دعوتی به اندیشهورزی در آستانه روز مبارزه با اعدام
۱۳۹۷ مهر ۱۵, یکشنبهدر آستانه روز جهانی مبارزه با اعدام (۱۰ اکتبر) شبکه همبستگی با مبارزات مردم ایران - فرانکفورت و جمعی از فعالان سیاسی شهر ماینس دومین برنامه مشترک خود را در فرانکفورت برگزار کردند. سیما صاحبی، فعال حقوق بشر و همسر محمدجعفر پاینده، نویسنده به قتلرسیده در جریان قتلهای سیاسی زنجیرهای، شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس، میهن روستا، فعال حقوق بشر، و رضا معینی، مسئول بخش ایران سازمان گزارشگران بدن مرز، سخنرانان این برنامه بودند که در شامگاه شنبه ۶ اکتبر (۱۴ مهر) در "خانه محیط زیست" فرانکفورت اجرا شد. شیرین مهربد و مجید کاظمی با ترانههای خود از جمله از فریدون فرخزاد و ایرج جنتی عطایی در فواصل سخنرانیها برنامه را همراهی کردند.
عنوان برنامه "انسان، دشواری وظیفه است" بود که برگرفته از شعر "در آستانه" احمد شاملو است. مهدی اصلانی، فعال حقوق بشر و گرداننده برنامه، در این باره به دویچه وله گفت:« تیتر برنامه ما از کسی است که تا بن وجودش مخالف اعدام و حذف و قدرت حکومت اسلامی بود. میشود گفت که شعر "در آستانه" وصیتنامه "شاعر بزرگ آزادی" است. در این شعر تاکید بر انسانیت پررنگ است. چون پیش از اینکه اعدام محکوم شود خود انسان بودن در یک حکومت مرگساز وظیفهای است که شاملو بر آن مکث دارد.»
سالن ۱۷۰ نفره "خانه محیط زیست" فرانکفورت پر بود از ایرانیانی که به گفته سازماندهندگان برنامه دارای گرایشهای سیاسی متنوعی بودند.
«هدف همه کشتارها حذف دگراندیشان بود»
نخستین سخنران سیما صاحبی، زندانی سیاسی سابق و همسر محمدجعفر پوینده، عضو کانون نویسندگان ایران و به قتل رسیده در جریان قتلهای سیاسی زنجیرهای در سال ۷۷ بود که سخنرانیاش را تحت عنوان "قتلهای زنجیرهای، حذف دگراندیشان" ایراد کرد. او نخست تعریفی از قتلهای سیاسی زنجیرهای به دست داد و گفت که این قتلها چهارمین موج کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی در داخل و خارج ایران بوده که بخش اعظم آن در هماهنگی با فتوادهندگان به قتلها و با موافقت رئیس جمهور وقت رفسنجانی و رهبر جمهوری اسلامی خامنهای صورت گرفته است.
صاحبی سپس با اشاره به اصول اعلامیه حقوق بشر به دو حق زندگی و آزادی و امنیت شخصی و حق دگراندیشی اشاره کرد و اینکه این حقوق از همان روز اول روی کار آمدن جمهوری اسلامی با ترور و کشتار دگراندیشان زیر پا گذاشته شد. او با اشاره به شیوههای ترور مخالفان گفت که هدف حکومت از انجام ترورها به روشی خشن ایجاد رعب و وحشت در جامعه و در میان منتقدان حکومت بوده و از بین بردن نطفهای که به جریانی فکری یا سیاسی بینجامد.
به نظر سیما صاحبی، اگرچه دادخواهی در عرصه حقوقی هنوز به جایی نرسیده ولی به اشکال دیگر ادامه دارد و آن هم تلاش خانوادهها برای ثبت آنچه اتفاق افتاده در آگاهی مردم ایران است. او معتقد است که جنبش دادخواهی ترورها باید در پیوند با جنبشهای دیگر دادخواهی دهه ۱۳۶۰ باشد که پیام آن "نه میبخشیم نه فراموش میکنیم" است، چون هدف همه کشتارها حذف دگراندیشان بوده است.
"مرگدرمانی" اسلامگرایان در ایران
سخنران بعدی شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس بود که به ویژه در زمینه اسلامگرایی و رابطه قدرت، سیاست و مذهب تحقیق کرده و به خاطر تحقیقاتش جوایز بسیاری نیز دریافت داشته است. شهلا شفیق با اشاره به سخنرانی سیما صاحبی و موارد قتل و ترور دائم در جمهوری اسلامی سخنرانیاش را ادامه داد و به تاریخچه اعدام و مبارزه با آن پرداخت. او به اندیشمندان این عرصه چون داستایوفسکی و ویکتور هوگو اشاره کرد و گفت که روند اندیشه در این زمینه هنوز در ایران پیشرفتی نداشته است.
شفیق گفت که در ایران و با حکومت جمهوری اسلامی اندیشه مرگ به معنای "مرگدرمانی" است: «ما با رژیمی مواجه هستیم که اگر چیزی مجزایش کند از حکومتهای قبلی که همه در استبداد با هم مشارکت داشتند، این ماجرای مرگدرمانی است. یعنی همه چیز درمانش با مرگ است. فحشا، اعتیاد، مخالفان سیاسی، انحراف و فساد را باید با مرگ جواب داد. یعنی مرگ نه استثنا بلکه قاعده شده. در صورتی که در تاریخچه اعدام، مرگ استثنا بوده. اما در اندیشه اسلامیستها مرگ قاعده و به عنوان درمان از نظر حاکمان است.»
او گفت که جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک است که آیههایی از قرآن را به عنوان ابزار ایدئولوژیک استفاده کرده و هدفش تبدیل کردن ملت به امت و رمه تحت هدایت ولایت فقیه با استفاده از ایدئولوژی اسلامی بوده است. به نظر شفیق، کسانی که این واقعیت را بازشناخته بودند تنها به خاطر ایجاد ارعاب ترور نمیشدند، بلکه حکومت در پی جلوگیری از رشد جریانی مخالف، "سر آن را میزد".
شفیق اشاره کرد به اینکه اعدام در ۱۰۹ کشور لغو شده ولی کشورهای دیگری هم هستند که هنوز این مجازات را لغو نکردهاند. به گفته او، در اعدام چند مفهوم هست: یکی مفهوم حذف و طرد و دیگری مفهوم خلوص و پاکسازی؛ که آن را هم در اسلامگرایی، هم در انکیزاسیون و هم در فاشیسم هیتلری و کورههای آتشسوزی میتوان دید. او همچنین مفاهیم تنبیه، عبرت و ارعاب و نیز تبدیل جرم به گناه را ذکر کرد که به دلیل آن، در جمهوری اسلامی وکیل مدافع لازم نیست، در حالیکه در سیستم حقوق بشری تا جرم متهم ثابت نشود، او گناهکار نیست و میتواند از وکیل مدافع برخوردار باشد. شفیق همچنین اشاره کرد به اینکه در ایران سیستم قصاص برقرار است که بر پایه انتقام است و در نتیجه وکیل مدافع لازم نیست.
شهلا شفیق همگان را به اندیشیدن درباره نظامی دعوت کرد که ایران چند دهه است با آن روبروست. او گفت: «ما کاری که میتوانیم بکنیم این است که نگوییم اینها پدیدههایی بوده که در آن دوره اتفاق افتاده و حالا ما فقط به عنوان اینکه یک گذشتهای بوده با آن روبرو هستیم. نه اینها جاری است. هنوز به اشکال دیگری ادامه دارد. بنابراین ازین زاویه است که مهم است مسئله دادخواهی را مطرح کنیم و ازین زاویه است که مسئله دادخواهی مسئله فهم آن چیزی است که بر آن مملکت رفته و لزوما مجازات و انتقام نیست. یعنی تلاش ما باید در جهت بیرون آمدن از اندیشه قصاص باشد و این را با جنبش ضد اعدام پیوند بزنیم.»
در دفاع از حق خشم
میهن روستا، فعال حقوق بشر که همسرش پس از سالها زندان به عنوان فعال سیاسی در سال ۶۷ اعدام شد، بر ضرورت داشتن احساس خشم تاکید کرد.
او گفت که سالها به عنوان زن قربانی، عزاداری را با خود حمل کرده و اکنون به نقطهای رسیده که فکر میکند اگر روی مقوله خشم صحبت نشود ممکن است نتوان امر دادخواهی را پیش برد. او به گزارههای حقوقی و ادبیات کلیشهای و هدفمند رسانهها و نهادهای بینالمللی انتقاد کرد که این روزها، به گفته او، زبان و بیان تازهای به جنبش دادخواهی دادهاند. او گفت که قرار شده اعتراضها از کانالهای میانجی حقوق بشری عبور بکند و پرسش این است که آیا کانالیزه شدن جنبش در نهادهای حقوق بشری در کشورهای غربی میتواند آنچه را که خانوادهها و مبارزان سیاسی میخواهند بازنمایی کند؟
روستا گفت که میخواهد مکثی روی موضوع دفاع از خشم داشته باشد؛ خشم هم در مقام یک حق و هم در مقام یک میانجی. و این در حالی است که گفتمان غالب حقوق بشری از عدم خشونت حرف میزند و خشم را احساسی بدوی و غیرمتمدنانه معرفی میکند. این در حالی است که خشم در ادبیات و سیاست نیرویی برانگیزاننده و مهم در زندگی است.
او به دعوت نیروهای میانهرو و محافظهکار در داخل و خارج ایران برای سرکوب هر گونه خشم انتقاد کرد و گفت که این معنایی ندارد جز متوقف کردن جنبش مقاومت و محدود کردن خواست دادخواهی و احتمالا آنچه در آخر به دست میآید فقط پروسه دادگاهی است که پاسخی ناکافی و تقلیلیافته به دادخواهی میدهد.
او به جنبههای مثبت خشم از نظر روانشناسی پرداخت و گفت که خشم انرژیای است که با پایمال شدن شأن انسانی در فرد به وجود میآید و در ایران پایمالی حقوق و شأن انسانی روزمره است. به گفته او، اما میان خشم و نفرت تفاوت است. زیرا وقتی با خشم با کسی صحبت میکنیم لااقل باب صحبت را باز کردهایم. به نظر میهن روستا، پاسخ به خشونت دولت مقاومتی است که خشم نسبت به سرکوب در آن مستتر باشد؛ خشمی که خواستار رعایت شان انسانی و اجرای عدالت است.
او در همین رابطه به گفتمان اصلاحطلبان انتقاد کرد که سالها بر جامعه حاکم بود و بسیاری از حرکتهای داخل و خارج از حکومت را از طریق آن هدایت میکردند. به گفته روستا، اصلاحطلبان سیستم جمهوری اسلامی را در معرض خطر میدیدند و از این رو با بردن گفتمان ضدخشونت و باصطلاح فرهنگسازی برای دستیابی به جامعهای مدنی از راه مصالحه موج نارضایتی و مخالفت علیه حکومت را در جهتی که به پایههای حکومت آسیب نرسانند هدایت کردند؛ "آنها خشم مردم را که واکنش طبیعی علیه سرکوب و بیعدالتی و فقر و ... بود کانالیزه کردند".
او گلزار خاوران را مثال زد که "خانوادههای اعدامشدگان هر سال با وجود سرکوب حکومت در آن جمع میشوند و توانستهاند طی سالها درد مشترک را به خشم مشترک تبدیل کنند. ولی سرکوب خشم آنها را بیشتر و خشم مقاومتشان را بیشتر کرده این خشم نام خاوران را زنده نگه داشته است".
میهن روستا در پایان گفت: «شایسته است به خاطر خشونتی که بر آنها رفته خشم آنها باشیم.»
«هدف دخالت جامعه در بحث دادخواهی است»
رضا معینی، مدیر بخش ایران سازمان گزارشگران بدون مرز، آخرین سخنران جلسه بود. او خود از زندانیان دهه ۶۰ بوده و ۱۳ تن از نزدیکانش از جمله دو برادرش در دهه ۶۰ به قتل رسیدهاند.
معینی در سخنرانیاش به سه نکته پرداخت. او درباره ۴۰ سال تلاش جهانی برای عدالت در حقوق بینالمللی سخن گفت و تلاش دادخواهی در ایران و چرایی دفاع از عدالت برای همگان.
او گفت: «در ۴۰ سالی که کام ما از بیدادگری رژیم جمهوری اسلامی تلخ است در جهان دادخواهی گامهای بزرگی را به سوی عدالت برداشته است.» او سه دوره اصلی این گامها را از پایان جنگ جهانی دوم تا کنون برشمرد، سالهایی که دستاوردهایی چون اعلامیه جهانی حقوق بشرکمیسیونهای کشف حقیقت و دادگاههای بینالمللی و کنوانسیونهای مهم دیگری داشته است و همگی اسناد مهمی برای عدالت جهانی محسوب میشوند.
به گفته معینی، در ده سال اخیر اما گویا در امر حقوق بشر پسرفتی صورت گرفته که از جمله به دستگاه بوروکراتیک سازمان ملل و زد و بندهای پشت پرده دولتها مربوط میشود و چه بسا عامل ناروشن ماندن حقیقت و چیرگی فراموشی میشود.
معینی به بحث دادخواهی در ایران پرداخت و تاکید کرد که در ایران جنبش دادخواهانه وجود ندارد بلکه تلاشهایی برای دادخواهی وجود دارد. او گفت: «در تلاش برای دادخواهی ما گروههایی گسسته از هم هستیم که ریشههایمان در ایران اما بیشترین توان و نیروی ما در خارج از کشور است. در همین ۴۰ سالی که عدالت جهانی کمابیش به پیش رفته است ما همچنیان در بند گفتمانهای دهه نخست آن درجا میزنیم. همه توجه ما به بخش قضایی دادخواهی جلب شده است. و در آن هم تنها مجازات را فریاد میکنیم. و البته همگراییهایی هم وجود دارد. اما همگرایی کنشگران دادخواهی تا زمانی است که این مفاهیم نظری هستند و برای به کارگیری در فردایی نادانسته و جامعهای پندارین توصیه میشوند. بیشتر از همگرایی، همآوایی است درباره تئوریهای عام عدالت. اینکه آمران و عاملان باید مجازات شوند و همه حقیقت روشن شود. اما اینکه به قربانیان و خانوادههای آنان خسارت پرداخت شود و با اصلاح قانون راهیافتهایی برای پیگیری یا پیشگیری از فجایع در نظر گرفته شود کمتر میپردازیم.»
به نظر معینی دو نظرداشت را میتوان در بحث دادخواهی از هم تشخیص داد: دادخواهی حقیقت-عدالت محور و دادخواهی سیاست آرمان محور. به گفته او، تفاوت میان این دو نگاه در فرجامهای دادخواهی و تعاریفشان از مفاهیم مشخص میشود. او گفت: «دادخواهی سیاست-آرمان محور عدالت را در معناهای پنهان تعریف میکند که از انتقام تا مکافات اخروی را در بر میگیرد. این دادخواهی به فرجام عدالتخواهانه و حقیقتطلبانه پایبند نبوده است، چون سیاست هنر کسب قدرت است. هر جا که قدرت به خطر افتد این سیاست به بخشش بدل میشود. در ایران هم از سوی این گروه با بسته و باز شدن فضای سیاسی دو شعار "مجازات باید گردند" یا "ببخش و فراموش کن" را شنیدهایم. دادخواهی سیاست-آرمان محور همیشه نوعی انتقام از افراد در قدرت است.»
معینی از انتقامگیری انتقاد کرد و گفت که انتقامگیری هم ناشایست است و هم خواست دادخواهی نیست و "اگر برخاسته از خشم و یاس نباشد پروسهای سیاسی برای تهییج و تداومگر خشونت است".
او همچنین به کسانی انتقاد کرد که از به کارگیری نام "قربانی" برای کسانی که حق زندگی یا حقوق دیگرشان نقض شده خودداری میکنند. او گفت: «قربانی یک قرن است از مفهوم مذهبیاش گسسته و مفهومی حقوقی و جهانروا شده است و این گونه قربانی نامیدن آنان و خانوادههای آنان توهین به کرامت آنان نیست. باید به روشنی دانست که قربانی کیست و چیست و چه حقوقی از او تباه شده است و چگونه میتوانیم دادخواه قربانیان باشیم.»
به گفته معینی، دادخواهی عدالت-حقیقت محور دادخواهی برای همگان است. فرجام این دادخواهی بازسازی جامعهای است تباه شده از نقض حقوق قربانیان به شدیدترین شکلی که در تاریخ ما سابقه داشته است. بازسازی تنها زمانی ممکن است که سازگاری ملی تضمین شود. و آن بدون نهادینه شدن مبارزه با معافیت از مجازات در جامعه ناممکن است. مجازات مجرمان تنها بر این باور قضایی معنا مییابد.
معینی گفت: «دخالت تودهها در این محاکمهها هدف است. هدف فقط محاکمه سرکردگان حکومتها نیست، بلکه در این، محاکمهی فعال یا منفعل بودن جامعه است. مهم نه تنها نظارت بلکه دخالت جامعه در این بحث عمومی و ملی است. جامعه باید بتواند از پس پشت این تریبون خود را در کنار متهم یا قربانی بازیابد، تامل کند و بپذیرد که این جنایت نه تنها قربانی که جامعه را آسیب رسانده یا گاه به تباهی کشانده است. اگر دیروز نمیخواست یا نمیتوانست به هنگام آن رخداد در برابر آن بایستد، امروز میتواند، باید همراهی کند تا دیگر هرگز چنین مباد.»