انتقاد به سکوت در برابر موج اعدامها در ایران
۱۳۸۶ شهریور ۱۸, یکشنبهعمادالدین باقی نامه خود را در پی موج اعدامهای هفتههای اخیر خطاب به این افراد نوشته است: سید محمد خاتمی، رییس مجمع روحانیون مبارز؛ مهدی کروبی، دبیرکل حزب اعتماد ملی؛ محسن میردامادی، دبیرکل حزب مشارکت؛ محمد سلامتی، دبیرکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی؛ غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی؛ ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران؛ حبیب الله پیمان، دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز؛ اعظم طالقانی، دبیرکل جامعه زنان انقلاب اسلامی و فاطمه کروبی، دبیرکل مجمع اسلامی بانوان.
این نامه برای چند تن از روحانیون هم فرستاده شده است.
دویچه وله: آقای باقی، شما نامهای سرگشاده نوشتهاید خطاب به احزاب و سازمانهای سیاسی ایران و از سکوت آنها در برابر گسترش اعدام در ایران انتقاد کردهاید. گویا شما فرض را بر این گذاشتهاید که این احزاب مخالف اعدام هستند و با این حال چیزی نمیگویند و اعتراضی نمیکنند؟
عمادالدین باقی: ما از دو خاستگاه میتوانیم با این اعدامهایی که در ماههای اخیر اوج گرفته است مخالفت کنیم. یکی از موضع مخالفت با اصل مجازات اعدام، یعنی همان چیزی که موضع خود ما هست. یکی هم از موضع همین قوانین و مقررات جاری در کشور. من در این نامهای که نوشتم فرض را بر این گذاشتم که ما مخالفت بنیادی با اعدام نداشته باشیم و بخواهیم احکام صادره و اعدامهایی را که اجرا شده در چارچوب همین قوانین و مقررات موجود ارزیابی بکنیم. در نتیجه گفتهام که بسیاری از این اعدامها حتی طبق قوانین موجود هم نباید اجرا میشدند و آنچه که اتفاق افتاده مصداق بارز اسراف در قتل است. بنابراین اصلا فرض من این نبوده که این احزاب مخالف اعداماند. اعم از اینکه مخالف باشند یا موافق باشند، انتظار میرود که دست کم حداقلهایی رعایت شود. آن حداقلها این است که بسیاری از این اعدامهایی که دارد صورت میگیرد، توجیه قانونی محکمی ندارد و نمیشود در موردش بیتفاوت بود.
دویچه وله: حال اگر بخواهیم به این مسأله از این منظر نگاه کنیم که کار احزاب سیاسی این است که به امر سیاست و امر عمومی بپردازند، چرا این احزاب باید به موضوع اعدام هم بپردازند؟
عمادالدین باقی: اولا که در جهان مدرن، احزاب اگر چه نقش نهادهای حقوق بشری را ایفا نمیکنند و هدفگیری آنها قدرت است و رقابت برای تصرف قدرت، اما رعایت حقوق بشر سرلوحه برنامه آنهاست و نسبت به ان بیتفاوت نیستند. چونکه مبنای مشروعیت خود این احزاب هم ضروری بودن و جهان شمول بودن حقوق بشر است که یکی از آنها حق فعالیت آزاد و فعالیت سیاسی و اجتماعیشان است. بحث اعدامها را اگر از منظر حقوق بشری و مخالفت با اعدام هم نخواهند در دستور کارشان قرار بدهند، حداقل به عنوان مسأله اجتماعیای که موضوع کار احزاب است، یا حتی به عنوان مسألهای سیاسی. من عرضم این است که حتی اگر اینها انگیزه حقوق بشری هم نداشته باشند، از منظر سیاست هم این اعدامها یک سری تبعات و اثار اجتماعی دارد: انفعال و رعب و ترس ایجاد میـکند. از این منظر هم احزاب نمیتوانند نسبت به آن بیتفاوت باشند. بنابراین من معتقدم که به هر صورتی و از هر زاویهای که نگاه کنیم احزاب منطقا باید نسبت به این موضوع واکنش نشان دهند.
دویچه وله: شما اشاره کردید و در نامهتان هم نوشتهاید که اطلاع دقیق دارید که بسیاری از افراد اعدام شده حتی طبق قوانین جاری هم نباید اعدام میشدهاند. چه چیز باعث شده که با وجود این این افراد اعدام شوند؟
عمادالدین باقی: اولا که این سوال را بایستی که دستاندرکاران صدور و اجرای این احکام اعدام جواب بدهند. اما به نظر من همانطور که چند بار برخی از مقامات پلیس و برخی از مقامات قضایی در میزگردهای تلویزیونی یا مصاحبههای مختلفی که داشتند به صراحت اعلام کردند که هدفشان از این شدت عمل و برخوردهای تند و خشن و اعدامهای پی در پی این است که جو رعب و ترسی را که از اشرار در برخی از محلات وجود دارد بشکنند، حداقل این است که بنا به همین اظهاراتی که از رسانههای رسمی هم پخش شده، هدفشان بیشتر ایجاد ارعاب است، نه هدف حقوقی. بنابراین اینکه چرا اعدام شدند، میتواند کی از دلایلش یکی همین چیزی باشد که خودشان به صراحت بیان کردهاند. شاید دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که به هر حال باید خودشان توضیح بدهند.
دویچه وله: شما الان به رسانههای رسمی اشاره کردید. نقش رسانهها را کلا در این میان چه میدانید؟
عمادالدین باقی: رسانههای مستقل یا رسانههای دولتی؟ اگر منظور رسانههای دولتی باشد، متاسفانه رسانههای دولتی کاملا در انحصار کسانی بودند که این احکام را صادر و اجرا میکردند و میخواستند این را در افکار عمومی جا بیاندازند که همه اینها مستحق اعدام بودند و هیچ راه دیگری به جز این مجازات برای اینها وجود نداشته است. به نوعی در واقع تقصیر کجرویهای اجتماعی را به گردن این مجرمین بیاندازند و درواقع نقش سیاستهای حکومت را در بروز این کجرویهای اجتماعی و کمبودها و نابسامانیها در جامعه به نوعی در پشت این برنامههای رسانهای کمرنگ یا محو کنند. نقششان به نظر من کاملا منفی بوده و احساسات جامعه را چنان برمیانگیختند که جامعه نسبت به این اتفاقات هیچ داوری حقوقی و عقلانی نتواند داشته باشد. رسانههای مستقل هم که چند روزنامه کوچک کمتیراژ هستند که در مقایسه با این رسانههای دولتی، بخصوص رادیو و تلویزیون که در شعاع ملی تاثیر میگذارد اصلا قابل مقایسه نیستند و هم اینکه دچار محدودیتاند، یعنی در بسیاری از این زمینهها مجاز نیستند که بنویسند یا اگر بنویسند با ایشان برخورد میشود. بنابراین در زمینه متاسفانه رسانهها نتوانستند وظیفه انسانی و قانونی خود را به درستی نجام دهند.
دویچه وله: آقای باقی، برگردیم به موضوع احزابی که شما خطاب به آنها نامهتان را نوشتهاید. اشاره میکنید در نامهتان به اینکه بسیاری از مجرمان و شروران قربانی مدیریت و سیاستهای غلط هستند. آیا بسیاری از احزابی که شما به آنها نامه نوشتهاید، در امر مدیریت و سیاستگذاری غلط دخیل نیستند که بخواهند از جان این قربانیان دفاع کنند؟
عمادالدین باقی: احزابی که مخاطب من بودند، الان عمده آنها نقشی در قدرت ندارند؛ یا رانده شده از قدرتاند یا مغضوب قدرتاند یا در حاشیه قدرتاند. اولا من گفتهام که مجرمان قربانی سیاستهای غلط اند، نگفتهام سیاست غلط چه کسانی یا چه کسانی. چون در مقالهای که برای کنگره جهانی برای مجازات اعدام داده بودم، در آنجا تئوری مسوولیت عمومی را به تفصیل در مورد بحث مجازات اعدام مطرح کردم. در آنجا توضیح دادم که چرا. من معتقدم که در مورد اعدامهایی که در تمام سالهای گذشته صورت گرفته، فقط حکومت مسؤول نیست، بلکه تک تک ما، و من به عنوان یک نویسنده و از شهروندان عادی هم مسؤول هستیم که جزییاتش را در آنجا توضیح دادم. این احزابی هم که مورد خطاب من بودند، برخیشان قبلا در قدرت بودند، برخیشان هیچوقت در قدرت نبودند، ولی بر مبنای آن تئوری مسوولیت عمومی همه مسوولاند، برخی کمتر و برخی بیشتر. اما نکته اصلی من در نامه این نبود که مقصریابی کنم و بگویم که چه کسی یا کسانی مسوول این سیاستهای غلط بودهاند. بلکه نکته اصلی مورد نظر من این بود که این افرادی که اعدام میشوند اینها خودشان قربانی و محصول یک سلسله فرایندهای نادرست مدیریت سیاسی و اجتماعی در کشور هستند. مثلا فرض کنید جوانی که ۲۵ سال دارد، یا بسیاری از کسانی که اعدام میشوند اصلا بعد از تولد جمهوری اسلامی متولد شدهاند، یعنی در دامان جمهوری اسلامی و در این دوره بزرگ شده و پرورش پیدا کردهاند یا موقعی که جمهوری اسلامی درست شده، اینها هنوز کودکی بودهاند. سؤال من این است که جوانی که ۲۲، ۲۳ سال دارد، امکان ادامه تحصیل ندارد، شغل ندارد، قدرت تامین اجاره منزل ندارد قادر نیست ازدواج کند، راه ارضای مشروع او بسته شده، یعنی همه راههای او به بن بست ختم میشود، طبیعی است که چنین جوانی دچار سرخوردگی یا کجروی اجتماعی یا حتی رفتارهای ضداجتماعی میشود. ما چطور میتوانیم وقتی خودمان در بروز این کجرویها مقصریم، اینها را مجازات کنیم؟ البته من نمیخواهم بگویم همه این کجرویها. اما به نظر من ما بایستی مطالعه کنیم و ببینیم که ما خودمان چقدر مقصریم. اول سهم خودمان را مشخص کنیم و بعد ببینیم که چقدر آنها مقصرند، به اندازهای که در واقع آنها مسؤولاند در برابر جرمی که انجام دادهاند مجازات شوند.
دویچه وله: شما در نامهتان در دو جا به بازتاب جهانی گسترش اعدام در ایران و دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران اشاره کردهاید. آیا این بالاخره آخرین دستاویزی است که مسؤولان را میشد به آن توجه داد که ببینند که چه اتفاقی دارد میافتد؟
عمادالدین باقی: من در واقع با چند منطق میخواستم در اینجا حرف بزنم. یکی منطق خود ماست که اساسا معتقدیم که حتی اگر یک نفر هم بیگناه و بناحق اعدام شود، چه واکنش داخلی چه واکنش جهانی داشته باشد یا نه، برای ما علیالسویه است. خود موضوع برای ما اهمیت دارد ولو اینکه دنیا نسبت به آن بیتفاوت باشد. منطق دیگر منطق خود مسؤولین است که افرادی را به صرف اظهار نظری متهم میکنند به تبلیغ علیه نظام و مجازات میکنند. در حالی که ما میدانیم که این اعدامها که بسیاری از انها قابل اجتناب بوده، چه جو تبلیغی شدیدی علیه جمهوری اسلامی درست میکند، خب اینکه از مصادیق بارز تبلیغ علیه نظام است. چرا نسبت به این بیتفاوت هستند؟ اینجا من با منطق جدلی وارد بحث شدهام. علاوه بر آن واقعیت این است که ما نسبت به مسائل ملی و آبرو و حیثیت ایران کشورمان و موقعیت فرهنگی آن در دنیا نمیتوانیم بیتفاوت باشیم و اجازه دهیم که این اقدامها حیثیت ملی ما را در دنیا به باد بدهد. نکته دیگر اینکه در دنیا خیلی جنایات دارد رخ میدهد. مگر در افغانستان و عراق کم جنایت دارد توسط نیروهای بیگانه رخ میدهد؟ یا در گوانتانامو؟ اما این کارهایی که در جمهوری اسلامی میشود باعث میشود که بسیاری از اینها پوشیده بمانند و بعد هم در دنیا اینها را به عنوان حربه تبلیغاتی علیه ایران مورد استفاده قرار دهند. بنابرانی من میخواستم هم با منطق خودمان، هم با منطق جدلی، هم با منطق منافع ملی از وجوه مختلف به این مسلله نگاه کرده باشم. ممکن است برای برخی احزاب منطق حقوق بشری مهم باشد، برای برخی حس میهنپرستی و ملی و برای برخی که به حکومت نزدیکترند مسأله تبلیغ علیه نظام. برای هر کدام ممکن است یکی از این استدلالها مهمتر باشد. و من میخواستم کلی و اشارهوار به همه اینها پرداخته باشم.