تفاهمنامه طالبان و خلیلزاد؛ آیندهای تیره برای افغانستان؟
۱۳۹۸ شهریور ۱۵, جمعهدولت آمریکا و طالبان اخیرا از دستیابی به یک تفاهمنامه در مورد پایان جنگ در افغانستان خبر دادهاند. ۱۸ سالی این دو با هم جنگیدهاند، طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا، با هزاران کشته از سربازان آن و شماری چندبرابر از افغانها در دو سوی مصاف و با صرف بیش از هزار میلیارد دلار که عمدتا مصرف نظامی داشته است.
در ماههای اخیر مذاکرات در دوحه در شرایطی جریان داشته که طالبان همزمان بر شدت اقدامات تروریستی و حملات شبیخونی خود به شهرها و روستاهای تحت تسلط حکومت کابل افزودهاند و به صغیر و کبیر رحم نکردهاند، حملاتی که از سال ۲۰۱۴ با خروج بخش اعظم نیروهای خارجی از افغانستان سلطه طالبان را بر بخشهای هر چه بیشتری از افغانستان در پی داشته است.
فقط کابل از ابتدای امسال آماج ۱۹ حمله تروریستی کوچک و بزرگ طالبان بوده است، بدون آنکه این اقدامات آنها چندان اسباب کدورت واشینگتن شود و در مذاکرات خللی ایجاد کند. اینکه حملات متقابل دولت و نیروهای خارجی هم بیشترین شمار کشتهها و مجروحها را در سالهای اخیر داشته جنبه تاسفبار دیگر ماجراست.
هدف طالبان از تداوم حملات که با اعلام ترامپ در کارزار انتخاباتیاش مبنی بر خروج هر چه سریعتر نیروهای آمریکایی شدت و حدت بیشتری هم یافته، این بوده که اولا با به ضعفکشاندن بیشتر دولتی که از حامی خارجی هم برخوردار است در مذاکرات جای پای باز هم محکمتری برای خود بسازد و در عین حال مانع برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در همین ماه جاری شود، و بعد هم که نیروهای آمریکایی خارج شدند، در مصاف یا مصالحه با دولت از موضع قویتر برخوردار باشد.
تفاهمنامهای هم که حالا ظاهرا میان آمریکا و طالبان و بدون حضور یا مشورت فشرده با دولت کابل امضا شده، ناظر بر خروج نیروهای آمریکایی در قبال این قول و قرار طالبان است که به امر برقراری صلح و آشتی و دیالوگ افغان- افغان متعهد باشند و افغانستان را مثل قبل از سال ۲۰۱۱ جولانگاه نیروهای تروریستی مخالف ایالات متحده نکنند.
گرچه پس از هشدارها نسبت به عواقب خروج سریع نیروهای آمریکایی و متحدان، حال گفته میشود که خروج این نیروها به آهستگی و مرحله به مرحله انجام خواهد شد، ولی باز هم، ضعف بیشتر قوای دولتی در شرایط کاهش نیروهای خارجی پایبندی طالبان به تعهداتش در مورد صلح و آشتی و دیالوگ را با تردید روبهرو میکند و احتمالا وسوسه آنها برای قبضه تمام قدرت را رقم میزند.
حتی اگرطالبان از پس قبضه تمام قدرت هم برنیایند ولی در موضعی قوی با نیروهای حاکم کنونی در کابل به مصالحه برسند باز هم نگرانی از تلاش آنها برای بازگرداندن جامعه افغانستان به شرایط دوران حکومت خود امری واقعی خواهد بود (و هست)، شرایطی که در آن ولو احیانا در سطحی محدودتر، دمار از روزگار زنان و جامعه مدنی و رسانهای نوپا و ضعیف افغانستان درخواهند آورد، و اینها همه ظاهرا دغدغه مذاکرهکنندگان واشینگتن نبوده است.
سیاستهایی که وضعیت کنونی را ایجاد کردند
برای دولت ترامپ اولویت اصلی اجرای قول و قرار انتخاباتی سال ۲۰۱۶ و خارجساختن چهارده هزار و پانصد نیروی آمریکایی از افغانستان تا قبل از انتخابات سال ۲۰۲۰ است تا پشتوانه رای او را در تنسی و اوهایو و ... محکمتر کند، به خصوص که در ۶ عرصه دیگر پروژههای سیاست خارجی (ونزوئلا، کره شمالی، ایران، جنگ تجاری با چین و صلح میان اسرائیل و فلسطینیها و بعدتر دخالت فعال به سود خروج بدون توافق بریتانیا از برگزیت) هنوز حرف و سخنی دندانگیر برای ارائه ندارد.
هر چه که هست خروج نیروهای آمریکایی با چشماندازی مثبت و امیدبخش توام نیست، هر چند که کل سیاستهایی هم که قبل از ۲۰۱۱ و بعد از آن پیش رفت، یعنی امنیتی و نظامیدیدن صرف مسئله افغانستان و تمرکز گسترده نیروی خارجی در این کشور هم از ابتدا درست نبود.
این انتقاد هم در افغانستان کم شنیده نمیشود که خود زلمای خلیلزاد صرفا با تفاهمنامه جدید نیست که احتمالا وضعیت مبهم و ریسکآمیز را برای افغانستان رقم میزند، بلکه همچنین به یاد آورده میشود که او از عوامل تشویق دولت آمریکا به مسلحکردن مجاهدین به موشکهای ضدهوایی بود، مجاهدینی که بخشی از آنها طالبان شدند و با کمک همین تسلیحات در شرایطی قرار گرفتند که بتوانند افغانستان را ۶ سالی زیر سلطه خود درآورند. نقش خلیلزاد در ضعفهای قانون اساسی جدیدی هم که سال ۲۰۰۱ با برافتادن طالبان برای افغانستان تدوین شد، از موارد دیگر انتقاد است، قانون اساسییی که با متمرکزکردن بدون تناسب قدرت در دست دولت مرکزی از عوامل بروز وضعیت کنونی تلقی میشود.
و طرفه این که خلیلزاد از همکاران و همفکران نئوکانهایی بود که مشوق اقدامات و جنگهای دولت بوش برای «ایجاد خاورمیانه بزرگ دمکراتیک» بودند. حالا او خود سلسلهجنبان تفاهمنامهای با طالبان است که مختصر دمکراسی شکننده در افغانستان هم شاید قربانی آن شود.