تقی رحمانی: باید خواهان انتخابات سالم بود نه آزاد
۱۳۹۱ دی ۲۶, سهشنبهتقی رحمانی، فعال ملی مذهبی میگوید نباید مشارکت را مشروط به برقراری انتخابات آزاد کرد چرا که در هیچ دورهای در جمهوری اسلامی، انتخابات به معنای واقعی کلمه آزاد نبوده است.
او در آخرین مقاله خود محور دیدگاههایش درباره یازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری را در چند فاکتور خلاصه کرده است: «انتخابات سالم و نه آزاد، تفاهم راهبردی میان سبزها و آنکه اصلاحطلبان تبدیل به ویترین نظام نشوند.» با او درباره تبیین این دیدگاهها گفتوگو کردهایم.
دویچهوله: آقای رحمانی، شما در جدیدترین مطلبی که درباره انتخابات و راهکارهای اصلاحطلبان برای این انتخابات، به این نکته اشاره کردهاید که باید میان سبزها (آنچه شما از آن بهعنوان سبزها یاد کردهاید) تفاهم ایجاد شود. از ابتدا هم جنبش سبز یک جنبش متکثر خوانده شد که طیفهای گوناگونی در آن هستند؛ از برانداز تا اصلاحطلب. چه طور ممکن است میان یک چنین گروههای مختلف و متفاوتی تفاهم برقرار شود و تفاهم بر سر چه؟
تقی رحمانی: تفاهم بر سر آینده ملتهبی که ایران دارد و اتحادی که میتواند برای رسیدن به دموکراسی نقش بازی کند. سبزها را من سه دسته میکنم: دموکراسیخواهان، اصلاحطلبان یا همان چیزی که منتقدان حکومت نامیده میشوند و دیگری فعالان جامعه مدنی. اینها در خواست فضای باز مشترک هستند. اگر فضا باز نشود، فعالان جامعه مدنی یکباره فاقد حافظه تاریخی میشوند. دموکراسی خواهان در فضای باز میتوانند قدرتمند شوند، تبدیل به جریان تعیینکنندهای شوند و بعد میتوانند درباره مدلهای حکومتی حرف بزنند.
اصلاحطلبان هم باید بدانند که نوع بازیشان در حفظ اعتباری که برخیشان در این مدت بعد از جنبش سبز به دست آوردهاند، نقش مهمی دارد. اگر نخواهند درست بازی کنند، این اعتبار را از دست خواهند داد. ولی مسئله مهمتر در حرکتی که ما آن را «سبز» میخوانیم، با گرایشهای مختلف، یک نوع توافقهای راهبردی لازم است نه تأکید بر سر آرمانها و آرزوها.
اصل توافق راهبردی رسیدن به یک فضای باز است. ولی اگر به فضای بازهم نرسیدیم، با تشتت در موضعگیری باعث نشویم که اگر دو سال دیگر ایران به وحدت و به همکاری نیروهای سبز نیاز داشت، به خاطر مواضع نادرستی که گرفتهاند و از هم دور شدهاند، دیگر نتواند با آنها همکاری کند و این نکتهای است که باید انتخابات هم این اصل را تحتالشعاع خودش قرار ندهد.
یکی از این توافقهای راهبردی که شما در مطلبتان به آن اشاره کردهاید، برگزاری یک انتخابات سالم است. شما گفتهاید که انتخابات آزاد نباید محور ما باشد، چون تا بهحال اصلاً انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی نبوده. ما باید خواهان برگزاری یک انتخابات سالم شویم. به این ترتیب که واقعاً آن رأیهایی که مردم ریختهاند، همانها از صندوق بیرون آید. خب این دقیقاً چیزیست که حداقل از سال ۸۸ مردم خواستهاند و عملی نشده. چه طور چنین چیزی میتواند امکان اجرایی شدن داشته باشد؟
یک بحث مهم همین انتخابات آزاد است. وقتی میگویند انتخابات آزاد، هر کسی یک چیز خاصی از آن مراد میکند. انتخابات آزاد بحث راهبردی باید داشته باشد. الان انتخابات ممکن در چارچوب جمهوری اسلامی این است که اگر آقای خاتمی کاندید شد، رأیش خوانده شود، خیلی ساده و دقیق بگویم. امکان ندارد که کسی بیرون از حاکمیت چه نهضت آزادی، چه ملیـ مذهبی، چه جبهه ملی و چه فعال مدنی اصلاً صلاحیتاش تأیید شود. کسانی هم که از انتخابات آزاد میگویند و زورمند و قدرتمند هستند مثل آقای هاشمی و حتی برخی از اصلاحطلبان و حتی آقای خاتمی منظورشان از انتخابات آزاد این است که یک نفر از داخل نظام کاندید شود. امکان دارد مثلاً آقای خاتمی بخواهد یکنفر از بیرون نظام کاندیدا شود، ولی حاضر نیست برای آن هزینه دهد. هیچ وقت انتخابات در جمهوری اسلامی میان غیرخودیها نبوده. بین خودیها بوده و خودیهای داخل حاکمیت.
بله، سوال من هم بر سر انتخابات سالم است که شما به آن اشاره کردید. الان موازین اجرایی برای انتخابات آزاد چیست؟
همان طور که من در مقالهام توضیح دادهام، لازمهاش این است که فضاهایی ساخته شود و این تغییر فضا منجر به انتخابات شود. یعنی باید حداقلهایی در مورد امکان کاندید شدن هم باشد. تازگیها من شنیدهام آقایان از جناح مقابل با آقای عارف هم موافق نیستند و به طرف یک کاندیدای دیگر رفتهاند چون یکبار آقای عارف گفته که اگر بین اصلاحطلبان اجماع شود من میآیم. یعنی الان جناح اصلی حکومت میگوید کاندیدای اصلاحطلبان داخل حاکمیت را هم من تعیین میکنم. تا قبل از این میگفت خودشان کاندیدا معرفی کنند اگر مردم انتخابش کردند ما حرفی نداریم اما در سال ۸۸ این مسئله دچار خدشه شده است.
ما میگوییم انتخابات سالم میتواند یک خواسته باشد، خواستهای که میشود روی آن اجماع و توافق کرد. به نظر من این نظر راهبردیتر است. برای این خواسته هم باید تغییراتی صورت گیرد تا آدم برسد به این که انتخابات سالم خواهد بود یا نبود یعنی آراء خوانده میشود یا نمیشود. این به تغییر شرایطی نیاز دارد که من در مقالهام به آن اشاره کردهام.
شما در مطلبتان گفتهاید برنامه این است که از اصلاحطلبان استفاده تزیینی شود. عین جملهتان این است: «این بار حکومت میخواهد آقای عارف وارد شود، اما خاتمی نباشد». ولی الان به تغییر شرایط اشاره کردید و در آخر مقالهتان هم گفتهاید فضا باید بازتر شود. آیا شما معتقد به کاندیدای معتدلی مثل آقای عارف هستید که شاید بتواند کمی فضا را باز کند یا فکر میکنید نباید یک چنین کسی به میدان بیاید و فقط دکوری برای حضور اصلاحطلبان باشد؟
نه، من معتقدم که کاندیدای دست دو اصلاحطلب نه به لحاظ شخصیت، به لحاظ رأی آوری اصلاً نباید وارد شود. به نظر من تنها کسی که میتواند الان بیآید و رأی جمع کند، آقای خاتمی است. اگر نگذارند آقای خاتمی بیاید، نباید با یک کاندیدای ضعیف وارد انتخابات شد. چون در ایران نقش شخصیت متأسفانه خیلی مهم است. احزاب که نداریم، تشکیلات هم به آن شکل قوی نیست. اتفاقاً من میخواهم بگویم که این بار دیگر کاندیدا را آنها نباید تعیین کنند. آمدن کاندیدایی مثل آقای عارف یا شبیه آقای عارف رأی نخواهد آورد و اجماع ایجاد نخواهد کرد. به خاطر این باید روی کاندیدای مؤثر و کاندیدایی که معتقدید رأی میآورد ایستاد و بر اساس آن جلو رفت. اگر قبول کردند چه بهتر، اگر هم قبول نکردند، شرکت نکنید.
خب اگر قبول نکنند و اصلاحطلبان هم شرکت نکنند، هیچ کدام از چیزهایی که شما خواستهاید انجام نمیشود. آن وقت فایده این شرکت نکردن برای اصلاحطلبان و در نتیجه برای مردم چه خواهد بود؟
این بسیار سئوال جالبی است. ببینید اگر قرار است در نهایت یک کاندیدایی از جناح اصولگرا بیرون بیاید و کاندیدای اصلاحطلب یک دکور باشد، شرکت نکردنش بهتر است چون لااقل روحیه و مقاومتی برای آینده میماند. البته این نتیجه مطلوبی نیست اما این که کاندیدای مناسبت داشته باشی، ولی اجازه ندهند او شرکت کند بازهم بهتر است از این که شما وارد انتخابات شوید، تنور انتخاباتی جریانی شوید و از قبل نتیجه را باخته باشید. به نظر من گاهی آدم بین بد و بدتر انتخاب میکند، گاهی بین خوب و بد انتخاب میکند. این انتخاب بین بد و بدتر است. اگر نگذارند، شما هم وارد انتخابات نمیشوید. ولی این به این مفهوم نیست که شما ابتدا به ساکن اعلام موضع کنید بلکه باید پروسهای را طی کنید.
الان متأسفانه اشکالی که ما داریم این است که مثلا یکسری میگویند فقط باید آقای کروبی یا موسوی بیآیند تا ما وارد انتخابات شویم، این انشقاق بین نیروها ایجاد میکند. ما باید طوری برویم که تا آنجا که میتوانیم حداکثر نیروها در شرکت یا عدم شرکت در انتخابات باهم به اشتراک برسند، توجه کنید در شرکت یا عدم شرکت در انتخابات. ما میخواهیم در پروسه انتخابات وارد شویم. رأی دادن و رأی ندادن تصمیمی است که در آن شرایط مناسب باید گرفته شود. باید روی این مسئله دقت شود.
حتی همین وارد شدن به پروسه انتخابات هم به قول شما با مخالفت خیلیها روبرو شده است. شما در بخشی از مقالهتان نوشتهاید: «در انتخابات سال ۷۶ ملیـ مذهبیها از خاتمی انتظار نداشتند که بهخاطر رد صلاحیت کاندیدای آنان در انتخابات شرکت نکند. موسوی هم این کار را نکرد. پس اصلاحطلبان هم نباید رعایت قاعدهای را که خود رعایت نکردهاند از دیگران بخواهند». ولی مخالفان این نظر میگویند مسئله اصلاً رد صلاحیت نیست، مسئله این است که پرونده انتخابات قبلی بسته نشده و آن پرونده هنوز باز است و دوتا از کاندیداهای آن در حصر خانگی به سر میبرند. پاسخ شما به این گروه چیست؟
این سئوال، سئوال خوبی است. مگر همه پروندهها بسته شده؟ ما چرا از قوه قضاییه میخواهیم درباره قتل ستار بهشتی تحقیق کند؟ مگر پروندههای دیگر درست بسته شده؟ تمام سرنوشت قوه قضاییه ایران با این نارواییها رقم خورده. ما وقتی میگوییم شرکت در پروسه انتخابات، این یک کار سیاسی است. کار سیاسی در سیاستورزی و کشمکش و بده بستان انجام میشود. یک موقع اینطور نیست، ما به یک قطعیتی رسیدهایم و نیروی لازم را داریم. به نظر من جنبش سبز الان در مرحلهی افت است و نه در مرحله خیزش و شرایط قطعیت اجتماعی. جامعه، جامعهای بسیار غمگین است و بخشی از مردم مخالفند و در عین حال بدون توانایی اجرایی. ما در این فضای انتخاباتی دو راه پیش رو داریم: یا وارد فضا میشویم و فضا را باز میکنیم که این یک هنر است. یا اینکه در آخر مثل عملی که آقای خاتمی کرد، ناگهان یک تصمیم فردی میگیریم. من از این میترسم که در لحظه آخر آقای خاتمی برود رأی دهد و همین روحیه بین بعضی از نیروها هم خراب شود. پس از الان میشود تلاش کرد و با حداکثر توان و همراهی پروسه انتخابات را طی کرد.
اگر ما الان بگوییم هرکس به حرف ما گوش ندهد، اصلاحطلب بدلی است، این حرف باعث اختلاف بیشتر میشود. ما باید دنبال یک راهحل معقول باشیم. ما باید متوجه باشیم که تاریخ در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ تمام نشده. یکسری گروهها هم در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ میگفتند تاریخ تمام شده، ولی چنین اتفاقی نیفتاد. یعنی بخشی از جامعه ما به جنبش سبز نپیوسته، این را باید بدانیم و چون نپیوسته، ما باید بتوانیم این قسمت را هم به جنبش سبز پیوند بدهیم. اتخاذ این روش بر نفی نیست، بر بهکارگیری تاکتیکهاییست که بتواند حداکثر انسجام را ایجاد کند. اگر نمیتوانیم حداکثر انسجام را ایجاد کنیم، لااقل کار را از این بدتر نکنیم یعنی اختلافات را بیشتر نکنیم.
این به نظر من یک اصل استراتژیک است، بهخصوص برای جامعهمحورهایی مثل من که جامعه مدنی برایشان مهمتر است. ما بیشتر به بازشدن فضا فکر میکنیم. از طرف دیگر هم من دنبال ایدهآلهای غیرممکن نیستم. انتخابات آزاد از نظر یک نفر در داخل حاکمیت بسیار متفاوت است با نظر یکنفر به نام اپوزیسیون. حاکمیت اگر میگوید انتخابات آزاد، باز هم منظورش بین خودیهاست. ولی من آمدهام این مسئلهی راهبردی گذاشتهام وسط.
شما میگویید در کار سیاسی باید دید که شرایط چه طور است و شرایط را سنجید و کار سیاسی یک ویژگیهایی را میطلبد. این کار سیاسی تا زمانی که در حد مثلاً شرکت کردن یا نکردن فلان حزب یا فلان جبهه است، حرف شما درست است. بعد از اینکه بر فرض اصلاحطلبها خواستند در انتخابات شرکت کنند، مرحلهی بعدی و مهم این است که مردم را راضی کنند که بیآیند به آنها رأی دهند. شما فکر میکنید چه طوری میشود مردمی را که خشمگین و سرخورده هستند و رهبرانشان هنوز در حصر خانگیاند، راضی کرد که دوباره پای صندوقهای رأی بیآیند؟
این سئوال بسیار خوبی است. وقتی میگویید مردم ایران، مردم ایران کاملاً لایه لایه هستند. اینکه شما میگویید مردم، ما یک مردم نداریم.
همان بخشی از مردم که موسوی و کروبی را رهبر خودشان میدانند و آنها هم هنوز در حصرند!
راهش این است که آن کاندیدایی که میآید، باید حمایت این دو رهبر در حصر را به دست آورد. یا خود موسوی و کروبی کاندید میشوند و همه رویآنها اجماع میکنیم و یا اگر نمیشود، یکنفر دیگر بیاید که آنها هم او را تأیید کنند و این احتیاج به گفتوگو دارد. شاید به نتیجه نرسیم، ولی راهش این است. باید به یک چیزی دقت کنید و از همین الان باید در ذهنمان باشد. در ایران از زمان پهلوی اول به بعد همواره یک آمار ۴۵ درصدی مشارکت در بدترین شرایط داشتهایم، برخلاف مصر. یعنی اگر به آمارهای انتخاباتی این صد سال اخیر نگاه کنید میبینید که در جامعه ایران بهخصوص در روستاها و شهرهای کوچک شرکت در انتخابات یک سنت است برخلاف کشور مصر که شرکتکنندگان در انتخابات بسیار کماند.
بنابراین وقتی شما وارد پروسه انتخاباتی میشوید، در حقیقت میخواهید آن بخشی از مردمی را که مؤثرند و اگر وارد انتخابات شوند نتیجه را دموکراتیکتر میکنند، همان ۲۵درصد اقشار متوسط را با دلایلی قانع کنید که شرکت کنند. راهش این است که کاندیدایی بیاید که آنها هم قبولش داشته باشند. پس این یک اجماع کلی میطلبد و این اجماع کلی را در این ۱۶۰ـ ۱۵۰ روزی که به انتخابات مانده، میشود تا حدی ایجاد کرد. چون احزاب فعال نیستند، باید این بحث را به فضای رسانهها کشاند و فضای رسانهای هم باید یک فضای گفتوگوی سالم باشد تا بشود این گفتوگوها را به جایی رساند. این راهی است که به نظر میرسد. حالا باید منتظر آینده بود.