چهل سال از انقلاب بهمن ۵۷ گذشت. رویداد دوران سازی که تمامی عرصههای کشور را در نوردیده و با تغییر مسیر تاریخ ایران، تاثیرات ماندگاری در حوزههای مختلف داشته است. یکی از این حوزهها جنبش دانشجویی است که به عنوان بخشی از مجموعه بزرگتر دانشگاه تحولات و دگردیسیهای هویتی، گفتمانی، سیاسی و درون ساختاری ژرفی را از سر گذرانده است. در این یادداشت کوشش میشود به اختصار مقایسه تطبیقی بین سطح ونوع فعالیتهای جنبش دانشجویی در قبل و بعد از انقلاب صورت گرفته و همچنین تحولات در کلیت نظام دانشگاهی نیز در حد حوصله بحث بررسی شود.
پیش از انقلاب در حدود ۴۰ دانشگاه و مراکز اموزش عالی در کشور وجود داشت که عمدتا در کلان شهرها متمرکز شده بودند. جمعیت دانشجویی داخل کشوردر آستانه انقلاب در حدود ۱۷۰ هزار نفر بود. اگرچه آمار دقیقی وجود ندارد اما تخمین زده میشود جمعیت دانشجویی ایران در اروپا، آمریکای شمالی، هند، شوروی و آسیای شرقی در آستانه انقلاب نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر بوده است که ۵۶ هزار نفر از آن در کشور آمریکا تحصیل کرده و اکثرا در مقطع تحصیلی کارشناسی بودند. بدینترتیب ۳۷ درصد جمعیت دانشجویی ایران پیش از انقلاب در دانشگاههای خارجی تحصیل میکردند.
اما ساختار توزیع دانشجویی در ایران بعد از انقلاب با تغییرات کیفی و کمی گستردهای مواجه شد. بعد از پیروزی انقلاب دانشگاه ابتدا حالت نیمه تعطیل داشت و فعالیتهای سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان و حضور گروههای سیاسی در دانشگاه به حدی گسترده شده بود که فعالیت متعارف دانشگاه مختل شده بود. موج اول تصفیه اساتیدی که متهم به همکاری با حکومت شاه و ساواک و دیدگاههای ضد انقلابی بودند، نیز به نوبه خود وضعیت دانشگاه را غیر عادی ساخته بود. آغاز سال تحصیلی ۵۸-۵۹ شرایط را کمی بهتر کرد اگرچه هنوز اوضاع تحتالشعاع انقلاب بود و منظم نشده بود. ولی در ترم دوم تحصیلی سال یادشده انقلاب فرهنگی رخ داد و دانشگاه برای دو سال کاملا تعطیل شد. هزاران استاد و دانشجو مشمول تصفیههای سیاسی و ایدئولوژیک شدند و از تدریس و تحصیل محروم شدند.
ولی از سوی دیگر افزایش جمعیت کشور رقابت برای ورود به دانشگاهها را افزایش داد. تاسیس دانشگاه آزاد و رشد سریع آن نیز فضا را تغییر داد بگونهای که بخش زیادی از جوانانی که به دلیل عدم موفقیت در ورود به دانشگاههای داخل در گذشته راهی خارج میشدند وظرفیت چندانی نیز برای تحصیل پولی در داخل کشور وجود نداشت اینک در داخل کشور میتوانستند در دانشگاه آزاد تحصیل کنند. توسعه نظام دانشگاهی دولتی (رایگان) و تاسیس دانشگاههای جدید در کشور هم باعث رشد گسترده و سریع کمی دانشجو در کشور شد و هم عملا جمعیت دانشجویی شاغل به تحصیل در خارج از کشور را به شدت کاهش داد. همچنین مراکز جدید دانشگاهی و جمعیت دانشجویی آنها فضای شهرها را نیز تغییر دادند و به دلیل اثرگذاری بر خانوادهها و شبکههای روابط در محلهها، عمق و برد اجتماعی جنبش دانشجویی را گسترش دادند.
جمهوری اسلامی بعد از چهل سال تعداد دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در کشور را به ۲۴۱۶ مجموعه ارتقاء داده است که توزیع آن بشرح زیر است:
وزارت خانههای علوم و بهداشت : ۱۴۱، دانشگاه پیام نور: ۴۶۶، دانشگاه علمی و کاربردی: ۹۵۳، موسسات آموزش عالی غیرانتفاعی و غیردولتی: ۳۰۹، دانشگاه آزاد اسلامی: ۵۳۰ و دانشگاه فنی و حرفهای ۱۷۰
در حال حاضر جمعیت دانشجویی در داخل کشور در حدود ۴ میلیون نفر و آمار دانشجویان شاغل به تحصیل در خارج از کشور نزدیک به ۶۰هزار نفر است. همچنین باید توجه داشت در سالیان اخیر دانشگاهها با چالش صندلیهای خالی نیز مواجه بودهاند و به دلیل کاهش تمایل به حضور در تحصیلات دانشگاهی از سوی دانشآموختگان دبیرستانی تقاضا برای تحصیل در برخی از رشتهها کمتر از ظرفیتهای موجود است. دیگر تغییر کیفی چشمگیر افزایش درصد دانشجویان دختر از ۶ درصد در پیش از انقلاب به ۴۵ درصد در روندی تدریجی و فزاینده در بعد از انقلاب است.
بدینترتیب در طول چهار دهه گذشته به تدریج محدوده جغرافیایی تحصیلات دانشگاهی متمرکز در داخل کشور شد و جمعیت دانشجویی برون مرزی از ۳۷ درصد به ۱.۵ درصد کاهش یافت. همچنین ترکیب جنسیتی و جغرافیایی دانشجویان داخل به دلیل سهمیهبندی منطقهای در نظام پذیرش دانشجو دستخوش تغییرات کیفی گستردهای شد.
عامل کاهش زیاد جمعیت دلیل افت فعالیتهای جنبش دانشجویی در خارج از کشور در مقایسه با پیش از انقلاب را به لحاظ ساختاری نشان میدهد. علاوه بر این عامل کمی متغیرهایی دیگری نیز در این پدیده دخیل هستند. اکثر دانشجویان ایرانی که بعد از انقلاب در غرب دانشجو شدهاند در مقاطع تحصیلات تکمیلی تحصیل میکنند که با زمان شاه متفاوت است که دانشجویان ایرانی برونمرزی بیشتر در مقطع لیسانس درس میخواندند. این دانشجویان که جزو نخبگان فارغالتحصیل دانشگاههای ایرانی هستند تمایلی به فعالیت سیاسی ندارند و همچنین بر خلاف دانشجویان ایرانی در زمان شاه قصد بازگشت به ایران را عمدتا ندارند. از دید آنها دریافت مدرک از دانشگاههای غربی دروازه مهاجرت محسوب میشود. در این چارچوب میتوان دریافت که چرا در ایران بعد از انقلاب دیگر تشکیلاتی چون کنفدراسیون دانشجویان و محصلان ایرانی شکل نگرفت که بستر اصلی فعالیت جنبش دانشجویی ایران در دهههای ۴۰ و ۵۰ بود.
البته نباید تنها این عامل را در نظر گرفت مسائل سیاسی و تغییر فضای سیاسی در ایران قبل وبعد از انقلاب نیز تاثیرات مهمی دارند. دانشگاه و جنبش دانشجویی در انقلاب، تشکیل جمهوری اسلامی وتحولات بعدی نقش ویژه و منحصر بفردی داشتهاند. انتقال انقلاب بهمن ۵۷ از حرکتی ضد استبدادی به تشکیل حکومت دینی مبتنی بر بنیادگرایی اسلامی با حرکت دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا شروع شد که بعدها با حمایت آیت الله خمینی عنوان " دانشجوی پیرو خط امام" را پیدا کردند.
دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی دانشجویان تنها بازوهای نظام در دانشگاهها در دهه شصت نبودند، بلکه به دلیل ارتباط ویژه با آیت الله خمینی مدعی مشارکت در تعیین خطوط کلی نظام هم بودند. این اتفاق باعث شده است تا در طول چهار دهه جنبش دانشجویی جایگاه ویژهای در نظام داشته باشد و در این سرمشق جریانهای حکومتی کوشیدهاند تا مشروعیتی دانشجویی برای مواضع خود بیافرینند. ازاینرو رابطه تشکلهای دانشجویی حکومتی و یا همسو با نظام رابطه یک طرفه نیست بلکه تا حدی دو طرفه است و غیر از ولی فقیه دانشجویان و گروههای دانشجوئی خودی نظام دنباله رو هیچ کارگزار ارشد قدرت نیستند.
در سال اول انقلاب موازنه قوا در جنبش دانشجوئی به نفع جریان خط امام نبود و دانشگاه پایگاه اصلی گرایشهای مخالف بود.این عامل باعث شد تا تعطیلی و پاکسازی دانشگاه در دستور کار حزب جمهوری اسلامی قرار بگیرد. انقلاب فرهنگی و تعطیلی موقت دانشگاهها عملا موجودیت جنبش دانشجویی داخل کشور را در دهه شصت از موضوعیت انداخت. ممنوعیت از تحصیل و اخراجهای سیاسی در کنار ارعاب و برخوردهای تند در زندانها، فضای پلیسی سنگینی در داخل دانشگاههای کشور ایجاد کرد. شرایط جنگی نیز به نوبه خود فرصت بروز کنشهای انتقادی را با موانع جدی مواجه ساخته بود. در این زمان در خارج از کشور نیز جنبش دانشجویی فعالیت چشمگیری نداشت.
دلیل اصلی این امر وجود جمعیت مهاجر زیاد بعد از انقلاب بود که عملا گروهها و کنگشران سیاسی ظرفیت فعالیتهای اپوزیسیونی را پر کرده بودند. کاهش جمعیت دانشجوئی بخصوص در آمریکا نیز عملا دامنه فعالیت بالقوه را کم کرده بود. جمهوری اسلامی نیز با ارسال دانشجویان بورسیه به خارج که عمدتا از مدافعان نظام بودند و حمایت از فعالیت سازمانیافته انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و هند نیز در مدیریت فضای تحصیل در خارج فعال بود. موقعیت نظام در دهه شصت نیز در برابر گرایشهای برانداز به طور نسبی قوی بود. بدینترتیب با توجه به بالادستی اپوزیسیون برانداز در گروههای سیاسی برون مرزی از لحاظ سیاست عملی ظرفیت قابل اتکائی برای شکل گیری جنبش دانشجوئی در خارج از کشور وجود نداشت.
با فوت آیت الله خمینی عرصه سیاسی ایران دچار تغییرات زیادی شد و دگرگونی در آرایش قوا در داخل کشور باعث شد تا کم کم فضای سیاسی در دانشگاههای ایران شکل گرفته و جنبش دانشجوئی بعد از وقفه یک دههای دوباره فعال شود و فعالیتهای آن با افت و خیز تا به امروز ادامه پیدا کند.
البته جمهوری اسلامی مشابه حکومت شاهنشاهی پهلوی پذیرای استقلال دانشگاه و جنبش دانشجوئی مستقل نبوده و نیست. شدت و دامنه برخورد با فعالان دانشجویی و دخالت عوامل سیاسی و حکومتی در دانشگاهها بخصوص مداخله در تنظیم علوم انسانی و محدودیتهای عقیدتی به مراتب از زمان شاه بیشتر است، اما تغییرات عرصه سیاسی ایران در بعد از انقلاب و سیر تکاملی مبازرات امکان حاکمیت فضای یک دست را از حکومت ستانده است. در نتیجه در عرصه غیر رسمی و تا حدی در عرصه رسمی امکان طرح دیدگاههای انتقادی و دگراندیشانه وجود دارد. در زمان پیش از انقلاب چنین فضایی در داخل دانشگاههای کشور وجود نداشت و کوچکترین فعالیتهای سیاسی انتقادی تحمل نمیشد. به همین دلیل بار فعالیتهای جنبش دانشجوئی به خارج از کشور منتقل شد و کنفدراسیون نیز عمدتا به اطلاع رسانی و روشنگری میپرداخت.
کنفدراسیون نیز تا زمانی که حول ایده کلی مخالفت با استبداد و حکومت شاه و دفاع از آزادیها فعالیت میکرد، حرکت رو به رشدی داشت اما بالا گرفتن اختلافات گروهی در اپوزیسیون خارج از کشور و افزایش تاثیرات آنها در داخل کنفدراسیون، تلاشهای این اتحادیه را نیز تحت الشعاع قرار داد.ازاینرو شاید یکی از دلایل اینکه دانشجویان شاغل به تحصیل در خارج از کشور در دهه شصت به صورت قابل اعتنا تمایل به فعالیت سیاسی نشان ندادند، تعدد گروهها و اختلافات گسترده آنها با یکدیگر بود.
اما از دهه هفتاد به بعد عملا با توجه به گسترش کمی و کیفی فعالیتهای جنبش دانشجویی در داخل کشور، زمینهای برای احیای تشکیلاتی چون کنفدراسیون در خارج از کشور وجود نداشت و برخلاف زمان شاه این بار داخل کشور مرکز ثقل فعالیت جنبش دانشجویی شد. همچنین همانطور که قبلا توضیح داده شد تقاضا برای فعالیت سیاس در بین دانشجویان ایرانی خارج از کشور بشدت پایین است به گونهای که تعداد تشکلهای سیاسی فعال بسیار اندک است.
اکنون در چهال سالگی انقلاب کماکان روابط بحرانی جمهوری اسلامی و دانشگاه و جنبش دانشجوئی پابرجاست و چون نظام پادشاهی بعید است پارادایم دانشگاه مستقل و متعهد به رعایت آزادیهای آکادمیک و نقادی بتواند بدون تغییرات بنیادین در ساختار قدرت مجال شکل گیری داشته باشد.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است