یکی از افسانهسازیها در مورد قاسم سلیمانی، تجلیل از وی برای شکست دولت اسلامی عراق و شام (داعش) است؛ گویی او باعث سقوط خلافت داعش شد و اگر نبود این اتفاق نمی افتاد!
اندک آشنایی با اتفاقاتی که منجر به پایان خلافت خودخوانده داعش و حکومت آن بر بخشهایی از قلمرو عراق و سوریه شد، نشان می دهد این ادعا بی اساس است. البته وی در این اتفاق موثر بود، اما نقش اصلی را نداشت.
منتهی او پیش از آن، در ظهور و تقویت داعش اثرگذار بود و در واقع تقابل با داعش به دوره فعالیتهای متاخر وی اختصاص دارد.
در ادامه دورههای متفاوت، رویارویی قاسم سلیمانی بر اساس ماموریت ارسالی از سوی خامنهای در قالب فرمانده سپاه قدس در سال۲۰۱۴ میلادی درست سه سال بعد از جنگ داخلی سوریه و بروز جنبش اعتراضی در این کشور بعد از بهار عربی شکل گرفت.
ریشه های داعش به جماعت توحید و جهاد و القاعده عراق برمیگردد که در زمان صدام حسین متاخر که رویکرد اسلامگرایی سلفی در پیش گرفته بود، فعالیت خود را آغاز کرده بودند. داعش توانست برای سه سال نیمی از قلمرو سوریه که بخشهای شرقی این کشور را در برمیگرفت همراه با بخشهای غربی عراق را در کنترل خود بگیرد.
برخورد جمهوری اسلامی ایران با داعش از ابتدا دوگانه بود. مستقل از اینکه به لحاظ گفتمانی، نگرش بنیاد گرا به اسلام ، شیوههای کلان حکمرانی و استفاده از خشونت ناموجه شباهت قابل اعتنایی بین جمهوری اسلامی ایران و اسلامگرایان سلفی افراطی و جهادی سنی وجود دارد، به لحاظ سیاسی و راهبردی نیز این دو خصم در مقاطعی تقویت کننده یکدیگر بودهاند.
تصرف موصل و تهدید بغداد توسط داعش، جمهوری اسلامی ایران و متحدانش درعراق را به وحشت انداخت و مرزهای غربی ایران که شصت درصد جمعیت عراق در صد کیلومتری آن زندگی میکنند، در موقعیتی آسیبپذیر قرار گرفت.
این اتفاق علاوه بر بی ثباتی درعراق تهدیداتی را متوجه امنیت منطقه و جهان کرد. در این فضا دولت نوری المالکی از کشورهای منطقه و آمریکا تقاضای کمک کرد. دولت اوباما که در سال ۲۰۱۱ نیروهای نظامی آمریکا را از عراق خارج ساخته بود، با اکراه پذیرفت که دوباره در عراق مداخله نظامی بکند؛ کاری که با شعارهای انتخاباتیاش سازگار نبود.
با این حال، وی تصمیم گرفت که فقط در سطح بمباران هوایی و آموزش نیروهای عراقی و دیگر نیروهای درگیر با داعش مشارکت کند و تصریح کرد که نیروی زمینی به عراق نمی فرستد. هرپند در نهایت آمریکا با کمک کشورهای غربی، استرالیا و متحدان عربیاش ائتلاف بین المللی ضد داعش را تشکیل داد.
در این فضا عراق که ارتشش در مواجهه با داعش شکست سنگینی خورده بود، نیاز به نیروی زمینی داشت. جمهوری اسلامی به عراق نیرو اعزام کرد. همچنین کردهای کردستان و سوریه نیز پیکار با داعش را در عرصه میدانی شروع کردند. مقاومت کردها در کوبانی به نقطه عطفی در جدال با داعش تبدیل شد و پیشروی این گروه تروریست جنایتکار را متوقف ساخت.
جمهوری اسلامی ایران عمدتا با استفاده از نیروهای ارتش ایران موفق شد در همکاری با نظامیان عراقی و گروههای شبه نظامی شیعه پیشروی داعش به سمت مرکز عراق را متوقف سازد. البته نقش برجسته در این اتفاق را بمباران گسترده ائتلاف جهانی ضد داعش به رهبری آمریکا ایفا کرد که صدمات سنگینی به داعش وارد ساخت.
در این مقطع، سیاست جمهوری اسلامی از منظر منافع ملی توجیه داشت اگرچه حکومت چنین هدفی نداشت، اما ناامن شدن مرزهای ایران در هر صورت خطرناک بود.
البته داعش نیز برنامهای برای انجام عملیات در داخل خاک ایران نداشت. دلیل این کار عدم همراهی اهل سنت ایران با اقدامات افراطی داعش بود. در تنها عملیاتی هم که با ورود به مجلس شورای اسلامی انجام گرفت، معلوم شد جمهوری اسلامی تا چه اندازه نسبت به عملیات انتحاری داعش آسیب پذیر است.
در این اتفاق، نیروهای حشد الشعبی هم موثر بودند که قاسم سلیمانی نقش مهمی در تشکیل آن در قالب ائتلاف گروه های کوچک و بزرگ چون عصائب اهل حق، کتائب حزب الله، کتائب امام علی، سرایای الحسین، مقاومت اسلامی النجباء عراقی، سپاه بدر، کتائب سید الشهداء و … داشت.
در واقع بدون تمهیدات قاسم سلیمانی و ارتباطات ویژه وی و البته هدایت راهبردی خامنهای تشکیل این نیرو که بر اساس فتوای جهاد آیت الله سیستانی علیه داعش شکل گرفت، ناممکن یا بسیار دشوار بود.
با وجود این باید توجه داشت این گروهها که با شبیهسازی بسیج و سپاه پاسداران در ایران تشکیل شدند نگاهی ملی به عراق نداشتند و هدف آنها هم امنیت و ثبات و آرامش برای همه عراقیها نبود. آنها در حقیقت نگاه یایدئولوژیک در چارچوب قرائت شیعی خلافت اسلامی و پارادایم بنیادگرایی اسلامی شیعه محور داشتند.
همچنین جهتگیری ضد سنی و فرقهگرایانه در برخورد های آنان کاملا مشهود بود. همین جهتگیری باعث شد وقتی موصل و دیگر مناطق را از داعش پس گرفتند به انتقامگیری از ساکنان بومی سنی منطقه روی آورند و بر اساس گزارش کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سازمان دیده بان حقوق بشر مرتکب جنایت جنگی شوند.
این رویکرد ضد حقوق بشری باعث میشود تا نقش سلیمانی در ظهور داعش در عراق هم فهمیده شود.
سیاستهای تبعیضآمیز فرقهگرایانه در دوران نخست وزیری نوری المالکی درعراق علیه اهل سنت اعمال شد. در پیشبرد این سیاستها، گروههای شیعی اسلامگرای عراقی و جمهوری اسلامی ایران نقش پررنگی داشتند.
ازاینرو، ظهور طوفانی داعش و فتح آسان موصل از دسته گلهایی است که حضور طولانی سلیمانی در عراق به بار آورد.
ظهور داعش بیارتباط با شیعهگرایی در دولت و حکمرانی عراق نبوده و نیست. سلیمانی نیز مجری این سیاستها در عراق بود که باعث شد فقر و ستم و تبعیضها زمینه رشد افراطیگری را فراهم سازد و فضا برای شکلگیری داعش مساعد شود.
به درازا کشیدن عملیات آزاد سازی تکریت به خوبی جایگاه سلیمانی در شکست داعش در عراق را آشکار میکند و نشان میدهد که تا چه میزان شخصیت واقعی وی با شخصیت کاذب برساخته شده از او تفاوت دارد.
در ابتدای کار، تحت فشار قاسم سلیمانی و شبکه نیروهای حشدالشعبی ارتش عراق پذیرفت بدون یاری گرفتن از نظامیان آمریکا عملیات آزادسازی تکریت را جلو ببرد. اما عملیات در میانه راه متوقف شد و بعد از قرار گرفتن در بن بست، ناگزیر ارتش عراق در سیاست اولیه تجدید نظر کرد و مشارکت نظامیان آمریکا باعث شد تا در یک بازه زمانی چند ماهه زادگاه صدام حسین از دست داعش خارج شود.
البته ارتش آمریکا شرط مشارکت خود را خروج نیروهای حشد الشعبی از عملیات اعلام کرد. قاسم سلیمانی و نیروهای حشد الشعبی عل رغم تبلیغات بسیار، حریف چند هزار نفر نیروی داعش نشدند در حالی که دهها هزار نفر پرسنل نظامی با تجهیزات پیشرفته در اختیار داشتند.
درسوریه اما وضعیت متفاوت بود؛ دولت سوریه با حمایت جمهوری اسلامی ایران به سمت سرکوب خونین معترضان رفت.
بقای حکومت استبدادی اسد نیازمند تغییر رویارویی از مبارزه با استبداد با مبارزه با تروریسم بود. در این راستا در سالهای اولیه برخورد، هدف اصلی حکومت سوریه و قاسم سلیمانی به نیابت از نهاد ولایت فقیه در ایران نه داعش، بلکه سرکوب بخش دمکراسیخواه مخالفان سوریه و توده مردم و تقویت بخش افراطی بود.
در این مقطع رابطه پیچیدهای بین بشار اسد و داعش برقرار شد که نمونهای گویا و روشنگرانه از مناسبات دو خصم است که چگونه به بقای یکدیگر کمک میکنند.
اما بعد از اینکه موازنه قوا در جنگ داخلی سوریه عوض شد، دولت سوریه به پایان دادن به سیاست قبلی خود، به سمت درگیری با داعش تغییر جهت داد. در این فضا که افول داعش با حضور روسیه در جنگ داخلی سوریه و استمرار مبارزات زمینی کردهای سوریه، تشدید حملات هوایی ائتلاف جهانی ضد داعش و فعال شدن برخورد ترکیه شروع شده بود، جمهوری اسلامی پروژهای را اجرا کرد تا قاسم سلیمانی را به عنوان قهرمان فروپاشی خلافت داعش در افکار عمومی ایران جا بیندازد و به زبانی ساده روغن ریخته را نذر امامزاده کند.
در حالی که سقوط داعش تقریبا قطعی شده بود و این اتفاق نیز محصول کار جمعی گسترده در سطح منطقه و جهان بود. سلیمانی و جمهوری اسلامی ایران بخشی از کارزار بودند که بخصوص در سوریه دیرتر به حرکت پیوستند. در نهایت هم به صورت نسبی کردهای سوریه بیشترین نقش را در پایان دادن به خلافت داعش ایفا کردند. در نهایت نیز نیروهای نظامی آمریکا ابوبکر بغدادی را به دام انداختند و کشتند.
بنابرهمین دلایل میتوان دید که تصویرپردازی از قاسم سلیمانی به عنوان قهرمان شکست داعش، برساخته کاذبی بیش نیست. او در میدان جنگی گسترده و مستقیم مهارت خاصی نداشت و در قالب شیوههای خرابکاری و عملیاتهای پنهان اطلاعاتی توانست موقعیت سپاه قدس را ارتقاء بخشد.
در واقع، نیروی نظامی که وی در منطقه خاورمیانه گسترش داده یک ارتش کلاسیک نیست، بلکه یک گروه شبه پارتیزانی است که قابلیت اقدام در چارچوب عملیات نامتقارن و شیوههای غافلگیری و کمین مخفیانه را دارد.
حضور وی در عملیات ضد داعش نیز از ابتدا جدلی بود. بخشی از نیروهای منطقهای و جهانی ضد داعش نسبت به حضور قاسم سلیمانی در سوریه حساس بودند و حضور تحریکآمیز وی و نیروهای حشدالشعبی را مانعی برای موفقیت در شکست داعش و ممانعت از شکلگیری گرایشهای مشابه در آینده ارزیابی میکردند؛ به نوعی که حتی پیش از توافق برجام نیز قاسم سلیمانی در یکی از ضمیمههای قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل که رای موافق روسیه و چین را هم داشت، با محدودیت در سفر به دلایل امنیتی مواجه شده بود.
* مطالب منتشر شده در این صفحه صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.