برلیناله؛ انسان مسئول است، زیرا "شیطان وجود ندارد"
۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعهفیلم "شیطان وجود ندارد" مسئولیت مدنی شهروندان را در پرتو یکی از بنیادیترین معضلات جوامع خودکامه کاویده است: انسان تا چه حد میتواند آگاهانه تصمیم بگیرد و تا کجا باید پیامدهای ناگوار تصمیم خود را متحمل شود.
در جوامع خودکامه این پرسش به مراتب جدیتر و مبرمتر مطرح میشود: به این دلیل ساده که حقوق فردی که برای تصمیم و انتخاب آزادانه الزامی است، به راحتی پایمال میشود، و میتواند برای کس یا کسانی که "نه" میگویند عواقبی وخیم به دنبال داشته باشد؛ و پرسش سادهای که در اصل به حقوق فردی یا آزادیهای عادی مدنی برمیگردد، ناگهان ابعاد سهمگین سیاسی پیدا میکند.
"شیطان وجود ندارد" به کارگردانی محمد رسولاف یک فیلم اپیزودیک است که در چهار قسمت روایت میشود. خط سرخی که به لحاظ مضمونی فصلها و سکانسهای فیلم را به هم پیوند میدهد، مجازات اعدام است.
در ایران همواره، به ویژه به "برکت" انقلاب اسلامی اعدام امری روزمره است که آشکار و پنهان صورت میگیرد. میتوان گفت که کمتر خانواده ایرانی است که موارد تلخی از آن را تجربه نکرده باشد. جای انکار ندارد که اعدام و تیرباران در زندانها جان هزاران نفر از دگراندیشان و مخالفان سیاسی را گرفته است. این بهای سنگینی بود که بسیاری از روشنفکران مخالف رژیم یا فعالان سیاسی، در ازای استفاده از "حق طبیعی اعتراض" متحمل شدند.
اما واقعیتی که نمیتوان نادیده گرفت این است که اعدام به دست "شیطان" یا ملکالموت یا اشرار شاخدار و عجیب و غریب صورت نمیگیرد، بلکه به دست همین انسانهای ساده و معمولی انجام میگیرد که چه بسا درور و بر ما هم هستند.
اولین اپیزود فیلم و قویترین بخش آن به زندگی مردی به نام حشمت میپردازد. او یک شهروند "خوب" با رفتار و منشی موجه است. رفتار و کردار او در رابطه با اطرافیانش به ما میگوید که او فرزند و همسر و پدری خوب و مهربان است. او در محیط زندگی و با اطرافیان مبادی آداب و خوش اخلاق است.
پس از چند پلان گویا در وصف رفتار و سجایای او ناگهان با سیمای واقعی و پنهان او آشنا میشویم: او جلاد سنگدل و بیرحم نظام است و به همان راحتی که نانوا و خیاط و معلم به سر کار خود میروند، او هم برای اجرای حکم اعدام راهی زندان میشود. ساعت سه صبح از خواب بیدار میشود، دوش میگیرد، لباسی تمیز و مرتب میپوشد و به محل کار خود میرود.
حق داریم اگر در اینجا به هانا آرنت و رهیافت "ابتذال شر" فکر کنیم. قاتلان و خیل "مأموران معذور" که چرخه قتل و سرکوب را به گردش در میآورند به هیچوجه هیولاهای هولناکی از عالم غیب نیستند، بلکه چه بسا همین انسانهای عادی و خوشظاهری هستند که به خاطر یک شغل نان و آبدار یا دریافت اضافه حقوق، دست خود را تا مرفق به هولناکترین جنایتها خونین میکنند.
حشمت تصمیم گرفته شهروندی مطیع و فرمانبردار باشد. او یا اجبار را حس نکرده و یا حس کرده و به آن تن داده؛ چه بسا همواره از پاسخ دادن به پرسش دشوار "انتخاب" طفره رفته است. او قصد نداشته وجدان و شعور خود را درگیر کند. برای امرار معاش و در امان ماندن از هر مشکل و دردسری، اجرای حکم اعدام را به عنوان یک "حرفه" پذیرفته است.
سه بخش دیگر فیلم به سه شخصیت دیگر میپردازند که حاضر نبودهاند "عمله قتل" باشند و عواقب آن را نیز تحمل کردهاند.
اپیزود آخر فیلم، که به نحوی با اپیزود دوم در ارتباط است، نشان میدهد که برخورد مسئولانه و توأم با انتخاب آزادانه، مسئولیتی خطیر است که در شرایطی میتواند عواقب سنگینی برای فرد داشته باشد و سرنوشت افراد را تا پایان زندگی با تلخترین مصیبت و تراژدی همراه کند.
مضمون حساسی که رسولاف مطرح میکند، در واقع بر کار و زندگی هنری خود او نیز سایه میافکند: او ترجیح میدهد به جای ساختن فیلمهای "سر به راه" و سرگرمکننده، به سوزانترین مسائل جامعه بپردازد، که بیگمان رابطه حکومت و شهروندان در رأس آنها قرار دارد، هرچند میداند که این کار برایش آخر و عاقبت خوشی ندارد. او از کار آزادانه و سفر به خارج منع شده و صندلی او در کنفرانس مطبوعاتی مربوط به فیلم "شیطان وجود ندارد" در سالن برلیناله خالی ماند.