تاریخ آلمان از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی اول
درگیری قدرتهای بزرگ در اروپا و زیادهخواهی آلمان قیصری به جنگ جهانی اول منجر شد.
این جنگ از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ طول کشید و اولین فاجعهی بزرگ قرن بیستم بود. جنگ اول جهانی که در آن نطفهی فاجعههای بعدی بسته شد، حدود ۱۰ میلیون کشته و ۲۰ میلیون زخمی به جا نهاد. آلمانیها ۲ میلیون کشته دادند.
اعلام جمهوری
پایان جنگ پایان حکومت قیصری در آلمان بود؛ قیصر مجبور به کنارهگیری و نظام سیاسی آلمان جمهوری شد.
از آنجایی که بر روی قانون اساسی این کشور در اجتماع نمایندگان در شهر وایمار کار شد، این جمهوری بعداً به جمهوری وایمار شهرت پیدا کرد.
غرامتهای جنگی و عوامفریبی ناسیونالیستی
آلمان در جنگ اول شکست خورده بود و میبایست غرامتهای جنگی سنگینی بپردازد. این موضوع از ابتدا بار سنگینی بر دوش جمهوری بود.
غرامتهای جنگی، نداشتن حق حاکمیت ملی در برخی مناطق کشور و جریحهدار شدن غرور ملی فقط واکنشهایی را برنمیانگیخت که سمت و سویی دموکراتیک داشته باشند.
ناسیونالیسم با نظامیگری و گرایشهای محافظهکار و راست افراطی میل ترکیبیای داشت که در دورهی پیشین پدید آمده بود. ناسیونالیستهای افراطی از شکست در جنگ تفسیر سخت گمراهکنندهای ارائه میدادند.
آنان میگفتند جنبش چپ و خیزشهای ضد حکومت باعث شدند که آلمان شکست بخورد و مجبور به پرداختن غرامتهای سنگین ۸۰ ساله شود. آنها جنگ و جنگطلبی را محکوم نمیکردند و میگفتند اگر بیشتر و شدیدتر جنگیده بودیم، مانع مصیبتهای بعدی شده بودیم.
احزاب ناسیونالیست مختلفی این ایدئولوژی را در فضای سیاسی وایمار میپراکندند. از جملهی آنها حزب ناسیونالسوسیالیست به رهبری سرجوخهی سابق آدولف هیتلر بود که استعداد فراوانی در آوازهگری عوامفریبانه داشت.
بحران اقتصادی
تورم و بحران حاد اقتصادی و بیکاری تودهای از شاخصهای اصلی دورهی وایمار بودند. این پدیدهها زمینه را برای افراطیگری در سیاست مساعدتر کردند.
دموکراسی وایمار به "دموکراسیای بدون وجود دموکراتها" معروف است. در نیمهی دههی ۱۹۲۰ اوضاع اقتصادی بهبود یافت.
در دورهی کوتاهی که آن را سالهای طلایی بیست میخوانند، فرهنگ شکوفا شد. شهر برلین به صورت یک مرکز جهانی فرهنگی درآمد. فضای سیاسی در حال بهتر شدن بود که بحران جهانی اقتصاد بروز کرد.
شاخص این بحران سقوط بورس نیویورک در "جمعهی سیاه" (۲۵ اکتبر ۱۹۲۹) بود. بیکاری دامنگستر شد. در سال ۱۹۳۲ در آلمان ۶ میلیون تن بیکار بودند. دوباره غول فقر و گرسنگی سر برآورد.
گرایش به فاشسیم
در این دوران سیاست به عرصهی خیابانها کشیده شده بود. احزاب نه یارگیری، بلکه سربازگیری میکردند. درگیری عمده میان نازیها (پیروان "حزب ناسیونالسوسیالیست کارگران آلمان" NSDAP) به رهبری هیتلر و کمونیستها بود.
راستگرایی و محافظهکاری آلمانی، چون احزاب سنتگرای دارای ظاهری معقول را ناتوان از کنترل اوضاع دید، به تدریج جانب فاشیستها را گرفت. هیتلریها همهی بدبختیها را به جنبش کارگری، احزاب چپ و علاوه بر اینها به یهودیان نسبت میدادند.
آنان عوامفریبانه در بوق و کرنا میدمیدند که ریشهی بحران اقتصادی در توطئهی قوم یهود برای سلطه بر جهان است. برپایی جنگ جهانی اول و شکست آلمان در آن را نیز به یهودیان نسبت میدادند.
قدرتگیری نازیها
سرانجام حزب هیتلر به قدرت دست یافت، آن هم از راه پارلمانی با اتکا بر دستههای چماقکشی چون "اس آ" و "اس اس" که در گرد خود سازمان داده بود.
آدولف هیتلر در ۳۰ ژانویهی ۱۹۳۳ از جانب رییس جمهور هیندنبورگ به صدر اعظمی منصوب شد. هیندنبورگ در گذشته از فرماندهان نظامی ارشد آلمان در جنگ اول بود و پس از پایان جنگ سخت کوشیده بود تا نظام سلطنتی بماند.
پس از مرگ هیندنبورگ بساط جمهوری برچیده شد و هیتلر خود را رهبر خواند. او پیشتر با حمایت احزاب راستگرا و مذهبی در مجلس اعلام حالت فوقالعاده کرده و برای سرکوب چپ آزادیهای مدنی و سیاسی مصرح در قانون اساسی جمهوری را به حالت تعلیق درآورده بود.
تمامیتخواهی فاشیستی
دیکتاتوری دستگاه هیتلری ۱۲ سال طول کشید: از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵. این دیکتاتوری نمونهی کامل یک رژیم تمامیتخواه (توتالیتر) بود. آن را تمامیتخواه میخوانند، چون در تمام امور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دخالت میکرد.
هیچ پهنهای از زندگی وجود نداشت که در آن مردم به حال خود گذاشته شوند. مخالفان دستهدسته به زندان و اردوگاههای کار اجباری فرستاده میشدند. نازیها همهی احزاب و سندیکاها را ممنوع کرده و کل جامعهی مدنی را با خشونت و تحمیق به تصرف خود درآوردند.
یهودستیزی
هیتلر سیاستی را که در کتاب "نبرد من" خود در قبال یهودیان طرح کرده بود، بلافاصله پس از قدرتگیری به اجرا گذاشت. او و پیروانش فقط به برقراری تبعیض در حق آنان راضی نبودند و چیزی کمتر از نابودی آنان را نمیخواستند.
سیاست نابودسازی در حد اعلام برنامه، پس از قدرتگیری به هولوکاست، یعنی یهودکشی از جمله کشتن یهودیان در اتاقهای گاز و در کورههای آدمسوزی رسید.
ایدئولوژی نازیها از یهودیستیزی سنتی که در میان مسیحیان ریشهدار بود و بارها به غارت و کشتار و برقراری تبعیض راه برده بود، بهره گرفته، آن را با رادیکالیسم مدرن سیاسی درآمیخته بود.
از یهودیستیزی دینی، یهودی ستیزی نژادی ساخته شده بود و از مبارزه با یهودیت مبارزه با چپ، مبارزه با لیبرالیسم، و مبارزه با هر فرهنگ و سبک زندگی متفاوتی فهمیده میشد.
واقعیت انکارناپذیر کشتار یهودیان
آزار و کشتار یهودیان سیاست اعلامشدهی نازیها بود. رهبران نازی به آنچه در این زمینه میکردند، آشکارا فخر میفروختند. نمیشد در آلمان آن هنگام زندگی کرد و از فجایعی که میگذشت، به نحوی خبر نداشت.
به دلیل شاهدهای فراوان که هنوز هم عدهای از آنان زندهاند، به دلیل اسناد و مدارک فروانی که از یهودآزاری به جا مانده، به دلیل سخنان خود سران رژیم هیتلری و اعترافات بسیاری از کارگزاران سیاست یهودآزاری و یهودکشی، انکار آنچه بر یهودیان در دورهی سلطهی نازیها گذشته، انکار یک واقعیت مسلم است.
انکار در سطح رهبران سیاسی و مبلغان حرفهای معمولا از سر بیخبری صورت نمیگیرد و ای بسا انگیزهی آن داشتن قرابت فکری با نازیسم و مخالفت با ایدههایی چون آزادی و برابری حقوقی همهی انسانهاست.
سرکوب دگراندیشان
نازیسم هیچ شکلی از دگراندیشی و دگرباشی را تحمل نمیکرد. کمونیستها و سوسیالدموکراتها، فعالان سندیکایی، صلحطلبان و گروههای مذهبی مخالف خشونت خاصه در کلیسای کاتولیک با سرکوب شدید نازیها مواجه شدند.
بسیاری از فعالان سیاسی و نویسندگان و دانشمندان و هنرمندان تن به تبعید دادند و آلمان را ترک کردند.عدهی کثیری از نویسندگان و هنرمندانی که در کشور مانده بودند، از هر فعالیتی منع شدند یا خود انزوا را به حضور در فضای فاشیسمزده ترجیح دادند.
رژیم کار خود را با مراسم کتابسوزان آغاز کرد. کتابسوزی مقدمهی آدمسوزی بود.
تدارک جنگ
رژیم نازی پس از این که دستگاه دولتی را زیر کنترل خود درآورد و از فرمانبرداری ارتش مطمئن شد، به تدارک جنگ آغازید. هدف نازیها افزون بر جبران شکست جنگ جهانی اول، گشودن "فضای حیاتی" در شرق بود.
"فضای حیاتی" مفهومی ایدئولوژیکی بود که نیاز به کشورگشایی را از طریق برتری آلمانیها بر دیگر مردمان و لزوم سروری آنان توضیح میداد.
کشتار یهودیان و سرکوب و خوارداشت لهستانیها و روسها در پیوند با پنداشت ایدئولوژیک "فضای حیاتی" بود.
تلاش تسلیحاتی برای تدارک جنگ از ۱۹۳۴ آغاز شد. صنایع سفارشهای کلان بیسابقهای دریافت کردند. سرمایهداران بزرگ رژیم را با منافع خویش سازگار دیدند.
شروع جهانخواری فاشیستی
جهان در آغاز خطر هیتلر را دست کم گرفت. هیتلر توانست تقریبا بیدردسر به تقویت نیروهای نظامی کشور دست زند و همزمان به تجاوز به خاک دیگران بپردازد.
پیش از آن که با حملهی آلمان به لهستان واکنش جنگی انگلیس و فرانسه برانگیخته شود، هیتلر چکای را تصرف کرده بود. قبل از آن اتریش ضمیمهی رایش شده بود و این امر ناسیونالیسم در آلمان و اتریش را به اوج خود رسانده بود.
جنگ جهانی دوم
با حملهی آلمان نازی به لهستان در تاریخ یکم سپتامبر ۱۹۳۹ جنگ جهانی دوم آغاز شد؛ جنگی مهیبتر از جنگ پیشین. جنگی که بخشهای بزرگی از جهان را به آتش کشید و ۵۵ میلیون کشته بر جا گذاشت.
در این جنگ فاشیسم ایتالیا و میلیتاریسم ژاپن متحدان اصلی نازیسم آلمان بودند. آغاز جنگ با پیروزیهای پیاپی آلمان همراه بود. بخشهای بزرگی از اروپا به تصرف آلمان درآمد.
شکست در استالینگراد در آغاز ۱۹۴۳ ورق را برگرداند. شکست در جبههی روسیه، ورود ایالات متحده به جنگ علیه دول محور به سرکردگی آلمان، و بروز مشکل تأمین منابع انسانی و مادی جنگ، آلمان را از حالت پیروز درآورد.
دوران شکستهای پیاپی فرارسید. نازیها در برابر شکست شرورتر شدند، سیاست "جنگ تام" را پیش گرفتند و هست و نیست کشور را در خدمت جنگ قرار دادند. بسیاری از شهرهای آلمان بر اثر بمباران یکسر ویران شدند. هیتلر اما سرسختانه مقاومت میکرد.
۳۰ آوریل ۱۹۴۵: برلین که به تصرف قوای روس درآمد و سقوط رژیم حتمیت خود را نشان داد، هیتلر دست به خودکشی زد. عمر رژیمی که به نحو بیسابقهای سبعیتی دور از تمدن را با آخرین دستاوردهای تکنیکی تمدن درآمیخته بود، به پایان رسید.
آلمان در تاریخ ۹ مه ۱۹۴۵ رسماً بیقید و شرط تسلیم شد.