آیا ریشه تجاوز جنسی در "بدپوششی" زنان است؟ • مصاحبه
۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبهپس از انتشار خبر حمله ۱۲ مرد به میهمانیای خصوصی در باغی در خمینیشهر اصفهان و تجاوز این مردان به ۶ زن حاضر در آن میهمانی به تاریخ چهارشنبه ۱۹ خرداد (۹ ژوئن)، مسئولان گوناگون جمهوری اسلامی نظر " کارشناسانه" خود را چنین ابراز داشتند که خود قربانیان تجاوز، تقصیرکار بودهاند. به زعم این مسئولان، پوشش "نامناسب" زنان حاضر در میهمانی موجب تحریک مردان متعرض شده بوده است.
روز دوشنبه (۲۳ خرداد / ۱۳ ژوئن) نیز که احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی، آغاز اجرای طرح "امنیت اخلاقی" را اعلام کرد، نوک تیز پیکان حمله وی متوجه "بدپوششان" به عنوان عوامل «رواج ناامنی در جامعه» بود. واژه "بدپوششان" مدتی است در واژهنامه جمهوری اسلامی جای واژه "بدحجابان" را گرفته است.
بشنوید: گفتوگو با رضا کاظمزاده درباره ریشههای تجاوز جنسی در ایران
دویچه وله از رضا کاظمزاده، روانشناس و رواندرمانگر خانواده، دعوت به مصاحبه در زمینه تجاوز جنسی، علل گسترش آن در جامعه و راه مقابله با آن کرد. رضا کاظمزاده میگوید که تجاوز جنسی یکی از انواع بکارگیری خشونت در رابطه با دیگری است. وی تاکید میکند که در جامعه ایران خشونت به اشکال گوناگون، در درجه نخست توسط خود حاکمیت، توجیه میشود. وی میافزاید هم اینک نیز جمهوری اسلامی به اسم مقابله با این نوع خشونت و تامین امنیت، بجای پرداختن به ریشهها باز میخواهد "اقتدار" نشان دهد و به نوعی دیگر از خشونت دست یازد.
دویچهوله: آقای کاظمزاده، علت این تجاوزهای جنسی در جامعه که اخبار آن در رسانههای ایران هم منتشر شده، چه میتواند باشد؟ آیا این بهاصطلاح "بدپوششی"ای که مسئولان جمهوری اسلامی در حال حاضر مورد حمله قرار دادهاند، علت است؟
رضا کاظمزاده: من فکر میکنم قضیه درست برعکس است. یعنی اگر بخواهیم به مسئلهی خشونت جنسی در جامعه خیلی ریشهای توجه کنیم، سه عامل خیلی مهم میتوان در ارتباط با آن طرح کرد:
یکی خود همین اصل جدا کردن زن و مرد در جامعه است. جدا کردن زن و مرد باعث میشود آموزشهای لازم را که بهخصوص مردها در ارتباطشان با یک زن بهطور خیلی تجربی باید کسب کنند، در اختیار نداشته باشند. یعنی در اکثر موارد در رابطهشان با زن، به خشونت متوسل میشوند و این فقط به ارضای غرایز جنسی محدود نمیشود، بلکه در خیلی زمینههای دیگر، خشونت را در این رابطه مشاهده می کنیم.
مسئله دیگر این است که دامنهی جرم در رابطهی میان زن و مرد در فرهنگ ما و در اجتماع ما، در حال حاضر آنقدر گسترده شده که شما خیلی راحت میتوانید با یک زن در یک شرایط غیرقانونی قرار بگیرید و مجرم باشید. خود این باعث میشود که افراد از ابتدا، حتی در روابط بسیار سادهشان، به مجرم بودن عادت کنند. بعد فقط مسئله این میشود که درجهی این جرم چقدر است. میتواند از صحبت کردن با زنی که با او هیچ ارتباط به قول اینها "حلالی" ندارد شروع شود تا برسیم به مسئلهی جرایم خیلی سنگین مانند تجاوز.
دیگر اینکه این قضیه، نشاندهنده شکست نظام آموزشی ما در انتقال یکسری ارزشهای جمعی به افراد است و بحران اخلاقی بسیار بزرگی که در حال حاضر جامعهی ما دارد در آن زندگی میکند. سیستم آموزشیای که اینها پی ریختهاند، آن ارزشهایی که میخواستند منتقل کنند، با یکی دیگر از مهمترین نهادهای جامعهی ما که خانواده است، هماهنگ نبود و در جامعهی ما درگیری بزرگی بین ارزشهایی وجود دارد که خانوادهها به بچههایشان منتقل میکنند و ارزشهایی که نظام آموزشی منتقل میکند. تنش میان این دو نهاد مهم جامعهپذیری برای افراد، باعث شده که خیلی از افراد هیچ کدام از این دو ارزش را بهطور کامل در خودشان درونی نکنند و فقط متناسب با شرایط، به نوعی خود را با آن شرایط تطبیق بدهند و برای عمل کردن تصمیم بگیرند.
نکتهی دیگر هم که فکر میکنم خیلی مهم است، مسئلهی محرومیت جنسی در جامعه، بالا رفتن سن ازدواج و ناتوانی بسیاری از افراد برای داشتن یک رابطهی سالم بین زن و مرد است. خود مسئلهی محرومیت جنسی نقش خیلی مهمی در بالا رفتن این رفتارها ایفا میکند.
اقدامات نیروی انتظامی را در برخورد با "بدپوششها" یا دستگیری و برخورد با "اراذل و اوباش" چگونه میبینید؟
همین قضیهای که این اواخر پیش آمده و صحبتهایی که آقای رادان در این زمینه کرده و مسئلهی طرح "گشتهای امنیت اخلاقی" در تهران، جالب توجه است، برای اینکه خیلی مسائل را روشن میکند. یکی اینکه میبینیم الان مدتها است از یک گفتمان ایدئولوژیک فاصله گرفتهاند. دیگر حرف از "مبارزه با بدحجابی" نیست و تلاش دارند این قضیه را به مسئلهی امنیت اجتماعی مردم گره بزنند. این قضیه را ما فقط در رابطه با "بدحجابی" نمیبینیم. عین همین کار را در رابطه با مخالفان عقیدتیشان، روشنفکرها، روزنامهنگارها و … شاهد هستیم. در این رابطه هم دیگر آن گفتمان ایدئولوژیک گذشته مطرح نیست. همیشه مسئلهی امنیت ملی در میان است. این کار را در ارتباط با مسئلهی هستهای هم انجام دادهاند. بهطوری که آن را با مسئلهی امنیت کشور، بهطور کلی پیوند زدهاند.
این هم در همین کادر قرار دارد. یعنی اینکه اولاً دیگر بههیچوجه صحبت از مبارزه با "بدحجابی" نیست، مسئلهی "بدپوششی" را مطرح کردهاند که خیلی خنثیتر است و بار ایدئولوژیک آن کمتر است. آقای رادان بعد از طرح مسئلهی "بدپوششی"، سریع به مسئلهی ایجاد ناامنی در جامعه میرسد. یعنی باز خود گره زدن این دو قضیه با هم، خیلی مهم است. برای اینکه به نوعی خشونتی را که میخواهند در ارتباط با مسئلهی به قول خودشان "بدپوششی" بهکار ببرند، از این طریق توجیه میکنند. این خشونت تحت عنوان "برقراری امنیت جامعه" قرار است صورت بگیرد.
درست در همین دوره و در این حد، رسانهای کردن مسئلهای که در خمینیشهر اصفهان رخ داد و تجاوز دستهجمعی به زنان در باغی در این شهر اتفاق افتاده، بیخود نیست. یعنی به نوعی، در درجهی اول، منظور ایجاد وحشت است. شما وقتی چنین خبری را به این شکل بزرگ میکنید، نوعی وحشت در افراد و احساس ناایمنی ایجاد میکنید. ولی مطمئناً اینها در این مرحله نشان خواهند داد که چگونه با قدرت تمام با این مسئله برخورد خواهند کرد. مطمئناً خیلی سریع این افراد دستگیر خواهند شد و خیلی سریع مجازات خواهند شد.
یعنی بعد از ایجاد وحشت در جامعه، مسئله نشان دادن اقتدار خودشان در پیگیری قضایا و سرکوبی افراد مجرم است. این ایجاد وحشت، به نوعی امکان توجیه و مشروعیت را برای آنها ایجاد میکنند تا بتوانند خیلی راحتتر خشونت را در سطح اجتماع، به عنوان یک ابزار، دوباره در رابطه با پوشش بهخصوص خانمها، بهکار بگیرند.
شما چه راهی را میبینید؟ چهکار باید کرد تا شمار چنین مواردی کمتر بشود؟
مهمترین مسئله، مسئلهی آموزش است. اولاً برای اینکه افراد بتوانند یک سری ارزشها را درونی کنند و درونی کردن ارزشها منجر بشود به کنترلی که فرد بر روی خودش و بر روی رانشهای چه خشونتاش و چه جنسیاش دارد، دو نهاد مهم در اجتماع که این وظیفه را بر عهده دارند، باید با هم هماهنگ باشند. یکی از این نهادها، همانطور که گفتم، خانواده است و دیگری مدرسه. تا وقتی که نظام آموزشی ایران، بدون در نظر گرفتن خانواده و برخلاف ایدههایی که خانواده سعی میکند به بچههایاش منتقل کند، میخواهد نوعی سیستم ارزشی خاص خود را تحمیل کند، فکر نمیکنم این مسئلهی کنترل درونی به شکلی خیلی وسیع و به شکل یک امر واقعی دربیاید.
مسئلهی دیگر، مسئلهی محرومیتهای اجتماعی و بزهکاری در همهی زمینهها است که در جامعهی ما بهشدت گسترده شده که یک سری دلایل اجتماعی خیلی خاص دارد و متأسفانه جمهوری اسلامی تاکنون در برخورد با این قضایا ناتوان بوده است.
مسئلهی دیگر هم این است که آنچه در مسئلهی تجاوز خیلی بارز است، این است که تجاوز یکی از انواع خشونت است، یعنی یکی از انواع بهکار بردن خشونت به عنوان یک ابزار در محیط اجتماعی است. در جامعهی ما این خشونت به اشکال مختلف توجیه و بهطور مشروع بهکار برده میشود؛ در درجهی اول توسط حاکمان جامعهی ما، در درجهی بعد، در رابطهی بین زن و مرد. تا وقتی که خشونت در رابطهی بین زن و مرد، حتی در درون خانواده، به اسم دفاع از شرافت و ناموس و اینگونه حرفها، مشروعیت خود را حفظ کرده است، تا وقتی که خشونت در رابطهی بین والدین و کودکان، به نوعی مشروع است و شکل به قول معروف "تربیت کردن کودکان" را به خودش میگیرد، تجاوز هم به عنوان یکی از انواع این خشونتها وجود دارد. هرچند از نظر اجتماعی مذموم قلمداد میشود، ولی ریشهی آن که بهکارگیری خشونت در رابطه با دیگری است، متأسفانه هیچ وقت به زیر علامت سئوال نمیرود.
معمولاً روانشناسها در رابطه با مسئلهی جرم میگویند: وقتی شما یک نفر را مجازات میکنید، موقعی است که دیگر دیر شده است؛ یعنی موقعی است که دیگر تمام تدابیری را که اجتماع، خانواده و نهادهای مختلف بهکار گرفته بودند برای اینکه بتوانند از وقوع جرمی پیشگیری کنند، هیچکدام به نتیجه نرسیده و الان در آخرین مرحله، نظام سیاسی و نظام اجتماعی و قضایی مجبور است به امر مجازات بپردازد. من فکر میکنم، بسی پیش از اینکه ما به مسئلهی مجازات برسیم، باید روی این پدیده فکر کنیم.
مصاحبهگر: کیواندخت قهاری
تحریریه: شهرام احدی