آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری؟ • گفتوگو
۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبهدویچهوله: وقتی ما لفظ زبان مادری را میشنویم، خیلی ساده به نظر میآید، ولی شاید پشت این واژه خیلی پدیدهی پیچیدهای نهفته باشد. زبانشناسی امروز، چه تعریفی از زبان مادری دارد؟ تعریف واحدی دارد یا زبانشناسان نگاه گوناگونی به این پدیده دارند؟
محرم اسلامی: در منابع مختلف تعریفهای گوناگونی از زبان مادری هست. زبان مادری زبانی است که شخص معمولاً به عنوان زبان اول در دوران کودکی، در محیط زندگی، در معرض آن قرار میگیرد. چنین گویشوری (باز هم من قید معمولاً را میآورم) معمولاً از توانش زبانی مطمئن در زبان مورد نظر برخوردار است و میتواند مرجع مناسبی برای قضاوت در خصوص درستی یا نادرستی، خوشساختی یا بدساختی دادههای زبانی قلمداد شود. کسی که زبانش، زبان مادریاش نیست، مرجع خوبی نیست برای اینکه تشخیص بدهیم که این یا آن عبارت را که گفته، خوشساخت است و یا بدساخت.
یعنی مثلاً اگر من در آذربایجان به دنیا آمده باشم یا گیلان یا مازندران یا بلوچستان، در اصل زبان مادریام آذری یا گیلکی و یا بلوچی است، ولی ممکن است پدر و مادرم در آن محیطی که دارم بزرگ میشوم تاکید کنند که با من فارسی صحبت کنند...
اگر تاکید پدر و مادر به این باشد و خودشان هم دارای آن توانش زبانی لازم در مثلاً همان زبان فارسی باشند، بچه میتواند از آنها یاد بگیرد و اگر فاقد این توانایی باشند، وضعیتی پیش میآید که بچهها از هر جهت، هم از نظر آوایی، هم از نظر نظام ساختواژی، هم از نظر نحوی و هم از نظر معنایی، توانش لازم را نمیتوانند هیچوقت کسب کنند و این با آنها میماند و در ادامهی زندگیشان وقتی صحبت میکنند، همان مضامینی را که پدر و مادرشان ترجمه کردهاند، یعنی ترجمهی عبارات مثلاً گیلکی یا ترکی به زبان فارسی را به کار میبرند.
میتوانید نمونهی مشخصی را مثال بزنید؟ یا خودتان به آن برخوردهاید؟
من خودم، به عنوان یک آذریزبان در خانواده و یا در جمعهایی که هستیم، میبینم که مثلاً پدری به فرزندش میگوید: «برو ببین بارون باز شد؟» خُب این بچه هم تا آخر عمرش خواهد گفت: آره بارون باز شد، به جای اینکه بگوید بارون بند آمد. چون باز شدن باران در زبان ترکی، به معنای بند آمدن باران است. ولی در فارسی، وقتی میگوییم باران باز شد، یعنی باران تازه شروع کرد به باریدن. پس این دوتا خیلی با هم تفاوت دارند. ولی بچهای که این عبارت را از پدر و مادرش شنیده، هیچوقت نمیتواند آن را فراموش کند و ملکهی ذهنش میشود و هیچوقت شک نمیکند که دارد اشتباه میکند. و وقتی هم به محیطهای فارسیزبان میآید و میخواهد به زبان فارسی رسمی صحبت کند، چون مرجع یادگیریاش افراد بومی نبودهاند یا محیط بومی نبوده، توانش لازم را دیگر کسب نمیتواند بکند. موارد خیلی زیادی هستند. مثلاً همینطور در خیابان که دارم راه میروم، میشنوم که پدر و مادر دارند عیناً همان عبارات ترکی را ترجمه میکنند، به بچه میگویند و بچه هم دارد همان را به کار میبرد.
خیلی از ایرانیها گویشور دوزبانه هستند -حداقل دو زبانه هستند- زبان بومی خودشان را صحبت میکنند و همینطور زبان فارسی را نهایتاً به خاطر اینکه مدرسه میروند، بعداً به دانشگاه میروند و در محیط کار بر حسب اینکه در جای دیگری بخواهند کار کنند. آیا میزان احاطه بر این زبانها هم در تعیین اینکه بگویند این زبان مادری من است، تعیین کننده است؟
زبان مادری به یک تعریف، زبانی است که انسان در آن، در صحبت کردن به آن زبان، بیشترین توانایی را دارد؛ یا در نوشتنش، یا در شنیدنش و یا در درک جزییاتش. بنابراین زبان مادری لزوماً به آن مفهوم نیست که از والدین یاد گرفته باشیم. البته معمولاً همپوشی دارد با زبانی که از والدینمان میگیریم، ولی در یک تعریف دیگر، زبان مادری، زبانی است که اهل زبان در آن بیشترین تبحر را دارند. در مراودات روزمرهشان بیشترین استفاده را دارند از آن میکنند. احساسات خودشان را با آن راحتتر میتوانند بیان کنند. خود من آذریزبان هستم، حقیقتاً در ترکی صحبت کردن، با توجه به اینکه به جزییات عملکرد زبان تا حدی واقف هستم، به تمام و کمال نمیتوانم، آنگونه که در فارسی عمل میکنم، عمل کنم. علتش آن است که تمام کتابهایی که خواندهام، به فارسی بوده است درست است که آن زبان، زبان اولی بوده که در معرض آن بودهام، ولی من الان نمیتوانم به آن زبان بنویسم و دقیق آن را به کار ببرم...
اما اگر من الان از شما بپرسم که زبان مادریتان چیست، شما خواهید گفت که زبان آذری است. با اینکه احاطهتان به فارسی شاید بیشتر باشد...
این برخاسته از یک تعریف دیگر است. در برخی از جوامع و کشورها، زبان مادری متناظر است با زبان قومی.
در ایران وضعیت چطور است؟
در ایران هم تا حد خیلی زیادی وضعیت به همینگونه است. مثلاً آذریهای مقیم تهران حسینیه دارند. بچههایی به آنجا میآیند که دوتا کلمه ترکی نمیتوانند صحبت کنند. پس این تعریف هم هست و آن برابر دانستن زبان مادری با زبان قومی است، نه زبان اول شخص. زبان اول شخص، زبانی است که فرد بیشترین احاطه و اشراف را بر آن دارد و لزوماً در چنین موقعیتی شخص دانش و توانش زبانی لازم از زبان قومی خودش را ندارد. ولی وقتی به او میگویید زبان مادریات چیست، میگوید: من ترکم، من آذریام، من گیلکیام و...
در این اواخر بحثهای مختلفی در ارتباط با زبان مادری در جریان بوده است. آیا موضوع بحث هم مشخص است؟ چون معلوم نیست آیا ما داریم در بارهی تدریس زبان مادری صحبت میکنیم یا تدریس به زبان مادری؟
در فضای امروز ایران مسئلهای مطرح هست که دلایل مختلفی دارد و خلط مبحثهایی هم صورت میگیرد. آن هم این است که خیلیها اصلاً تمایزی بین آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری قائل نیستند. اصلاً ابعادش پیچیدهتر شده است. موضوع آموزش زبان مادری، در عین پیچیدگیاش، به غایت سادهتر از آموزش به زبان مادری است. الان عدهای میگویند که ما میخواهیم آموزش به زبان مادری باشد.
یعنی کل دروس ریاضیات و ... به زبان مادری باشد؟
بله... بله... خُب این دوتا مسئله هستند. افرادی هم که پشت این بحثها هستند، روشن نمیکنند که واقعاً چه میخواهند: .آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری؟ و همین فضا را بیشتر ملتهب کرده است. وقتی میگویند آموزش به زبان مادری، واکنشها از طرف دولت و نهادهای مختلف بیشتر میشود. آنهایی که میگویند آموزش زبان مادری، این قابل قبولتر است، امکانپذیرتر است. البته این هم شرایط میخواهد. این بحث وقتی هم پیچیده میشود که افرادی این موضوع را مطرح میکنند که واقعاً به ابعاد مختلف مسئله اشراف ندارند.
یعنی موضوعی را فقط مطرح میکنند، بدون اینکه به پیچیدگی قضیه فکر بکنند؟
حالا چرا این مسائل را مطرح میکنند؟ افراد ایرانی مطالبات قومی دارند. بعد برای اینکه این مطالبات عقبافتادهشان را مطرح کنند، برگی که دستشان دارند، برگ آموزش زبان مادری است. میگویند به ما در این زمینه اجحاف شده، ما میخواهیم با این برگ بازی کنیم. یعنی بسیاری از این بحثها و التهابی که الان احیاناً در جامعه هست، اگر مسائل غیرزبانی، پیش نمیآمد، اصلاً به این شکل مطرح نمیشد. آموزش زبان مادری در کنار یادگیری زبان رسمی، عمل مطلوبی است و اگر شرایط و مقدماتش فراهم بشود، امکانپذیر هم هست. و در عین حال نتایج بسیار مثبتتری هم دارد. ولی آموزش به زبان مادری، نیازمند مقدمات بسیار زیادی است و زمانبر است.
بحثمان را روی همان قسمت اول ادامه بدهیم که شاید انجامپذیرتر و قابلدرکتر باشد، از این لحاظ که بگویند زبان رسمی ایران، زبان فارسی است و ما به عنوان مثلاً یک کرد، دوست داریم به زبانی که زبان مادری ماست، احاطه داشته باشیم، در عین اینکه به فارسی احاطه داریم. ولی حتی اگر از این زاویه هم بخواهیم به بحث ادامه بدهیم، آیا چنین چیزی مشکلاتی به همراه ندارد؟ مثلاً آیا معلمهای کافی و یا کتب درسی کافی برای این کار وجود دارد؟
من از خودم میتوانم مثال بزنم که بیش از ۲۰ سال است در بخشهای مختلف زبان فارسی دارم تحقیق میکنم و مطلب مینویسم. ولی الان از تدوین سادهترین مسائل زبان ترکی عاجز هستم. چون متخصص این کار نیستم. آموزش زبان ترکی هم نیاز به متخصص دارد. خُب اگر بنا هست زبانهای قومی و محلی بر اساس همان پیشبینیای که در اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده، امکانپذیر بشود، باید تمهیدی اندیشیده بشود و معلمان و افراد متخصص تربیت بشوند برای این کار. ما الان این امکان را نداریم، افرادی هم که هستند ذوقی عمل میکنند و واقعاً اطلاعاتی از پیچیدگیهای زبانی و اطلاعات زبانشناختی ندارند. بسیاری از زبانهای قومی فاقد نظام نوشتاری و خط هستند. برای این مسئله هم باید تمهیدی اندیشیده بشود. آیا ما واقعاً میخواهیم دوباره همان خطی که برگرفته از نظام نوشتاری زبان عربی است را برگزینیم یا خط دیگری را. اینها بحث خیلی پیچیدهای دارد. همهی این امور باید کارشناسی بشود. در حوزهی آموزش زبان و تعیین خط برای زبان، ذوقی نمیتوان کار کرد. همهی ابعاد باید کارشناسی بشود و آن وقت نظر علمی و کارشناسی هرچه گفت، آن را لحاظ کرد.
اگر قرار باشد آموزش زبان مادری عملاً پیاده بشود، مثلاً در آذربایجان، میگوییم ما زبان مادری را هفتهای شش ساعت در مدارس تدریس میکنیم. آیا این شش ساعت قرار است اجباری باشد یا اختیاری باشد؟ چون باید از درسهای دیگر بزنند، حجم درس بالاتر میرود. یعنی قضیه فکر نمیکنم آنقدر ساده باشد...
یک حکم کلی هست که هرآنچه که اجبار پشتش باشد، لزوماً در درازمدت قرین موفقیت نیست. اگر بگویند زبان ترکی اجباری باشد....
امکان دارد خیلی از بچهها دوست نداشته باشند یاد بگیرند...
حتی اگر دوست هم داشته باشند، چون مقدمات اجرای این درس اجباری فراهم نیست، آن وقت معلم میآید کلاس را سمبل میکند. دانشآموز هم میداند بالاخره نمرهای میخواهد بگیرد. آن وقت این دانشآموز متضرر میشود. چون استانهای دیگر که این مشکل را ندارند، میزان درس پیشبینی شده را میخوانند، اما دانشآموزی که قرار است ساعتهایی از آن را به مثلاً آموزش زبان ترکی اختصاص بدهد، هم از آن درس محروم میشود و هم زبان مادریاش را نمیتواند درست یاد بگیرد. چون نه آدم متخصصاش هست، نه کتابش هست، نه خطش و خیلی چیزهای دیگر. پس واقعاً وقتی میگوییم میخواهیم زبان مادری را آموزش بدهیم، باید ببینیم که اگر اجباری باشد چه اتفاقی میافتد. به نظر من، در این صورت بچههای گویشوران زبانهای محلی و بومی از این بابت ضرر میکنند، این آموزش باید اختیاری باشد. اگر ما اعتقاد داشته باشیم که تنوع زبانی، سرمایه است نه تهدید و در مدرسه کلاسهای فوقبرنامه بگذارند، میتوان والدین را توجیه کرد که بچههایشان را به این کلاسهای فوقبرنامه بفرستند، همانطور که دهها کلاس فوقبرنامه، مثل زبان، موسیقی، ورزش و... برای بچهها هست و والدین بچههایشان را به آن کلاسها میفرستند، باید توضیح داد که این کلاسها هم ارزش دارند. مثلاً در تلویزیون کارشناسها بیایند صحبت کنند و یا در شبکههای استانی برای آن تبلیغ شود.
نقش شبکههای استانی در فراگیری زبان مادری را چطور میبینید؟
من وضع فاجعهباری از شبکههای استانی برای شما بگویم: من کردی بلد نیستم، ولی وقتی از شبکههای استانی، کردی گوش میکنم، میفهمم. چون تمام ترکیبات فارسی را با تلفط کردی به کار میبرند و آخرش هم یک فعل کردی میگذارند، یا برعکس. یا وقتی به زبان آذری صحبت میکنند، مثلاً میگویند: «رییس میراث فرهنگی استان زنجان طی بخشنامهای اعلام ایلده...» کجای این جمله آذری است. نشان میدهد که متخصصی پشت برنامههای استانی نیست که بگوید من اگر بخواهم میراث فرهنگی استان زنجان بگویم، باید مثلاً بگویم: زنجانین، فرهنگی میراثنین رییسه! اینها به زعم خودشان دارند زبانهای بومی را زنده میکنند یا میگویند ما فرصتی به زبانهای قومی دادهایم، اما به نظر من، این شیوهی برخورد به شدت دارد حیات زبانهای محلی را تهدید میکند.
شما چه راهکاری را پیشنهاد میکنید؟
راهکارش این است که آدمهای متخصص باید پشت این شبکههای استانی باشند و عوامل این شبکهها را توجیه کنند که این شیوهی صحبت کردن به ضرر زبان محلی است. این یعنی بیخاصیت کردن و بیاعتبار کردن زبانهای محلی. از این طریق، ممکن است این زبانهای محلی با شدت خیلی زیادی از بین بروند. یعنی این تهدیدی است که خیلیها به آن توجه نمیکنند. حالا ما میگوییم بعد از انقلاب، بالاخره آن فشار و سختگیریهای قبل از انقلاب وجود ندارد، شبکههای استانی راه افتاده و مردم روزنامهها یا هفتهنامههایی منتشر میکنند که به زبان خودشان است. ولی آیا این چقدر به طور واقعی انعکاسدهندهی زبان خودشان است؟ به نظر من، هیچی! نهایتاً در آیندهی نزدیک ما میبینیم که چیزی آمده جای زبان محلی را گرفته که زبان محلی اصلاً نیست، فارسی هم دیگر نیست.
خود معلمها چه نقشی ایفا میکنند؟
در مناطقی که زبانهای محلی و قومی در آنجا رایج است، معلمهایی درس میدهند که واقعاً به آن زبان و یا زبان فارسی نمیتوانند صحبت کنند. مثلاً آذری، کرد و یا لر هستند و نمیتوانند فارسی صحبت کنند، ولی فارسی درس میدهند. این تجربهی شخصی خودم است؛ من وقتی وارد دانشگاه شدم، همکلاسیهایام در مورد درسهای فارسی کلاس دوم ابتدایی صحبت میکردند، من میدیدم که هیچکدام از مسائلی که میگویند من آن موقع نفهمیدهام. معلم توضیح داده، ولی بد توضیح داده. مثلاً من نمیدانستم "ننهسرما" یعنی چه. فقط چیزی را خوانده و حفظ کرده بودم.
در ارتباط با بحثهایی که در زمینهی زبان مادری در ایران در این دوران مطرح شده، اسم فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی هم همیشه به میان آمده است. خود فرهنگستان چطور میتواند این قضایا را ساماندهی کند؟ چون تا الان حس میشد که بیشتر موضع مخالفتآمیزی با این قضیه دارد.
موضوع آموزش به زبان مادری، غیرممکن است. چون مقدمات خیلی زیادی میخواهد. ما باید زبان معیاری داشته باشیم، سنتی باشد و خیلی چیزهای دیگر. آموزش زبان مادری در کنار یادگیری زبان رسمی، عملیترین گزینه است؛ و آموزش به زبان رسمی. و در عین حال، حین آموزش به زبان رسمی، استفاده از زبان محلی. آن هم برای تفهیم مطالب، که دانشآموز از برخی از مطالب کتاب محروم نشود. در مورد فرهنگستان و اینکه چرا دارد واکنش نشان میدهد، خیلیها توجیه نیستند. خیلیها فکر میکنند منظور آموزش به زبان مادری است. آن وقت میگویند زبان فارسی از بین میرود. در حالی که چنین چیزی نیست. آموزش زبان مادری مطرح است. ما زبانهای محلی را به عنوان سرمایههای ملی در نظر میگیریم. واقعاً هم همینطور است. ما اگر به این زبانها بیتوجهی کنیم، خیلی زود از بین میروند.
یعنی فرهنگستان زبان فارسی روی این حرکت میکند که مطالبات گویش برای کرد و یا آذری، این است که به زبان مادری تدریس بشود؟
نه، اما توجیه نیستند. اینها واکنشهای احساسی به این موضوع است. چون ابعاد قضیه را نمیدانند، میترسند. شاید هم منشأ ترس، عدم اطلاع است. ولی اگر اینها واقعاً توجیه بشوند و بدانند موضوع چیست، حتماً حمایت هم میکنند. از طرف دیگر، از آدمهایی که مخالف حتی آموزش زبان مادری هستند، بپرسیم: آیا حاضر بودی، هفت سالت بشود بروی سر کلاسی بنشینی که یک کلمه فارسی بلد نیستی، معلمت هم فارسی بلد نیست، ولی زور میزند که به زبان فارسی چیزی به تو یاد بدهد؟ آیا این شرایط برای این افراد قابل درک است؟ با این ویژگیهایی که برشمردم، اقوام ایرانی، آنهایی که دانش لازم را نسبت به زبان فارسی ندارند، واقعاً دشواری دارند.
بحث مقداری پیچیدهتر است از این لحاظ که یکی از مخالفتهایی که در ارتباط با آموزش زبان مادری اقوام مطرح شده، این است که این کار ممکن است هویت ملی ایرانیها را به خطر بیاندازد...
اول ما باید مؤلفههای هویتبخش ملی را تعریف کنیم. چرا هویت ملی ایرانی تهدید میشود؟ تجربه نشان داده که این هویت ملی تهدید نمیشود. شما کشورهای پیشرفته را نگاه کنید، آیا حضور زبانهای متفاوت، حتی حضور دو یا چند زبان رسمی، هویت ملی این کشورها را تهدید میکند؟ شما سوئیس را در نظر بگیرید و یا در افغانستان هم همینطور است. در دو پلاکارد عیناً مثل هم، در یکی به زبان دری و در دیگری به زبان پشتو نوشته شده وزارت کشور. چه اشکالی پیش آمده؟ آیا امنیتشان به خاطر این مسئله در خطر است؟!
به خاطر همین بود که من پرسیدم فکر میکنید بحثهایی که الان در ایران در این زمینه مطرح میشود، آیا بر بستر مناسبی صورت میگیرد؟
نه، بخش زیادی از آن احساسی است. هم از طرف افرادی که به عنوان صاحبنظر اظهارنظر میکنند، چون ابعاد قضیه را نمیدانند و چارچوب مسئله را تعیین نمیکنند، فکر میکنند بحث بر سر آموزش به زبان مادری است که اصلاً امکانپذیر نیست و اصلاً درست هم نیست. و از سوی دیگر، اقوام هم چون مطالبات دیگری دارند، مطالبات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارند، اینطور به مسئلهی زبان نگاه میکنند. اگر این مطالبات نباشد، آن اقوام هیچکدام روی این مسئلهی زبان اینقدر تاکید نمیکنند. به عنوان یک مطالبهی زبانی به آن نگاه میکنند، نه چیزهای دیگری که پشت آن باشد. ما اگر مؤلفههای هویتبخش را در نظر بگیریم، میبینیم که اقوام و زبانهای قومی نه تنها عقلاً منافع ملی را تهدید نمیکند، بلکه تحکیم هم میکند. این سخن نه مبنای عقلی دارد و نه مبنای تجربی و نه تجربهی تاریخیای پشت آن هست. شما جنگ ایران و عراق را در نظر بگیرید، مگر اقوام در این جنگ شرکت نداشتند؟ بیشترین فرماندهان جنگمان عرب بودند که الان مطالبهی قومی دارند، ترکها بودند، کردها بودند، بلوچها بودند. مگر غیر از این بود؟ پس تجربهی خودمان هم این را ثابت میکند که اینها تهدید نیستند.
تا چه اندازه رسانههای فارسیزبان، حداقل به طور غیرمستقیم این حس را القا میکنند که زبان مادری، زبان فارسی تمام ایرانیهاست؟
زبان فارسی طبق قانون اساسی زبان رسمی است. ولی در ادامهی همین اصل پانزده قانون اساسی آمده است که «استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است». مثلاً خوب بود که در هرکدام از دانشگاههای کردستان برای آموزش دو ساعت ادبیات و زبان کردی هزینه شود و ما ۱۰ نفر را در سطح کردستان داشتیم که زبان و ادبیات کردی درس بدهند و به همین تعداد آذری و یا عربی و بلوچی داشتیم که در سطح این استانها، زبان و ادبیات بومی را آموزش میدادند. کل هزینهی چنین کاری خیلی کم است. اگر بخواهند انسجام ملی را حفظ کنند، این کمترین هزینه است که بیشترین بهرهوری را دارد.
یعنی اگر خود دولت پا پیش بگذارد و مثلاً در مدارس کردستان آموزش بدهد؟
در مدارس، در دانشگاهها. چه اشکالی دارد؟! اصلاً متخصص تربیت کند برای این کار. بعد آن وقت شما جلوی یک تهدید بزرگ را که خدای نکرده ممکن است تهدید استقلال، جدایی، درگیری قومی و مسائل دیگر باشد را میگیرید. این یک کار کارشناسی است، كارشناسها باید بنشینند ارزیابی کنند که مثلاً من الان یک تومان هزینه میکنم که فردا جلوی ضرر یکمیلیونتومانی من را بگیرد. باید مؤلفههای امنیتی را درست تشخیص داد. همهی مسائل باید به طور علمی و بدون پیشداوری کارشناسی بشود. آن وقت انسجام ملی به بهترین شکل حفظ خواهد شد، با حفظ زبانهای محلی. زبان یکی از دریچههای مهمی است که از آن طریق به ذهن افراد میتوان ورود کرد. ما اگر این زبانهای محلی را نابود کنیم، انگار دریچههایی را که میتوانیم از آن طریق به ذهن افراد وارد بشویم و ببینیم آنجا چه خبر است، از بین بردهایم.
آیا تاکید اقوام و استانهای مختلف بر آموزش زبان مادری یکسان است یا مثلاً کسانی که گویشور گیلکی هستند به همان اندازه روی این مسئله پافشاری میکنند که بلوچها، کردها یا آذریزبانها؟ یا متفاوت است؟
هر قومی که مطالبات معوقهاش زیاد است، تاکیدش بیشتر است. پافشاریها یکسان نیست. این سئوال را من نباید جواب بدهم، این سئوال را باید جامعهشناسان و یا سیاستمدارها پاسخ بدهند. من در حد وسع و تجربهی خودم، میتوانم بگویم به هر میزان که اقوام ایرانی از حیث اقتصادی، اعتقادی و مذهبی و اجتماعی و... احساس تبعیض کنند، مطالبات خود را با عمده کردن زبان مادری نشان میدهند. اگر به مطالبات قومی، به شیوهی معقول پاسخ داده شود، آموزش یا تاکید بر آموزش زبان مادری وزن واقعی خود را پیدا میکند و تنوع زبانی هم حفظ میشود.