آلمانی، هم زبان کانت هم زبان بنز
۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبهراستی آیا زبان آلمانی پیچیده است، غنی است، خوب است، خشن است یا ویژهی فلسفه است؟ این چه زبانی است که چارلی چاپلین در فیلم "دیکتاتور بزرگ" آن را به عنوان زبان هیتلر به "پارس سگان" تشبیه میکند و بورخس، سرایندهی بنام آرژانتینی، در سرودهای "صدای رودها و ندای نسیم جنگلها"یش میخواند؟ شاید هر کسی زبان مادریاش را گویاترین و زیباترین زبان بداند، ولی اگر بخواهیم از ارزیابی و سلیقه چشم بپوشیم، زبان آلمانی را چگونه باید توصیف و تشریح کرد؟
زبان آلمانی به راستی چنان قاعدهمند است که اگر کسی با دستور زبان میانهای داشته باشد، حتماً میتواند آن را با خودآموز هم یاد بگیرد. نخست اینکه آلمانی از آن گروه زبانهایی است که تقریباً همانطور که نوشته میشود، خوانده میشود. یعنی در آلمانی نه از حرف "واو" در "خواهرخوانده" خبری هست و نه از حرکات نانوشتهی زیر و زبر.
دوم اینکه آلمانی مانند عربی از گروه زبانهای به اصطلاح اشتقاقی است؛ یعنی خودآموز با دانستن یک کلمه یا فعل، از روی دستور زبان میتواند دهها کلمهی دیگر بسازد و بفهمد. مثلا از "sitzen" به معنای نشستن، میتوان نشست، نشانده، نشیمنگاه، جای نشستن، و خلاصه تا حدود پنجاه کلمه و فعل ساخت که در فارسی برای ساختن آنها حتماً باید از پیشوند و پسوند و واژههای ترکیبی بهره گرفت.
گنجینهی واژگان
زبان آلمانی در واژهپردازی از چنان غنایی برخوردار است که حتا کارل مارکس در جایی گفته، اگر از فیلسوفان آلمانی، زبانشان را بگیری، فلسفهشان را هم از ایشان گرفتهای. منظور مارکس البته اشاره به مفهومسازیهای پیچیدهی زبانی است، ولی او در عین حال به غنای زبانی که خود نیز از آن بهره میگرفته، اذعان کرده است.
همین توانمندی زبان است که آلمانی را از سویی زبان فلسفه و ادبیات و از سوی دیگر زبان علم و فن ساخته و آن را در ردهی ده زبان مهم جهان قرار داده است.
آلمانی زبان مادری حدود صد میلیون نفر در سراسر جهان است و افزون بر آلمان، اتریش، سویس، لیختناشتاین و لوکزامبورگ که آلمانی را به عنوان زبان رسمی کشورشان شناختهاند، زبان اداری اتحادیهی اروپا نیز هست. آلمانی در چند کشور دیگر مانند بلژیک، ایتالیا فرانسه، قزاقستان، قرقیزستان و نامیبیا هم زبان اقلیتها به شمار میآید.
زبان آلمانی در سیر تاریخ
زبان آلمانی مانند فارسی، از تیرهی زبانهای هند و اروپایی است و به دورههای کهن، میانه و کنونی، تقسیم میشود.
نخستین نوشتههای باقیمانده به زبان آلمانی کهن ۱۷۰۰ سال قدمت دارند، اما نخستین کتاب آلمانی کهن که باقی مانده، واژهنامهی لاتینی−آلمانی است که در سال ۷۶۰ میلادی به نام "آبروگانس" (Abrogans) یعنی فرمانبردار نگاشته شده است. در این واژهنامه ۳۰۰۰ واژهی لاتینی به آلمانی کهن معنی شدهاند.
آلمانی میانه حدوداً از سال ۱۰۵۰ میلادی به مدت ۳۰۰ سال زبان این سرزمین بوده و سرایندگان بنامی چون والتر فُن در فوگِلوایده (Walter von der Vogelweide) به این زبان آثار ماندگاری آفریدهاند. با اختراع چاپ توسط یوهانس گوتنبرگ در نوشتن و در پی آن در زبان آلمانی، دگرگونی بنیادینی پدید آمد.
نقطه عطف ظهور آلمانی کنونی ترجمهی آلمانی کتاب مقدس مسیحیان از یونانی و عبری توسط مارتین لوتر بود. او در سال ۱۵۲۲ میلادی عهد جدید و سپس عهد عتیق را به آلمانیای ترجمه کرد که «از دریای شمال تا کوههای آلپ همگان بتوانند آن را بفهمند». او لهجهها و گویشهای گوناگون را کنار گذاشت یا از هرکدام وامی گرفت و زبان نوشتاری آلمانی را پایهریزی کرد.
گرچه لوتر هیچ قصد زبانشناسانهای نداشت، اما ترجمهی او مهمترین و کاراترین مرجع آلمانی کنونی به شمار آمد. از زمان لوتر تا کنون، بحث و برخورد اصلی زباندانان و نویسندگان زبان آلمانی گزینش و صیقل زبان در برابر لهجهها و گویشهای گوناگون بوده است.
گاه شرقیها واژهها و آواهای غرب آلمان را واپس زدهاند و گاه آلمانی سفلی (plattdeutsch) در شمال، خود را بر آلمانی علیا (oberdeutsch alemannisch) تحمیل کرده است. در این مدت آلمان چندین نویسنده و پژوهنده − مانند دهخدا در زبان فارسی − داشته که آثار و پیشنهادهایشان امروزه نیز معتبرند.
دو ادیب و دانشمند که آثار آنها از سدهی ۱۸ میلادی به بعد بر زبان امروزین آلمانی تأثیرات ژرفی نهاده، یکی یوهان کریستف گوتشد (Johann Christoph Gottsched) است که بیشتر بر ادبیات و تئاتر آلمان تأثیر گذاشت. او همان کسی است که موتزارت در نوشتن از او پیروی کرد.
دومین پژوهشگر در این زمینه یوهان کریستوف آدلونگ (Johann Christoph Adelung) بود که رسمالخط آلمانی را ساده و دقیق و دریافتنی کرد. آدلونگ چندین فرهنگ و دستور زبان تألیف کرد که حتا مخالفانش نیز به آنها رجوع میکردند. هنگامی که در سال ۱۷۸۷ نخستین مجموعه آثار گوته درمیآمد، شاعر بنام آلمانی به ناشر و ویراستاران متنهایش سپرده بود که هرجا شکی دارند، از فرهنگها و دستور زبانهای آدلونگ پیروی کنند.
در سدهی ۱۹ میلادی نیز دو شخصیت دیگر مهر کار و آثار خود را بر زبان آلمانی زدند: یاکوب گریم (Jakob Grimm) که در پی بازیابی و زندهکردن واژههای کهن و میانهی آلمانی بود و کنراد دودن (Konrad Duden) که آخرین حرف در درستنویسی زبان آلمانی را امروزه نیز در فرهنگهای او جستجو میکنند.
قاعده و استثنا
گفتیم آلمانی زبان قاعدهمندی است. به همین دلیل استثناهای این زبان بیش از اندازه نزد خودآموزان نمود میکنند.
نخستین ویژگی یا مشکل خودآموز حروف تعریف مونث، مذکر و خنثی در زبان آلمانی هستند. این ویژگی هنگامی به مشکل بدل میشود که خودآموز از خود بپرسد چرا حرف تعریف "خورشید" (Sonne) مونث است، ولی حرف تعریف "ماه" (Mond) مذکر؟ یا اینکه از کجا بدانیم "قاشق"، "چنگال" و "کارد" به ترتیب مذکر، مونث، خنثی هستند؟ بگذریم از جنسیت واژهی "دختر" (Mädchen) که خنثی است.
ویژگی دیگر فعلهای پیشونددار و مرکب آلمانی هستند که اجزای آنها در جمله گاه چنان از هم جدا میافتند که مترجمی متبحر را سرگردان میکنند که جزء بعدی فعل که معنای فعل را میسازد یا تکمیل میکند کجاست، چه رسد به خودآموز.
برای مقایسه، مثل این است که بگوییم: «سپیده، زمانی که من به خانهتان رسیدم و دیدم خواهرت خواب بود و تو هم هنوز حواست نبود و هیچ صدایی هم از کسی درنمیآمد، زد».
در بخش آوایی و تلفظ هم ما فارسیزبانان مشکلاتی با آلمانی داریم: برای نمونه حرف سوم و آخر الفبای آلمانی (c, z) با "چ" به لهجهی اصفهانی، تلفظ میشوند و میانآواها (ä, ö, ü) را هم باید در گویشهای و زبانهای اقلیتهای ایران جست. مثلاً واژهی "Öl" (روغن یا نفت) باید مانند اولمک در ترکی به معنی مردن تلفظ شود.
در پایان اشاره میکنیم که آلمان از معدود کشورهای جهان است که نام رسمیاش را از زبان کشور وام گرفته است. "Deutschland" یعنی کشور زبان آلمانی. "Deutsch" (دویچ) یا به آلمانی کهن "Theodisce" )تئودیچه( در اصل به معنای خلق یا مردم بوده و رفتهرفته به زبان این سرزمین اتلاق شده است. شاید به خاطر همین استثنا است که آلمان و آلمانی در زبانهای گوناگون، متفاوت نامیده میشود: در حالی که ما در فارسی این واژه را از فرانسه وام گرفتهایم، زبان آلمانی را به انگلیسی، "جرمن" به روسی "نیمتسکی" و به ایتالیایی "تدسکو" میگویند.
EA/SA