از ۱۳۸۶ به ۱۳۸۷
۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبهسیاست و آزادی
انتخابات پایان یافت. هر چند سرنوشت بخشی از کرسیها در دور دوم، که در اردیبشهتماه برگزار میشود، تعیین میشود، اما دیگر تکلیف مجلس هشتم روشن شده است. این مهمترین نمایش سیاسی سال ۱۳۸۶ روندی را که با انتخابات ۴ سال پیش آغاز شده بود، تثبیت کرد. اصلاحطلبان به حاشیه رانده شدهاند و میداندار آنانیاند که اصولگرا خوانده میشوند. چرخهی تولید مدیران سیاسی و اقتصادی در جمهوری اسلامی اکنون روالی قاعدهمند یافته است: در بسیج و سپاه و حوزهی عملیه دورهی آغازین را میبینند و بعد به پستهای اقتصادی و سیاسی دست مییابند. بیوگرافیهای غالب نمایندگان مجلس دیگر شبیه هم است. کارکرد آنچه نظارت استصوابی خوانده میشود آن است که مشابهان کنار هم قرار گیرند. درست است که در میان اصولگرایان هم چند دستی وجود دارد، اما در اصول، یعنی پایبندیشان به بنیادهای اقتدار سیستم که همانا تبعیت از ولی فقیه و چون و چرا نکردن در مورد قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی نظامیان است، همه همنظرند.
سال ۸۶ نشان داد که دیگر از آن چیزی که سید محمد خاتمی، آن را توسعهی سیاسی مینامید هیچ اثری نمانده است و اقتدارگرایان همهی سوراخهای نظام را دست کم از این نظر بستهاند که دیگر توسعهای از آن دست به سیستم تحمیل نشود که مبانی اقتدار آن را متزلزل کند.
اصلاحطلبان را در سال ۱۳۸۶ فقط یک چیز به وجد آورد: آنکه هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان شد! پیشتر از چیزی چون شکست سهمگین او در انتخابات مجلس ششم به وجد میآمدند. زمانه عوض شده است!
زمانه بیش از هر چیزی برای آزادی بیان و نشر، سخت شده است. سال ۱۳۸۶ همچنان سال بستن مطبوعات بود. "شرق" بسته شد، "مدرسه" بسته شد، "زنان" بسته شد و نشریاتی دیگر.
در برابر فشارها، دانشجویان و زنان مقاومتهایی کردند. دانشجویان و زنان مدام دستگیری دادند. عرصه بر فعالان هر دو قشر بسیار تنگ شد.
سال ۱۳۸۶ همچنان سال اعدام بود، سال سنگسار بود. تصویری که از ایران به جهان عرضه شد، خشونت آشکار نیروهای امنیتی زیر عنوان برقراری امنیت اجتماعی بود.
در سال ۱۳۸۶ جامعه مدنی باز هم بیشتر زیر فشار قرار گرفت. شهروند به عنوان شهروند، از حوزهی سیاست رانده شد و امکان دفاع از حقوق شهروندی محدودتر و محدودتر شد.
سال ۱۳۸۶ نمایشگر این واقعیت بود که سیاستگزاری در ایران به آن چیزی نزدیک شده است که در ادبیات فارسی "سیاست کردن" نامیده میشود. دانشجویان، خواهان آزادی بیان و اجتماع بودند. حکومت آنان را سیاست کرد، یعنی به زندانشان انداخت. کارگران و زنان را نیز به جرم حقخواهی سیاست کردند، یعنی به زندان و شلاق محکوم نمودند.
گرانی و تورم
در این روزهای آخر سال، شعبههای بانکها بسیار شلوغاند، بسیار شلوغتر از شعبههای رأیگیری. شلوغی بانکها به این برمیگردد که اسکناس ندارند به مردم بدهند. مشتری برای گرفتن پول منتظر میماند تا شاید کسی بیاید و بخواهد به حسابش پول بریزد. تورم، فزونی اسکناس است، اما شاخص تورم ایران در این روزها کمبود اسکناس شده است. مردم بایستی مدام با رقمهای درشتتری بپردازند، در نتیجه به اسکناسهای درشتتر نیازمند میشوند و دولت هر چه پول چاپ میکند، نمیتواند این نیاز را برآورده کند.
مردم بایستی همه چیز را نقد بپردازند. به قول و وعده و چک، اعتمادی نیست. حد اعتماد به شدت کاهش یافته است. فقط به پول نقد اعتماد است که آن هم باد میکند و فردا ارزش امروز را ندارد. نرخ تورم را چیزی میان ۱۸ تا ۲۰ درصد اعلام میکنند. کم نیستند اما اقتصاددانانی که حد واقعی تورم را دو برابر میزان اعلامشده توسط بانک مرکزی میدانند. مردم هم خود میتوانند به سادگی نرخ تورم را حساب میکنند. پارسال برای خورد و خوراک و مسکن چقدر میپرداختهاند و امسال چقدر میپردازند.
احمدینژاد، که قرار بود نفت را بر سر سفرهی مردم آورد، بالاخره در مصاحبهای با یک مجلهی خارجی اعلام کرد که نفت خوردنی نیست و چون خوردنی نیست بر سر سفره نمیآید. او مدتها منکر گرانی و تورم بود. به مردم توصیه میکرد بروند از میدان هفتحوض نارمک، که وی پیشتر در آن سکونت داشته، خرید کنند، چون در آنجا گوجه ارزان است. او اما سرانجام پذیرفت که تورم و گرانی هست، حوزهای به نام اقتصاد وجود دارد که دارای قوانین خاص خود است و آن را با سفرهای استانی و تصویب چند صد طرح در ظرف یکی دو ساعت نمیتوان سامان داد.
طرحهای اصلی و محوری آنهایی هستند که سهم اصلی پول نفت در آن جاری میشود. این طرحها را، که شامل پروژههای هستهای نیز میشوند، نظامیان پیش میبرند. بخشی از پول نفت به خارج ایران تزریق میشود، مثل سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری در یک شبکهی تلویزیونی در آمریکای لاتین.
طرحهای عمرانی در استانها عمدتا روی کاغذ میمانند. طرحی که امسال برای آن هزینهای مقرر میشود، تا به پایان برسد چند برابر خرج میتراشد. کارشناسان میگویند اقتصاد ایران مدام غیر شفافتر میشود. بنابر برخی برآوردها دست کم ۴۰ درصد چرخش اقتصادی در کانالهای پنهان است. اقتصاد زیر زمینی بسی نیرومندتر از اقتصاد آشکار است و هرگاه بخواهد میتواند بخش علنی را فلج کند، بیآنکه معلوم شود مشکل از کجاست. این چنین است که کارخانهها بسته میشوند، تولید داخلی کاهش مییابد و مدام بر حجم واردات افزوده میشود. اگر نفت نباشد، نرخ رشد اقتصادی صفر است، یا حتا زیر صفر.
پیشبینی میشود که در سال آینده هم نرخ تورم بالاتر رود و هم نرخ بیکاری. نرخ بیکاری را دولت تکرقمی میداند، چیزی حدود ۸ یا ۹ درصد. اما برای آنکه نرخ بیکاری تا این حد باشد، با ترکیب جوانی که جامعهی ایران دارد، بایستی قریب به دو میلیون فرصت شغلی جدید ایجاد شود. در واقعیت اما یک چهارم میزان لازم نیز امکان اشتغال برای جوانان به وجود نمیآید.
کشمکش اتمی
فشارها و تحریمهای ناشی از کشمکش اتمی در سال ۱۳۸۶ تأثیر آشکاری بر اقتصاد گذاشتند. اگر روند این تأثیرگذاری در سال تازه ادامه یابد، اقتصاد ایران با مشکلاتی بس حاد مواجه میشود، حادتر از آنی که بتوان تصور کرد. افزایش بهای نفت از یکسو و یافتن طرفهای تجاری در آسیا از طرف دیگر از حجم مشکلات خواهد کاست.
فصل آخر داستان کشمکش اتمی در سال ۱۳۸۶، شکست بزرگی برای جمهوری اسلامی بود، شکستی که با قطعنامهی سوم در شورای امنیت مشخص میشود. سال تازه سال مواجهه با این شکست است، اما هنوز مشخص نیست که جمهوری اسلامی بر آن است چه راهی برگزیند.
خطوط کلی سیاست تهران در سال گذشته چنین بود: کسب اعتماد آژانس بینالمللی انرژی اتمی، جلب نظر چین و روسیه، پیشبرد مذاکرات با اروپا.
نقشهی گذاشتن آژانس از یکسو و چین و روسیه از سوی دیگر در برابر دیگر طرفهای درگیر در کشمکش اتمی، موفق از کار درنیامد. آژانس از تلاش تهران برای تعامل با وین استقبال کرد، اما در نهایت فعالیتهای اتمی جمهوری اسلامی را فعالیتهایی ندانست که بتوان گفت شفاف هستند و شک و شبههای در مورد آنها وجود ندارد. چین و روسیه بهرههای سیاسی و اقتصادی لازم را از مشی جمهوری اسلامی بردند، اما در نهایت بر پایهی منافع جهانی خود عمل کردند و با قطعنامهی سوم در شورای امینت موافقت نمودند. دید اروپا نیز نسبت به ایران مدام منفیتر شد. جمهوری اسلامی به هیچ چیزی نرسید، اما در داخل پیاپی جشن هستهای گرفت و به مردم خبر خوش هستهای داد.
کشمکش هستهای، سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در سال گذشته فلج کرد. تهران فقط با پول نفت توانست در گوشهای از جهان چون آمریکای لاتین حرکاتی داشته باشد. تنها موفقیتی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سال گذشته داشته است، در عراق بوده است. لحظاتی وجود داشت که تصور میشد ممکن است آمریکا بر سر عراق و نخست در عراق با جمهوری اسلامی درگیر شود. تهران متوجه خطرناک بودن موضوع شد، مذاکره با آمریکا را پذیرفت و دریافت که بایستی در عراق سنجیده رفتار کند.
تصور میشود که شکستهای ۱۳۸۶ در سال تازه در عرصهی سیاست خارجی جبرانشدنی هستند: آن هم به این صورت که تهران به مذاکره مستقیم با واشنگتن رو آورد. احمدینژاد با همهی پزهای ضدآمریکاییاش در رابطه با آمریکا تابوشکنی کرده و از آن جایی که قدرتش را از کانونهای اصلی قدرت در دستگاه میگیرد، توانایی و استعداد آن را دارد که مذاکرهی مستقیم را پیش گیرد و در این زمینه نیز با جسارت اعلام جشن و پیروزی کند. خاتمی، که خواهان تشنجزدایی بود، جسارت و قدرت وی را نداشت. اگر او بود که مثلا با آمریکا در عراق مذاکره میکرد، رقبایش، یعنی همان کسانی که اینک جلوی صحنهاند، روزگارش را سیاه میکردند.
سال تازه، سال پیوند خوردن بیشتر سیاست داخلی و خارجی خواهد بود. این دو را میشد تا کنون با پول نفت از هم جدا کرد. مردم نابسامانی اقتصادی را به سیاست خارجی، و بطور مشخص کشمکش اتمی ربط نمیدادند. اما اکنون دیگر صرفا با پول نفت نه میتوان در خارج دوست پیدا کرد، نه در داخل.
آیندهی مبهم
در داخل شکاف میان مردم و دولت مدام ژرفتر میشود. در جامعه یأس و دلسردی وجود دارد و آنچنان بحرانی در ارزشها که عدهای از آن به عنوان زوال ارزشها نام میبرند. نگرانی عمومی، نگرانی از نگرانیای است که چشماندازی در برابر خود نمیبیند. آینده مبهم است و همه چیز در حال سپری میشود. وقتی آینده مبهم شود، سنت که از "گذشته" میآید، خود ابهام آلود و ناتوان میشود. با خرج کردن از گذشته، با اختراع سنت، نمیتوان مشکل آینده را حل کرد.