کابوس بازگشت حکومت طالبان بر تمامی قلمرو افغانستان نگرانی گستردهای را بر افکار عمومی داخل و خارج این کشور رقم زده است.
دولت آمریکا تا پایان ماه اوت کل نیروهای نظامیاش را به استثنای جمع محدودی از افغانستان خارج میکند. در این خصوص قبل از داوری باید علل تصمیم دولت آمریکا بعد از حدود بیست سال جنگ با طالبان و دیگر اسلامگرایان سنی جهادی در افغانستان را درک کرد. این جنگ بیپایان چشمانداز روشنی برای نابودی طالبان و یا تضعیف آن در حدی که یک گروه تروریستی زیرزمینی باشد وجود نداشت. در طول بیست سال گذشته بیش از ٤٧ هزار نفر شهروند غیرعادی کشته شدهاند. سهم تلفات انسانی ارتش آمریکا ٢٤٤٢ نفر نظامی و ٣٨٠٠ نفر پیمانکار خصوصی امنیتی بوده است. دولت آمریکا نزدیک ٢٦/٢ هزار میلیارد دلار هزینه کرده است که به نتایج مورد انتظار منتهی نشد. اقتدار و توانایی دولت افغانستان نیز افزایش پیدا نکرد. ازاینرو به نوعی میشود گفت دولت آمریکا در هدف خود در افغانستان در مجموع ناکام شد و مشابه شوروی سابق در پیکار با اسلامگرایان سلفی جهادی شکست خورد. البته موفقیتهای نسبی چون کوتاه کردن طالبان از حکومب بر کل افغانستان، کمک به افغانها در برخورداری از حق رأی در تعیین حکمرانان و سرنوشت سیاسی، استقرار نهادهای دمکراتیک ، دستیابی به حقوق و آزادیهای زنان، حقوق اقلیتها وآزادی بیان و بیرون راندن القاعده و محروم کردن آنها از استفاده از قلمرو افغانستان برای طراحی و اجرای عملیاتبدست آورد.
وضعیت آینده افغانستان نامشخص است؛ طالبان با پیشروی نظامی توانسته کنترل نزدیک به یک چهارم ولسوالیهای افغانستان را در اختیار بگیرد اما این کنترل بر نواحی پیرامونی و شهرهای کوچک است هیچیک از مراکز ولسوالیها در اختیار طالبان قرار ندارد. شهرستانهای افغانستان پراکنده و با فاصله زیاد در ولسوالیها هستند این ویژگی در کنار موقعیت جغرافیایی صعبالعبور کار دولت مرکزی افغانستان برای ارسال تجهیزات و نیرو به شکل مناسب را دشوار ساخته است. از سوی دیگر نیروهای نظامی حاضر در مناطق پیرامونی ولسوالیها توانایی نظامی بالایی نداشته، در سالیان گذشته حقوق و مزایایشان به نحو مناسب پرداخت نشده و در برابر حملات طالبان آسیبپذیر نشان دادهاند. ساختار نظامی دولت افغانستان عمدتا متکی بر نیروی هوایی و کماندوها است.
تلاشها برای بازپسگیری مناطق جدید اشغالی از سوی نیروهای طالبان بخصوص در نواحی مرزی با تاجیکستان، ایران و ترکمنستان ادامه دارد. این احتمال وجود دارد طالبان که به نواحی در اختیار پیش از خروج نظامیهای آمریکا برگردد اما به طور نسبی سناریوی دیگری محتمل است که طالبان پیشروی کرده و حتی کابل را مورد تهدید جدی قرار دهد. در تحلیل آخر فرجام رویاروییهای میدانی سرنوشت مذاکرات صلح را مشخص میکند. آنچه مشخص است در مقطع فعلی اختلاف نظر بین دو طرف در خصوص سامان سیاسی و اجتماعی در افغانستان زیاد است. طالبان اگرچه در مقایسه با گذشته اندکی تعدیل شده اما همچنان در شمار نیروهای افراطی است که قدرت گرفتن آن جدا از ایجاد مشکلات برای افغانها و سرکوب حقوق سیاسی وشهروندی آنها برای منطقه و دنیا ریسکهای امنیتی دارد. هدف اصلی طالبان بازسازی حکومت اسلامی در افغانستان است که به خوبی در این اظهارات ملا غنی برادر، رئیس هیات مذاکرهکننده طالبان در دوحه بازتاب یافته است:« ما باید نظامی در پرتو ارزش دینی، اعتقادات اسلامی و غرور و علایق ملی خود تشکیل بدهیم. افکار بیگانهها نه درد ما را در گذشته درمان کرده و نه در آینده آن را دوا خواهد کرد. بلکه مشکلات و سختیهایی را ایجاد کرده است. اگر میخواهیم یک افغانستان آزاد و صلح آمیز داشته باشیم، باید به ارزشها و منافع مردم اهمیت و ارزش دهیم. ما پیشرفت میخواهیم، زندگی خوب و راحتی میخواهیم ، اما به قیمت ارزشههای اسلامی، استقلال و آزادی ما نه.»
در عین حال طالبان یک واقعیت حذف ناشدنی در افغانستان است و تا اطلاع ثانوی نمی توان آن را نادیده گرفت. رویکرد مطلوب قابل تحقق مهار طالبان و وادار کردن آن به کنار گذاشتن استفاده از نیروی نظامی و پذیرش روندهای سیاسی در چارچوب خارج از پارادایم «امارت اسلامی» است.
در این راستا حکومت ایران میتوانست نقش مثبت بالقوهای ایفا کند اما مسیر متفاوت و منفی را برگزیده است که به تقویت موقعیت طالبان منجر شده است. این رفتار با توجیه اینکه طالبان یک واقعیت غیرقابل تغییر در افغانستان است با نادیده گرفتن مخاطرات افزایش قدرت آن و سقوط دولت افغانستان و عادی سازی مراوادات با این گروه افراطی به دنبال موازنهسازی بین آنها و دولت افغانستان با اعلام ظاهری بیظرفی است که در شرایط موجود در عمل به نفع طالبان میشود. قدرت گرفتن طالبان به معنای ناامن شدن مرزهای شرقی ایران و گسترش مهاجران قانونی و غیرقانونی اقغان است که با توجه به وضعیت خراب اقتصادی در ایران و بیکاری بالا مشکلات متعددی برای کشور ایجاد میکند.
در حالیکه همان منطقی که حکومت در ظاهر و برای پوشاندن هدف واقعی "حفظ و تقویت جغرافیای مقاومت" برای مداخله نظامی در سوریه و عراق طرح کرده و میکند که برای "برطرف کردن تهدیدات و خطر بیثباتی به مقابله با ناامنی در بیرون از مرزها روی آورده و به دنبال پیشگیری است" در افغانستان موضوعیت دارد. همچنین ادعای محافظت از حرم و بقاع متبرکه شیعه در "مزار شریف" و دیگر آثار و مراکز شیعی در افغانستان نیز قابل اطلاق است. برخورد متفاوت جمهوری اسلامی بار دیگر دوگانگی و برخورد ابزاری آن با باورهای مذهبی شیعی را آشکار ساخته است.
اما هم منافع ملی ایران و هم ثبات منطقه ایجاب میکند که ایران بخشی از توان نظامی و امنیتیاش را به صورت محدود وارد افغانستان کرده و در همکاری با دولت افغانستان در رفع تهدید پیشروی طالبان بکوشد. منظور جنگ با طالبان در مناطقی که از قبل در اختیار داشته نیست بلکه کمک به نیروهای نظامی افغان است تا قصد طالبان در تسخیر کامل افغانستان و تشکیل "امارت اسلامی" خنثی شود. جمهوری اسلامی یگان نظامی ویژه از نیروهای افغان تحت عنوان "تیپ فاطمیون" را در اختیار دارد که در طی عملیات نظامی در ۷ سال گذشته در سوریه مهارتهایی پیدا کرده است. این نیرو توان بازدارنده بالقوهای دارد که میتواند به دولت افغانستان در تحقق صلح و ثبات کمک کند. کمک به سازماندهی نیروهای شیعه در افغانستان مشابه کاری که آیت الله سیستانی در عراق انجام داد دیگر ظرفیتی است که ایران میتوانست به فعال شدن آن کمک کند. کمااینکه بر اساس شنیدهها "حشد الشیعی" در افغانستان برای مقابله با طالبان تشکیل شدهاست. این مداخله به معنای پرهیز از گفتگو با طالبان نیست بلکه توان چانهزنی دولت افغانستان و حکومت ایران در مذاکرات صلح با طالبان را افزایش میدهد. این حضور نظامی هدف جنگ برای نابودی طالبان را نباید دنبال کند بلکه مهار آن را باید در نظر بگیرد. در این صورت طبیعی است با واکنش سنگین طالبان نیز مواجه نمیشود تا بخواهد عملیات تروریستی را در داخل ایران سازماندهی کند. مزیت دیگر این اقدام ایجاد موازنه با پاکستان است تا دولت افغانستان در موقعیت بهتری برای تثبیت خود در فضای پساخروج نظامیهای آمریکا قرار بگیرد. تقویت نفوذ ایران در افغانستان و بخصوص در منطقه شمال غربی آن مزیت راهبردی پیامد این مداخله نظامی محتمل است.
مداخله نظامی ایران در کشوری که نزدیکترین ویژگیها و مناسبات مشترک تاریخی، فرهنگی و تمدنی را با آن دارد با هماهنگی دولت افغانستان نوعی از مداخله مشروع و موثر را بازتاب میدهد که با مداخلههای نظامی جمهوریاسلامی در منطقه تفاوت اساسی دارد. معیار و هدف در اینجا منافع ملی است در حالیکه جمهوری اسلامی در سوریه و عراق و یمن ملاحظات ایدئولوژیک را در نظر دارد.
روابط طالبان با جمهوریاسلامی در دو دهه گذشته دگرگون شدهاست. تخاصم شدید اولیه که به برخورد نظامی محدود منجر شد تا جایی که آیتالله خامنهای اقدامات طالبان در حمله به مزار شریف را «جنایت قشون ظالم و سنگدل طالبان» نامید در گذر زمان تعدیل شد و نوعی روابط تاکتیکی حول دشمن مشترک یعنی آمریکا بین آنها برقرار شد. جمهوری اسلامی بعد از اینکه مطمئن شد طالبان اقداماتی علیه آنها نخواهد کرد به سمت تعامل برای تضعیف آمریکا در افغانستان و اشتراکات کلان حول گفتمان بنیادگرایی اسلامی حرکت کرد. الان روابط خوب و کم تنشی بین طالبان و هسته سخت قدرت در ایران برقرار است البته تعارض گفتمانی و رقابت آنها برای رهبری جریان بنیادگرایی اسلامی برقرار است اما هر دو فعلا رابطه حسنه را به نفع خود تلقی میکنند تا درگیر تضادهای بزرگتر شوند. دولت افغانستان که رابطه خوبی با دولت آمریکا دارد و در چارچوب موازین دمکراسی عمل میکند برای تصمیمگیران تهران الگوی مناسبی نیست و از تغییر و تضعیف آن استقبال میکنند. همچنین قدرت گرفتن طالبان که خواهان اجرای احکام اسلامی در تفسیری سنتی و بنیادگرا در جامعه افغانستان و حاکمیت پارادایم حکومت اسلامی است اشتراک گفتمانی با جمهوری اسلامی دارد و نهاد ولایت فقیه چنین رویکردی در کشورهای اسلامی را به نفع خود تلقی میکند. از دید جمهوری اسلامی ایران مشکلی نیست که احکام سنگسار، حجاب اجباری، قطع دست اجرا شده و آزادیهای سیاسی و اجتماعی از مردم افغانستان سلب گردد. این رویکردها با کلان باورهای جمهوری اسلامی ایران مطابقت دارد منتهی تفاوتهای وضعیت کنونی جوامع ایران و افغانستان و برخی اختلافهای روشی باعث شده تا وضعیت در عمل متفاوت باشد.
در مجموع در این یادداشت تلاش شد تا توضیح داده شود که از زاویه منافع ملی ایران و ثبات منطقه مداخله نظامی محدود در هماهنگی با دولت افغانستان امر مفید و لازمی برای مهار پیشروی طالبان و تحمیل پذیرش روندهای سیاسی از سوی این گروه افراطی است. اما جمهوریاسلامی ایران و به طور مشخص نهاد ولایتفقیه به دلیل چیرگی ملاحظات ایدئولوژیک در تنظیم و اجرای سیاست خارجی چنین کاری نخواهد کرد و مشکلی با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان ندارد. دوگانگی در سیاستهای منطقهای و بخصوص بین مداخله در سوریه و عراق و سکوت در افغانستان پرده دیگری از نادرستی ادعاهای ظاهری جمهوریاسلامی ایران و برخورد ابزاری با مفاهیم مذهبی و امنیت ملی را آشکار ساختهاست.