران در جامعه است، به گونهای که آنان بتوانند به مثابه شهروندان تمامعیار کار و زندگی کنند. تأکید میشود که حجاب مانع انتگراسیون است. آمار و بررسیهای مختلف اجتماعی این موضوع را ثابت میکنند. زنانی که حجاب دارند، عموما از شانس کمتری برای انتگراسیون برخوردار میشوند. استثناهای موجود نه تنها این قاعده را نقض نمیکنند، بلکه نشان میدهند برای استثنا بودن چه نیروی عظیمی را باید به کار برد، چیزی که از همهی انسانها نمیتوان انتظار داشت.
عدهای از موافقان حجاب هم پا در بحث انتگراسیون گذاشته و استدلال کردهاند، اگر حجاب برای کارمندان ممنوع شود، از عدهای از زنان، که به حجاب پایبند هستند، شانس انتگراسیون گرفته میشود. به آنان این پاسخ را میدهند: موضوع بر سر هر کارمندی نیست، بلکه کارمند دولت است. کارمند دولت نبایستی نمادهای دینی را به جلوه درآورد، و از این رو روا نیست با پوششی در محل کار خود حاضر شود که تعصبی دینی را میرساند. با ممنوعیت حجاب برای کارمندان دولتی راه کار کردن برای باحجابان بسته نمیشود، زیرا آنان میتوانند شغلی غیردولتی بیابند.شانس آنان ولی همواره کم است. انتگراسیون از دو طرف با مانع مواجه میشود: جامعهی لیبرال پذیرای نمادهای نشاندهندهی تعصب دینی نیست و کسی که با آن نمادها در سطح جامعه حاضر میشود، در عمل میگوید که هنجارهای لیبرال را نمیپذیرد.
قاعدهی عمومی
گفته میشود: کسی که خود به حقوق بشر باور ندارد، روا نیست با استفاده از حقوق عمومی بشر خود را برخوردار از حقی کند که در اصل ناحق است. این استدلال را نباید به گونهای به کار برد که کسانی را، به دلیل این یا آن پندار و کردارشان، از شمول حقوق انسانی خارج کند. برای این که این خطر پیش نیاید، موضوع را بایستی تا حد امکان صوری کرد، یعنی چنان عمومی کرد که به محتوای خاصی در زمانهی خاصی اشاره نداشته باشد. به سخن دیگر بایستی به یک قاعده رسید تا شامل همه شود و این برداشت پیش نیاید که در حق کسی، به هر دلیل و با هر انگیزهای، تبعیض روا داشته میشود.
قاعدهی عمومی در مورد موضوع محیطهای کاری دولتی این است: همهی نمادهای مذهبی بایستی در این محیطها ممنوع باشند.
گروهی در اروپا به این قاعده اعتراض میکنند که نمادهای مسیحی، خشونت را تداعی نمیکنند، پس قاعده نباید شامل این نمادها شوند. در مقابل آنان گفتهاند که نمادی چون عیسای مصلوب نیز خشونتی را تصویر میکند.
آشکار است که چنین بحثهایی پایان ندارند، چون با تفسیر و برداشت همراهاند.
دولت سکولار
حقوق دموکراتیک به قاعدهای عمومی نیاز دارد. این موضوع به خوبی در بحثهای حقوقی در مورد ممنوعیت حجاب بارز است. در فرانسه در اوایل قرن بیست قاعدهی عمومی ممنوعیت حضور دین در نهادهای دولتی با صراحت تقریر شده است. به این جهت فرانسه به اصطلاح کشوری "لائیک" خوانده میشود. آلمان، کشوری با نظام سیاسی سکولار است، یعنی در آن جدایی عمومی دین و دولت برقرار است، اما لائیسیتهی مصرحی ندارد. نظام بایستی مورد به مورد از سکولار بودن خود دفاع کند. یک مورد همین موضوع حجاب است. نظام دموکراتیک به لحاظ حقوقی فقط با تکیه بر سرشت سکولار خود میتواند در برابر یک رفتار دینی بایستد، نه از موضعی که با شُبههی تبعیض علیه یک دین به نفع دین دیگر همراه باشد. بحث اسلام در اروپا، بحثهای مربوط به سکولاریزاسیون نظام سیاسی را احیا کرده است.
م. رضا