جامعهشناسی و حوزهی پژوهش آن
۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبهاین علم جامعهشناسی بود که برخی مفهومهایی که برای ما ملموس و آشنا هستند را وارد آگاهی عمومی کرد. سه مفهوم «نقش»، «لایه» و «فرآیند مَدَنیّت» هر چند که یگانه مفهومهای اساسی علم جامعهشناسی نیستند، ولی نگاهی دقیقتر به این سه مفهوم میتواند نوع رویکرد علمی جامعهشناسان به انسان و جامعه را برای ما توضیح دهد.
دربارهی مفهوم نقش اجتماعی
جامعهشناس آلمانی رالف دارندورف در نوشتهی مشهور خود که در سال ۱۹۵۸ زیر عنوان "انسان جامعهشناسیک" (Homo Sociologicus) انتشار یافت، تعریفی از رابطهی علم جامعهشناسی و انسان بهدست داد. از نظر وی، زمانی انسان برای جامعهشناسی اهمیت پیدا میکند که در نقشهایی عمل کند. در اینجا «نقش» یعنی انتظارهای دیگران، که متوجه من، نه به عنوان یک شخص، بلکه متوجه حامل یک کارکرد و یا صاحب یک مقام و منصب است، مانند پدر، معلم، رئیس جمهوری، عضو شورای شهر یا مسئول مالی یک انجمن خیریه. بنابراین، دیگران از منی که صاحب یک نقش اجتماعی هستم انتظارهای معینی را دارند، و نه از شخص خودِ من.
این «دیگران» فقط آن کسانی نیستند که من در رابطهی کنش متقابل در برابر آنها قرار دارم، بلکه تمام کسانی را نیز در بر میگیرند که من از طریق کارکرد و جایگاه خود در پیوند با آنها هستم. در زندگی روزمره بسیار میشنویم که کسی میگوید: «من در نقش مادر خانواده ...»، «من بهعنوان (یا در نقش) رئیس این جمهوری ...»، «من بهعنوان (یا در نقش) معلم این مدرسه / رئیس بانک / نمایندهی دانشجویان ...» و غیره. در اینجا شخص «من» مهم نیست، بلکه نقشی که ایفا میکند اهمیت دارد، زیرا این نقش را فردا کس دیگری میتواند برعهده بگیرد. من و تو فقط حامل این نقش هستیم و نه خودِ نقش.
از هنر تئاتر و سینما بهترین مثال را میتوان آورد. آن هنرپیشهای در کار خود مهارت دارد که بتواند در نقش شخصیتهای گوناگون ظاهر شود، مثلا در نقش یک بازرگان سودجو و طماع، انسانی با حسادتی بیمارگونه، یک مذهبی متعصب، یک قهرمان، یک قمارباز، یک انقلابی خیالباف و غیره.
اینکه کنش انسانها در یک «نقش» بازتاب مییابد، شناخت تازهای نیست و چیزی است که همگان میدانند. ولی رویکرد جامعهشناسی متوجه نه خودِ مفهومها، بلکه معطوف به رابطه و پیوند میان واقعیتهای یک امر مشخص است.
دربارهی مفهوم لایهی اجتماعی
جامعهشناسی واقعیتهای مشخص را با مفهومها توصیف میکند. ولی هدف خودِ مفهومها نیستند، بلکه هدف ابزارهایی هستند که بتوانند رابطهها را توضیح دهند. در اینجا دو مثال از پژوهشهای جامعهشناختی در آلمان میزنیم.
یک گروه پژوهشی در سال ۱۹۹۸ نشان داد که در دورههای انتخابات پارلمانی در آلمان میان سالهای ۱۹۵۳ و ۱۹۹۴ میان «تصمیم انتخاباتی» فرد رأیدهنده و «لایهی اجتماعی» رابطهای وجود داشته است. در این رأیگیریهای انتخاباتی کارگران بیشتر به حزب سوسیالدمکرات رأی دادهاند تا کارمندان دولت و استخدامیها و افراد دارای حرفههای آزاد. (این پژوهش نشان میدهد که نسبت این رابطه به تدریج فروکش کرده است.)
در پژوهشی دیگر که فاصلهی میان سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۶۹ را بررسی میکند، رابطه میان «تصمیم دانشآموزان در مورد انتخاب ادامه تحصیل» و «لایهی اجتماعی» را به وضوح میبینیم. شمار دانشآموزانی که پدرانشان دارای حرفهای با وجههای بالا هستند و تصمیم میگیرند دورهی دبیرستان را کامل گذارنده و وارد دانشگاه بشوند، بیشتر است تا فرزندان پدرانی که حرفهای با وجههی پایینتر دارند. (در اینجا نیز این شکاف به تدریج رو به کاهش بوده است.)
در دو نمونهی بالا رابطهای میبینیم میان دو مفهوم: یکی مفهوم «تصمیم» که توسط نهادهای اجتماعی از پیش تعریف شده است (مانند احزاب و شکلهای مدرسههای آموزشی) و دیگری مفهوم «لایهی اجتماعی».
برای رسیدن به نتایج دو مورد بالا، پژوهشگر جامعهشناس باید دست به روشهای عملی بزند: از افراد پرسش کند، زندگی و همزیستی آنها را مشاهده کند، به اسناد بنگرد و سپس از تمام دادههای خود تحلیلی آماری ارائه بدهد. فقط در این صورت است که میتواند نتایج خود را مثلا در مورد رابطه میان تصمیم انتخاباتی، یا تصمیم دانشآموزان برای ادامه تحصیل و لایهی اجتماعی را اعلام دارد.
بنابراین مفهوم لایهی اجتماعی بازدهی کاری بیشتری دارد تا مفهوم نقش اجتماعی. این مفهوم نه فقط چشماندازها را روشن میسازد، بلکه تحلیلهای آماری در مورد واقعیتهای مشخص ارائه میدهد. حتا بیش از این، میتوان گفت که گاه جایگاه جامعهشناسی را با جست و جوی رابطهها با لایهی اجتماعی مشخص میکنند. اگر تصمیم انتخاباتی و تصمیم برای انتخاب تحصیل به لایهی اجتماعی وابسته باشد، آنگاه انتخاب محل استراحتگاه و تفریح، انتخاب یک خودروی شخصی، شمار فرزندان و انتخاب دوست نیز وابسته به لایهی اجتماعی است.
ولی جامعهشناسی تحلیل خود را به رابطه میان تصمیم در انتخاب و لایهی اجتماعی محدود نمیسازد. در سطح یک جامعه رابطههای متقابل بسیاری وجود دارند که موضوع بررسی جامعهشناختی هستند، مانند رابطه میان رشد اقتصادی و نابرابری اجتماعی در دولتهای ملی، میان بزرگی سازمانها و فرصت مشارکت اعضای آنها، میان نوع مذهب و انتخاب رشتههای تحصیلی و حرفهای دانشجویان، میان روابط زن یا مرد در محیطهای خارج از محیط زناشویی و تقسیم کار در زندگی زناشویی و ...
دربارهی مفهوم فرایند مدنیّت
یک ضربالمثل آلمانی میگوید: «سیب در نزدیکی تنهی درخت به زمین میافتد». این ضربالمثل دقیقا بازگوی کردار و گفتار و پندار یک انسان اجتماعی است. مثلا یک ایرانی از یک رشته هنجارها، ارزشها و الگوها در کنشهای اجتماعی خود پیروی میکند که او را از یک چینی، مصری، سوئدی، روسی یا شیلیایی متمایز میسازد.
انسان ِ از نظر فکری و جسمانی بالغ، شخصیت و هویت خود را در برخورد با دیگران نشان میدهد. شخصیت و هویت او مجموعهای است از هنجارها، ارزشها و الگوهای رفتاری که نه ذاتی، بلکه اکتسابی هستند. نوع رفتار انسان نسبت به خود و دیگران، و نیز انتظاری که انسان از خود و دیگران دارد، بازتاب منش، ذهن و فکر اوست.
مثلا اگر فردی با ارج و احترام با دیگری رفتار میکند، به این معناست که حس احترام به عنوان یک ارزش و هنجار در ذهن او نهادینه شده است و او رفتاری غیر از این نمیتواند داشته باشد. برعکس، بیاحترامی نسبت به دیگری به این معناست که در ذهنیت آن فرد حسی به نام «احترام» به عنوان یک ارزش، هنجار یا الگوی رفتاری وجود ندارد و آن را نمیشناسد.
در واقع اولی، در روند اجتماعی شدن خود، ارج و احترام از سوی دیگران نسبت به خود را تجربه کرده و قاعدهها و هنجارهای آن را شناخته است، و دومی، نه تنها چنین تجربهای نداشته، بلکه از سوی دیگران چه بسا بیاحترامی و توهین نیز دیده و این به عنوان یک الگو در ذهن او نهادینه شده است.
همین رابطه را میتوان مثلا به موردهای دیگر نیز بسط داد، مانند تساهل و رواداری، روحیهی کار جمعی و گروهی، رفتار مستبد و متعصب، ارج گذاردن به نظر دیگران، احترام به زن و کودک، حس همدردی با همنوع و غیره.
یکی از موضوعهای علم جامعهی شناسی همین بُعد انسان ِ اجتماعی را برمیرسد که "فرایند مدنیّت" یا "اجتماعیشدن" (به آلمانی: Sozialisation) نام دارد. این مفهومی است برای توصیف و توضیح نهادینهشدن جهتگیریهای ارزشی اجتماعی. از جمله توصیف و توضیح اینکه، ما چه انتظار ِ رفتاری از یک «نقش» اجتماعی (از یک پدر، یک استاد دانشگاه، یک کارمند بانک، یک قاضی و ...) داریم؛ اینکه، فردیت انسان به معنای مسئولیتپذیری، و رشد و شکوفایی خلاق در فردیت و رویکردی که انسان نسبت به خویشتن و ارزشها و هنجارهای اجتماعی از خود نشان میدهد، چگونه پیکر میگیرند و نهادینه میشوند؛ و اینکه، فرد از طریق روندهای اجتماعیشدن هویت و شخصیت خود را مییابد و توان کنشگری در سطح جامعه پیدا میکند.
برای روشن شدن رابطهی متقابل میان «نقش اجتماعی»، «لایههای اجتماعی» و «فرایند مدنیت» مثالی میزنیم: یک دانشجو انتظار ِ رفتاری معینی را از یک «استاد دانشگاه» (به عنوان یک «نقش اجتماعی») دارد. دانشجو انتظار دارد از استاد هم مضمون یک رشتهی علمی و هم روش تحلیل و بررسی آن را بیاموزد. ولی انتظار دیگرش این است که استاد، به عنوان روشنفکر جامعه، نگرشی انتقادی به موضوع درسی خود داشته باشد و این نگرش را به دانشجو انتقال دهد؛ نگرش انتقادی را از دانشجو انتظار داشته باشد، فرصت ابتکار و فکرسازی و بحث آزاد را به دانشجو بدهد و او را تشویق به این کار کند، حتا اگر نظر دانشجو با نظر خودِ استاد یا با ارزشهای و الگوهای فرهنگی و سیاسی حاکم همخوانی نداشته باشد.
ولی اگر در عمل این گونه باشد که استاد از هر گونه ابراز نظر مخالف برآشفته شود، از دانشجو فقط بازگویی مواد درسی را بخواهد، جای هرگونه بحث انتقادی و علمی را ببندد، یک نظریهی معین را به عنوان حکمی قطعی و جزمی دنبال کند، نشانی از تساهل و رواداری از خود نشان ندهد، و روحیهی کار گروهی را در میان دانشجویان تشویق نکند، آنگاه میتوان رویکرد این استاد را با روشهای جامعهشناختی بررسید.
پژوهشگر جامعهشناس میتواند با ابزارهایی چون طرح پرسشهای معین از دانشجو و استاد، روشها و تحلیل آماری معمول در جامعهشناسی و با اتکا به یک یا چند نظریهی جامعهشناختی به این نتیجه برسد که مثلا استادانی که از لایههای اجتماعی پایین جامعه برخاسته و پدران آنها وجههی اجتماعی پایینتری داشتهاند، تعصب و جزمیت بیشتری دارند و مقاومت بیشتری در برابر آزاداندیشی دانشجویان از خود نشان میدهند، تا استادانی با پدرانی با وجههی اجتماعی بالاتر و خانوادههای مرفهتر، که نسبت به دانشجویان با تساهل بیشتر رفتار کرده و ذهن آنها را بیشتر آزاد گذاردهاند تا در هر جهت فرصت فکر و اندیشهسازی بیابند. همین مقایسه را میتوان میان استادانی با پیشینهی مذهبی و غیرمذهبی بررسی کرد.
از سوی دیگر، پژوهشگر میتواند (در بررسی فرایند مدنیت) به این نتیجه برسد که در هویت و شخصیت بیشتر استادان ِ برخاسته از لایههای پایینی جامعه (حتا اگر آنها در مضمون رشتهی درسی خود تبحر داشته باشند)، حس احترام به دیگری و تحمل نظر مخالف و آزاداندیشی و بزرگواری فکری، روحیهی کار گروهی و ضرورت شکوفایی فردی، نهادینه نشده است. آنچه نهادینه شده، نگرشی جزمی و متعصب به یک رشته احکام و به شناختهای فردی خود است، به طوری که هرگونه مخالفت را توهین به خود میبیند. در حالی که در مورد بیشتر استادان برخاسته از لایههای مرفه اجتماعی میتواند خلاف آن مشاهده شود.
به همین دلیل، نظریههای مربوط به «فرایند مدنیت» در هر سه جنبهی نقش اجتماعی، آموزشی و تربیتی، و بُعدهای روانشناختی و روانکاونه میکاوند.
سه مرحلهی فرایند مدنیت
به طور عام فرآیند مدنیّت یا اجتماعی شدن را به سه مرحله تقسیم میکنند:
۱. مرحلهی نخست مدنیت در خانواده و در رابطه با همسنها طی میشود. کودک با طی یک مرحلهی موسوم به "اعتماد اولیه" در دامان خانواده، با کسب محبت جسمی و روحی، هویت شخصی و فردی خود را مییابد. این مرحله مسیر کودک را برای ورود به دیگر روندهای مدنیت میگشاید.
۲. مرحلهی دوم مدنیت را فرآیند «انسانشدن در جامعه» نام نهادهاند که روند اجتماعیشدن است. کودک در این مرحله با تمامی هنجارها، فنها، قاعدهها و توانمندیهای فرهنگ خود، از طریق خانواده، مدرسه، دوستان و رسانهها و ... آشنا میشود. در اینجا آموزش زبانی مادری از اهمیتی خاص برخوردار است. با سپریشدن این مرحله، کودک تمامی هنجارها، ارزشها و الگوهای رفتاری را در خود نهادینه و تثبیت میکند، هر چند که در مرحلهی سوم فرایند مدنیت میتواند آنها را تغییر دهد.
۳. مرحلهی سوم مدنیت در دورهی بلوغ طی میشود. فرد در این مرحلهی «انطباق»، از طریق میانکنش با محیط خود میکوشد به طور مداوم خود را با محیط تطبیق دهد. از آنجا که مدنیت را باید فرایندی از آموختن و انطباق دادن در کل طول زندگی فرد درک کرد، بنابراین گسترهی شغل و حرفه را نیز در بر میگیرد. بنابراین میتوان از یک مدنیت حرفهای نام برد که در مرحلهی سوم جای میگیرد.
به طور کلی مدنیت در دو پهنه خود را بیان میکند: یکی در ویژگیهای شخصیتی و دیگری در روندهای همزیستی.
حوزههای پژوهش جامعهشناسی فقط محدود به بررسی نقشاجتماعی، لایهی اجتماعی و فرایند مدنیت نیست.
در این زمینه میتوان از دو کتاب نام برد که در دانشگاههای آلمان جزو کتابهای درسی است. کتاب نخست اثر هاینر مویلهمان، استاد رشتهی جامعهشناسی در دانشگاه کلن است با عنوان «جامعهشناسی پایهای». این کتاب هم جامعهشناسی ذرهای (جایگاه انسان و فرد در جامعه) و هم جامعهشناسی کلان (روابط کلان اجتماعی) را در بر میگیرد.
کتاب شامل موضوعهای زیر است: تعریفها و نظریههای کنش اجتماعی، نظم اجتماعی، تمایزهای اجتماعی، همپیوندی اجتماعی، ساختار اجتماعی، نابرابری اجتماعی، تحرکات اجتماعی و تحول اجتماعی.
عنوان کتاب دوم «نظریههای جامعهشناختی» است به قلم هارتموت روزا، دیوید استرکر و آندرهآ کوتمان، که هر سه از استادانی از دانشگاههای آلمان و هلند هستند.
نویسندگان در این کتاب، نظریههای جامعهشناختی را به سه دورهتقسیم کردهاند: «مدرن آغازین» (کارل مارکس، ماکس وبر، امیل دورکهایم، گئورگ زیمل)، «اوج مدرن» (تئودور آدورنو، یورگن هابرماس، تالکوت پارسونز، نیکلاس لومان، نوربرت الیاس) و «مدرن پسین» (برونو لاتور، نظریهی گزینش عقلانی، میشائیل هاردت، آنتونیو نِگری و میشل فوکو).
نمودارها و جدولهای پرشماری در این کتاب مقدماتی ِ نظری گنجانده شدهاند و نویسندگان در جای جای کتاب به طور مدام تعریف و جمعبندی از نظریهها به دست میدهند. این شیوه بر سهولت درک نظریهها افزوده است.
هر چند این کتابها برای دانشجویان این رشته تهیه شده، ولی علاقهمندانی که پیششناختی از علم جامعهشناسی ندارند نیز میتواند با کمی تأمل به مضمون کتاب راه بگشایند.
نویسنده: داود خدابخش
تحریریه: بهنام باوندپور
مشخصات کتابها:
Heiner Meulemann: Soziologie von Anfang an. Eine Einführung in Themen, Ergebnisse und Literatur. Wiesbaden, VS Verlag für Sozialwissenschaften 2006.
Hartmut Rosa / David Strecker / Andrea Kottmann: Soziologische Theorien. Konstanz, UTB/UVK Verlagsgesellschaft 2007.