لفظ "بهار آزادی" را احتمالا نخستین بار احمد کسروی پس از پیروزی جنبش مشروطیت در سال ۱۲۸۶ به کار برد. «این برای ایرانیان نخستین بهار آزادی و خود از خوشترین زمانها میبود. انبوه مردم با دلهای پر از امید و آرزو در راه پیشرفت کشور به کوشش برخاسته و پیر و جوان و توانگر و کمچیز و ملا و عامی همگی کار میکردند. هوسها و کینهها زبون گردیده و آرزوی پیشرفت کشور و توده به همگی آنها چیرگی داشت. هر روز هنگام پسین از هر کویی آواز کوس و شیپور برمیخاست و روز به روز به شکوه و بزرگی کار میافزود. بدین سان یک بهارخوش و تاریخی پیش آمده بود.»
از آن پس نه تنها شاعران و نویسندگان که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران همزمان با بهار، آرزوی فرا رسیدن بهار آزادی را در سر میپرورانند. اما پیش از آن که به بهار آزادی و امیدها و ناامیدیها در این سال نوی خورشیدی بپردازیم، به سراغ دکتر صدرالدین الهی روزنامهنگار و به میهمانی سفره هفت سین قاآنی میرویم: «من چند روز پیش داشتم شعری میخواندم مال قآانی شاعر دوره ناصرالدینشاه. تمام دیوان این مرد مدح است. خُب باشد. ولی وقتی شما میخوانید، میبینید هفتسینی را که قآانی در قصیدهاش چیده، شما کمتر در جایی میتوانید پیدا کنید. میگوید:
سیر بر خوان است مردم را و من از عمر سیر / بیدلارامی که برده است از دلم آرام را
پسته و بادام نقل روز نوروز است و من / با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
عود اندر عید میسوزد و من نالان چو عود / بیبتی کز خال هندو ره زند اسلام را
یکدگر را خلق میبوسند و من زین غم هلاک / کز چه بوسد دیگری آن شوخ شیرینکام را
سرکه بر دستار خان و خلق همچون سرکه دوست / میکند با ما ترش رنگین رخ گلفام را
ایران را زندان روزنامهنگاران میدانند، با این وجود اما هستند روزنامهنگارانی که خفقان و سانسور مانعی برای انجام کار حرفهایشان نمیشود. صدرالدین الهی روزنامهنگاری است حرفهای که در تمام طول عمر نزدیک به هشتاد سالهی خود جز به این حرفه نپرداخته است. وضعیت روزنامهنگاران و روزنامهنگاری را در ایران با دقت زیر نظر دارد و گاه از ظهور خبرنگارانی ورزیده در این عرصه سخن میگوید.
آیا واقعا امیدی به بهبود وضع روزنامهنگاری در ایران در سال پیش رو هست؟ دکتر الهی از بنیاد اتاق فکری میگوید که نتیجهاش برای او قابل پیشبینی نیست. اتاق فکری که گفته میشد در دوران حکومت پهلوی نیز گردانندگان فرهیختهای داشت اما ثمرش یا آن چیزی که آنها میخواستند نشد یا اگر به ثمر نشسته است، صاحبان فکرش قربانی آن بودهاند.
روزنامهنگاری هدف یا وسیله؟
«اصولاً ما این کار روزنامهنگاری را هنوز که هنوز هست، نه بهعنوان کار تلقی میکنیم، نه بهعنوان حرفه. این یکی از مشکلات بزرگ حرفهی ما بوده. روزنامهنگاران دو جور بودهاند. یا آنهایی که این حرفه را هدف قرار دادند، یا آنهایی که آن را وسیله. آنهایی که این حرفه را هدف قرار دادند، دلشان میخواسته که در این کار بمانند، و تا آخر هم این کار را تمام کنند و بروند پی کارشان. آنهایی که این حرفه را وسیله قرار دادند، هدفشان این بوده که از این راه بهجایی برسند.
تاریخ روزنامهنگاری ایران را که نگاه کنید، میبینید که اولین گروهی که کار را بهعنوان هدف قرار داده و رفته به دنبالاش، گروه صوراسرافیل است. اینها یکیشان کشته میشود، دوتاشان فرار میکنند. روزنامهرا وقتی ورق میزنید، میبینید که میخواهد مردم را آگاه کند از وضعیتها و در عینحال درسی بدهد به آدمهایی که بیشتر میخواهند بدانند.
در روزگار سخت امروز از نظر من که این کار را با عشق کردهام و هیچ وقت وسیله برایم نبوده، خیلی سخت است که آدم بیآید و بگوید که روزنامهنگاری امروز چیست.
آن چه مورد نظر الهی است اما بیشتر تفسیر خبرهاست تا نفس خود خبر: «از مرحلهی خبر که میآیید بیرون، میروید میرسید به مرحلهی تفسیرها. باز در اینجا هم وقتی نگاه میکنید، آدمهایی هستند که تفسیر را جوری مینویسند که بتوانند از لای درز سانسور در بروند و فرار کنند. اینها آدمهایی هستند که این حرفه را میشناسند. اما چه قدر در این کار صادقاند و چه قدر میخواهند در بروند که بعد حرف خودشان را بزنند، این در استطاعت و توان من نیست که تشخیص بدهم. یک چیز مسلم است و آن اینکه از انقلاب اسلامی به این طرف خبر در اختیار حکومت بوده. پیش از آن هم بوده، کسانی که از لای خبر میخواستند در بروند، کم نبودهاند.»
روزنامهنگاران برآمده از انقلاب
«نسلی در ایران آمده و رشد کرده و بالیده که با روزنامهنگاری با نگاه دیگری طرف میشود. یعنی میخواهد که از لای خبر فکر خودش را دربیآورد و گاهی هم موفق میشود. باید انصاف داد که الان روزنامهنگارها، مفسرها و مسئولانی هستند که بسیار خوب این کار را میشناسند. به چم و خماش آگاه هستند.اما چه قدر در این شناخت خودشان صداقت و صمیمیت دارند و چه قدر این شناخت را وسیله میدانند و یا واقعاً هدف، این مسئلهای است که من هیچ نوع قضاوتی در حقاش نمیتوانم بکنم.»
دکتر الهی بازگشتی دارد به دوران روزنامه نگاری در زمان پیش از انقلاب و مواجه شدن با سانسورچی هایی که از دو نوع بودند: «ما در دوران پیش از انقلاب، بعد از ۲۸مرداد بهخصوص، که سانسور حکومت نظامی برقرار شد، میبایست با این حکومت نظامی کنار میآمدیم. تا زمانی که این کار دست نظامیها بود، انصاف باید داد که آنها به دلیل تربیت نظامیشان خیلی روشن با آدم برخورد میکردند. اما وای به وقتی که این کار از دست نظامیها خارج شد، افتاد به دست شخصیها. رفقای روزنامهنگار هم سن و سال من بهخوبی یادشان هست که بسیاری از روزنامهنگارانی که این کار را وسیله میدانستند، بلافاصله آمدند در پستهای مختلفی نشستند که روزنامه را میتوانستند کنترل کنند. در دوران نظامیها ما تکلیفمان روشن بود. بایدها و نبایدها را میدانستیم و جوری به نبایدها نزدیک میشدیم که گرفتار نشویم. اما وقتی این کار افتاد به دست شخصیها چون نبایدها را خیلی خوب بلد بودند و میدانستند ما چه جوری نزدیک میشویم، کار روزنامهنگاری خیلی سخت شد.»
سانسورچیها همزبان با روزنامهنگاران
«شخصیها در سالهای پیش از انقلاب همان کسانی بودند که خود زمانی زیر تیغ سانسور بودند. حکومتهای خودکامه ترفندهای ویژهای برای مبارزه با آزادیخواهان دارند. کشتیبانان را سیاستی دیگر پدید میآید. نویسندگان طراز اول را خودکامگان با ترغیب و تحبیب به جای سانسورچیان نشاندند تا با حربه خودشان با مبارزین طرف شوند.»
آیا شباهتی هم بین نسل پیشین و نسل امروز وجود دارد؟ دکتر الهی از همزبانی سانسورچی با روزنامهنگار میگوید:
«من فکر میکنم نسلی که امروز دارد این کار را میکند، نظیر نسل ما با همین مشکل روبروست. بدبختانه روزنامهنگار و عامل سانسور همدیگر را به خوبی میشناسند، بنابراین یک نوع موش و گربهبازی جریان پیدا میکند. حاصل این رویارویی این است که روزنامهنگاری صورت خاصی پیدا کرده است. ناگزیر کسانی که روزنامه و یا رادیو تلویزیون را وسیله دستیابی هدفهای خود میدانند، باید استراتژی خودشان را براساس هوشیاری دستگاه تنظیم کنند. در این راه خیلیها هستند که من میبینم خیلی موفقاند. اما نمیدانم بعدش اگر اینها به قدرت رسیدند، کار بهدستشان رسید، چه کار خواهند کرد با آن آدمهای واقعیای که دنبال هدف هستند.»
اما آیا این وضعیت روزنامهنگاری حرفهای ، اعم از اینکه وسیله باشد یا هدف، راه خودش را پیدا خواهد کرد؟ یا موانع بازدارنده همچنان بر سر راهشان خواهد بود؟
«من تصورم این است که نمیتوان پیشبینی کرد. ولی قدر مسلم این است که الان این دو گروه که در برابر هم قرار گرفتهاند، به دلیل اینکه خوب مسئله را میشناسند، هرکدام در پی پیدا کردن بهقول امروزیها راهکارهایی هستند که این کار را به ثمر برسانند. الان من بعضی از اوقات نشریات داخل ایران بهدستم میرسد. واقعاً قابلتحسین است. دیده میشود که کسانی با علاقه و عشق این کار را میکنند. حرفهایی هم که میزنند درست است، خبری که میدهند، گزارشی که میدهند حسابشده است. روزنامههای خیلی خوبی هم الان در ایران هست. اما آیا روز دیگری همین روزنامههای خیلی خوب وسیله نمیشوند، برای آن دسته که دارند کاری میکنند، به هدفشان برسند و آن هدف آیا این قدر روشن، شریف و انسانی هست که بشود دنبالش رفت؟»
پرسش اما این جاست که بهبود وضعیت روزنامهنگاری در ایران، خواستههای بیشتر مردم از دولت را باعث خواهد شد؟
دکتر الهی در این باره میگوید: «در هرحال هرچه آدمها به حقوق خودشان بیشتر آگاه شوند، مطالباتشان صورت خاص خودش را خواهد گرفت. در نهایت اگر گروهی هستند که معتقدند که این نظام با همهی شرایط داخل قانون اساسیاش باید بماند، همچنان در کنار حکومتیان قرار خواهند گرفت. اما اگر کسانی هستند که معتقدند راه دیگری غیر از محدوده اصل ولایت فقیه میتوان پیدا کرد و در آن راه تلاش میکنند، باید به آنها احترام گذاشت.»
عیدی های کشویی
روزنامهنگاری امروز ایران اما در هر وضعیتی که باشد دکتر الهی هرگز دوران خوش همکاری خود با کیهان را از یاد نمیبرد. او در سنین نوجوانی همکاری خود را با روزنامه کیهان که دکتر مصطفی مصباحزاده گاه مدیر و گاه سردبیرش بود آغاز کرد و تا پایان کار بیست و شش هفت سالهی کیهان در خارج از ایران همراه کیهانیان بود. او هم مانند دیگر همکاران کیهانی خاطرات بسیاری از دکتر مصباحزاده دارد، از جمله از عیدی دادنهای او: «حالا که از او نام بردید، برایتان یک چیزی بگویم. او از آن آدمهایی بود که روزنامه برایش هدف بود. رقیباش مرحوم عباس مسعودی هم همین طور بود.البته هر دو رفتند سناتور شدند، ولی نمیشود گفت که چون سناتور شدند هدف را گذاشتند زیر پایشان. نه. هدف واقعاً این بود که روزنامه در ایران شکل بگیرد و به صورت یک بنیاد دربیاید.»
قرار بود دکتر الهی از عیدی دادنهای دکتر مصباحزاده بگوید. آقای دکتر عیدی چه شد؟
«دکتر مصباحزاده یک آدم استثنایی بود.استثنایی چون این آدم خودش را از کارش، از آدمها و از کارمندانش جدا نمیکرد و آنها را برای این میخواست که کار خوب انجام شود. بنابراین شیوههای مخصوص خودش را داشت. ازجمله یکی از شیوههای مخصوصاش این بود که عید که میشد، به کارمندها عیدی میداد.
کارمندها را صدا میکرد توی دفترش، مثلاً سهتا کشو اینور میزش بود و دوتا کشو آنور میزش. میگفت از کشوی چندم میخواهی. مثلاً طرف میگفت از کشوی دوم. کشو را میکشید بیرون و یک سکه یک پهلوی به او میداد و طرف میگفت دست شما درد نکند و میرفت. از در که میرفت بیرون و بچهها میفهمیدند که مسئلهی عیدیدادن شروع شده، میپرسیدند کشوی چندم؟ میگفت کشوی دوم را بگویید و یک پهلوی بگیرید. نفر بعدی میرفت آنجا، دکتر میپرسید کشوی چندم؟ میگفت کشوی دوم آقای دکتر. کشو را میکشید بیرون یک نیم پهلوی یا یک ربع پهلوی آن تو بود. این کار را طوری انجام میداد که آدم نمیفهمید چه میکند. بعد هم مثلاً عیدیدادنهایش خیلی عجیب بود. آدمهایی را که میدانست محتاجاند، خودش صدا میکرد یا کسی را میفرستاد و به او میگفت که برو این را برسون به فلانی شب عیدش راه بیافتد.»
عیدی فراموش شده!
الهی: «یک بار آقای دکتر گذاشت رفت اروپا. قبل از رفتن به من گفت این شب عید را من اینجا نیستم. این آدمها که رجوع میکنند اینها را بگیرند و بروند. من هم همین کار را کردم. یک روز از در آمدم بیرون. رفتم از پلهها بروم پایین، دیدم یک زن خیلی مسن و افتادهای آمد و گفت آقا. گفتم بله. گفت این آقا که توی آن اتاق مینشیند کجاست؟ گفتم کدام آقا؟ گفت همان آقا کوتاه قده. گفتم مسافرت است. چی میخواهی؟ گفت والله من هر سال شب عید میآمدم اینجا، میشود یک چیزی بگذارید کف دست من، شب عید من راه بیافتد. این قدر این را با صداقت گفت که من که دیگر همه عیدیها را داده بودم و پولی دستم نبود، دستم را کردم توی جیبام و هزارتومان یا هزار و پانصد تومان داشتم. همه پولی که توی جیبام بود دادم به او و گفتم این را آن آقا گذاشته بود و یادش رفته به شما بدهد. دعا کرد و رفت. دکتر از سفر برگشت. گفت خُب بگو ببینم چه شد؟ این داستان را برایش نقل کردم. دست کرد جیباش و ۱۵۰۰ تومان در آورد و گفت بگیر این پولت را. گفتم نه حالا من نمیگیرم. گفت: چرا؟ گفتم آقای دکتر از این ثواب بگذارید یک ذرهاش هم به من برسد. بههرحال این آدم یک آدم استثنایی بود در کارش و عید را واقعاً برای همه خوش و آسان میکرد. هر کسی گرفتاری داشت، میگذاشت شب عید به دکتر بگوید. این جوانمردی او خیلی کار مهمی بود.»