جامهای ۱۹۵۸ و ۱۹۷۰ • پله، مروارید سیاه برزیل و بازیکن قرن
۱۴۰۱ مهر ۲۹, جمعهاِدسون آرانتِس دو ناسیمنتو، ملقب به پله، روز ۲۳ اکتبر ۱۹۴۰ در شهری کوچک بین ریو دژانیرو و سائو پائولو در برزیل به دنیا آمد. او در سن ۱۱ سالگى توجه مربیان فوتبال را به خود جلب کرد و ۴ سال بعد به خدمت باشگاه صاحبنام سانتوس درآمد. پله در سال ۱۹۵۶ در حالی که ۱۶ سال بیش سن نداشت، اولین گل خود را براى این تیم به ثمر رساند.
پله خود در مورد آن روزها گفته است: «سیزده، چهارده ساله بودم و در باشگاه "بائرو" بازی میکردم. ما برنده شدیم و جایزهای بردیم و عکسم را در روزنامهها چاپ کردند. آن موقع میدانستم که میخواهم فوتبالیست حرفهای شوم.»
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
درخشش فوقالعادهی پله در لیگ برزیل، زمینهای بود برای دعوت از او به اردوی تیم ملی براى حضور در جام جهانى ۱۹۵۸ سوئد؛ تورنمنتی که در آن جهان با ستارهاى استثنایى آشنا شد.
قدرت دریبلزنى، دید وسیع و پاسهاى دقیق پله ۱۷ ساله او را در کنار واوا و گارینشا، به یکی از سه عضو مثلث جادویی برزیل تبدیل کرد.
این ستاره نوظهور در مرحلهی گروهی این رقابتها مصدوم شد، اما به اصرار دیگر بازیکنان تیم ملی، در دیدارهاى حساس بعدى به میدان رفت.
پله در یک چهارم نهایى جام جهانی ۱۹۵۸، یک گل به وِلز زد، در دیدار نیمهنهایى، سه بار دروازهی فرانسه را گشود و در فینال هم دو گل از ۵ گل تیمش را به ثمر رساند. تیم ملی برزیل در دیدار نهایی ۵ بر ۲ سوئد میزبان مسابقات را شکست داد و بدین ترتیب پله در سن ۱۷ سالگی نخستین قهرمانی جهان را تجربه کرد.
کسب قهرمانی جهان، قولی بود که پله در سن ۹ سالگی به پدرش داده بود. بلا رتی، یکی از مفسران معروف آلمان که با فوتبال برزیل به خوبی آشناست، میگوید: «پله ۹ ساله به پدرش که با چشمهایی گریان به رادیو گوش میداد و شاهد شکست برزیل از اروگوئه در فینال جام جهانی ۱۹۵۰ بود، قول داد که زمانی این شکست را جبران کند و با برزیل، قهرمان جهان شود که واقعا هم شد.»
بازگشتی موفق با تکیه بر پشتکار
جامهای جهانى ۱۹۶۲ شیلى و ۱۹۶۶ انگلیس دورههاى تلخى براى پله بودند. او در بازی اول در شیلى به شدت مصدوم شد و به ناچار سایر بازیهاى تیمش را از جایگاه تماشاگران دنبال کرد. برزیل در دیدار نهایی این جام ۳ بر یک چکسلواکى سابق را شکست داد و بدون همراهی پله، قهرمان جهان شد.
در جام ۱۹۶۶ هم پله به وضعیت مشابهى دچار شد و در مرحلهی گروهی از صحنه بازیها کنار رفت. تیم برزیل در پی دو باخت ۳ بر یک از پرتغال و مجارستان، در همین مرحله حذف شد. البته پله با وجود این ضربات و با تکیه بر پشتکار کمنظیر، با درخششی بیش از پیش به صحنه برگشت.
سال ۱۹۷۰ سال بازگشت پله بود. این بازیکن استثنایی در جام جهانى ۱۹۷۰ مکزیک، عضو یکى از بهترین تیمهاى ملی برزیل در طول تاریخ این کشور بود. در روز ۲۱ ژوئن ۱۹۷۰، دیدار فینال جام جهانى مکزیک در حضور ۱۰۵ هزار تماشاگر بین دو تیم برزیل و ایتالیا برگزار شد.
لاجوردیپوشان ایتالیا در دقایق نخست، بازى را تحت کنترل خود داشتند. در دقیقه ۱۸ اما پله ۲۹ ساله در پى سانتر ریولینو، با ضربه سر توپ را در دروازه ایتالیا جا داد و یکصدمین گل برزیل را در رقابتهاى جام جهانى به ثمر رساند. او با این گل نخستین بازیکنی لقب گرفت که در فینال دو جام جهانی فوتبال گلزنی کرده است.
ایتالیا اگرچه در این دیدار موفق به زدن گل تساوى شد، اما در پى گل جرسون در دقیقه ۶۶، پله دو گل دیگر ساخت و برزیل با پیروزى ۴ بر یک بر ایتالیا، برای سومین بار قهرمان جهان شد و جام "ژول ریمه" را براى همیشه به خانه برد.
تارچیزیو بورنیچ، یکى از مدافعان سرسخت ایتالیا که در طول بازى چون سایه به دنبال پله بود، بعد از شکست سنگین تیمش گفت: «من پیش از بازی دایم به خودم میگفتم که او هم مثل همه بازیکنان دیگر، از گوشت و خون است؛ اما اشتباه میکردم!»
جام جهانی ۱۹۷۰ مکزیک، آخرین حضور پله در مسابقات جهانی بود و اگر چه فدراسیون فوتبال برزیل سعی داشت رضایت او را برای حضور در مسابقات ۱۹۷۴ آلمان جلب کند، اما تلاشها بینتیجه ماندند.
پله با وجود خداحافظی از فوتبال، قراردادی دو ساله با مبلغی هنگفت با باشگاه آمریکایی "کاسموس نیویورک" امضا کرد و یک بار دیگر قدم به میدان گذاشت. او در طول عمرش هیچگاه در باشگاهی اروپایی توپ نزد، اگر چه با باشگاه سانتوس یا تیم ملی برزیل قدم به استادیومهای اروپا گذاشته بود.
پله سرانجام در سال ۱۹۷۷ به فعالیت حرفهاى خود خاتمه داد و رکوردى استثنایی بر جای گذاشت: او هزار و ۳۶۳ بازى در پیراهن تیم ملى برزیل و باشگاههاى مختلف انجام داد و در طى این بازیها هزار و ۲۸۱ گل به ثمر رساند. هنگامیکه پله در یکی از بازیهای باشگاهی تیمش، سانتوس، هزارمین گل خود را به ثمر رساند، ناقوس تمامی کلیساها در برزیل به صدا درآمدند.
ادواردو گالیانو، نویسنده اروگوئهای، زمانی دربارهی جذبه پله و جذابیت گلهای او گفته بود: «وقتی او برای زدن ضربهی ایستگاهی پشت توپ قرار میگرفت، دیوار دفاعی حریف دوست داشت رو به دروازه خودی برگردد تا لذت تماشای لحظه به ثمر رسیدن گلی زیبا را از دست ندهد.»
اگر چه همه پله را به عنوان اسطورهی بزرگ فوتبال میشناسند، اما هنرنماییهای او تنها به توپ و روی چمن سبز محدود نمیشود. او در چند فیلم، از جمله "پیروزی" (در کنار سیلوستر استالونه و مایکل کین) بازی کرده و همچنین ترانههای زیادی نیز خوانده است. البته آهنگ و رقص در خون برزیلیهاست و بیدلیل نیست که بسیاری بازی پله با توپ را در واقع رقص او با توپ میدانند؛ رقصی که حریف را جادو میکرد.
گذشته از عنوان قهرمانی جهان، بزرگترین افتخاری که نصیب پله شد، گزینش از سوی فیفا بهعنوان "بهترین فوتبالیست جهان" در قرن بیستم، و انتخاب بهعنوان "برترین ورزشکار" قرن بیستم از طرف کمیته بینالمللى المپیک بود.
در ماه ژانویه سال ۲۰۱۴ رسما از سوی فیفا یک توپ طلای افتخاری به پله به پاس یک عمر فعالیت ورزشی او اهدا شد. این نخستین بار بود که بازیکنی که دیگر در میدان فوتبال حضور ندارد و فعالیت حرفهایاش خاتمه یافته، این جایزه را کسب کرد.
پله یا مارادونا؟
البته انتخاب پله از سوی فیفا به عنوان "فوتبالیست قرن" در آن زمان با اعتراضهایی نیز روبرو شد. یکی از شخصیتهایی که با این انتخاب چندان موافق نبود و خود را بر پله برتر میدانست، مارادونا است که بارها برای "مروارید سیاه" برزیل رجزخوانی کرده است.
واقعیت اما این است که نهادهای بینالمللی ورزش فوتبال مانند فیفا، در انتخاب بهترینها، علاوه بر خلاقیتها و تواناییهای فردی و تکنیکی، به عوامل دیگری چون رفتار و منش بازیکنان و اخلاق و روحیهی ورزشی آنان نیز توجه دارند. این نهادها معتقدند که یک ورزشکار واقعی باید بااخلاق، درستکار، فروتن و برای همهی ورزشدوستان الگو باشد.
البته بسیاری از صاحبنظران مقایسه پله و ماردونا را چندان درست نمیدانند. جلال طالبی، سرمربی پیشین تیم ملی فوتبال ایران از این دسته است: «پله در زمان خود بینظیر بود و مارادونا هم در زمان خودش. به هر حال من هر دو را جزو بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال میدانم و برتری یکی بر دیگری انصاف نیست.»
با وجود این واقعیت، بسیاری، از جمله خود پله، بر "تک بودن" پله اعتقاد دارند. او خود در یکی از مصاحبههای قدیماش گفته بود: «پلهای دیگر هرگز ظهور نمیکند، چرا که خدا تنها یک پله را خلق کرده، یک بتهوون را و یک میکلآنژ را. البته دلیل دیگری هم وجود دارد: پلهای دیگر هرگز ظهور نمیکند، چون پدر و مادرم، کارخانهی بچهسازیشان را تعطیل کردهاند.»