قانع نشدن نمایندگان مجلس شورای اسلامی از پاسخهای رییس جمهوری، به هر نتیجهای از جمله استیضاح احتمالی او و یا حل و فصل ماجرا پشت درهای بسته بینجامد، تا همینجا، صریحترین نشانه تضعیف بیش از پیش جایگاه حسن روحانی در ساختار قدرت است.
فارغ از رأی به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر، در نزدیک به ۴۰ سال پیش، برای دومین بار رییس جمهوری اسلامی برای پاسخ دادن به سوالات نمایندگان در صحن علنی مجلس حاضر شد؛ بار نخست، محمود احمدی نژاد، پس از یک بار تلاش ناکام نمایندگان، در مجلس حاضر شد و به سوالات نمایندگان پاسخ داد. آن پرونده با اعلام رضایت و قانع شدن نمایندگان بسته شد.
اما وضعیت حسن روحانی و وضعیت عمومی کشور با دوران محمود احمدی نژاد تفاوتهایی بنیادین دارد. حسن روحانی که مخصوصا دور دوم ریاست جمهوری خود را با امید پشتیبانی مجلسی همراه آغاز کرده بود، اکنون حتی در جلب نظر نمایندگان فراکسیون امید که قاعدتا باید از او حمایت کنند، ناتوان است.
دو طیف اصولگرایان تندرو مخالف دولت و اعتدالگرایان موافق، هر کدام با دلایل و انگیزههایی متفاوت فشار بر حسن روحانی و دولت او را افزایش دادهاند.
سوال از روحانی، در پی استیضاح و برکناری دو وزیر او و احتمال استیضاح وزیرانی دیگر رخ داده است و قانع نشدن نمایندگان، بر ابهام فضای سیاسی ایران و آینده حسن روحانی در متن شایعاتی که ماههاست درباره تلاش طیفی از حکومت برای ساقط کردن دولت بر سر زبانهاست، بیش از هر زمان دیگر میافزاید.
او حتی به شکلی تلویحی در تجمعی در مدرسه فیضیه قم که اهمیت نمادین ویژهای در جمهوری اسلامی دارد، تهدید به مرگ و یافتن سرنوشتی مشابه اکبر هاشمی رفسنجانی شده بود.
حسن روحانی از نیمه اول دوره نخست ریاست جمهوری خود تغییر مسیر داد، اما این تغییر مسیر، به جز وقفهای کوتاه در جریان رقابتهای انتخاباتی، از همان ماههای آغازین دور دوم بود که بیشتر به چشم آمد و باعث شد اصلاحطلبان حامی روحانی، برای توضیح یا توجیه حمایتشان از روحانی با دشواریهای بیشتری مواجه شوند و در روندی البته تدریجی و بسیار آهستهتر از آنچه در جامعه جریان دارد، زبان به انتقاد از رویکردها و عملکردهای دولت اعتدال بگشایند.
نقطه عطف همه این ماجراها، همان است که حسن روحانی هم در سخنانش در مجلس به آن اشاره کرد: اعتراضات دیماه سال گذشته. از آن هنگام تا به امروز، تقریبا هر نقطه کشور هر روز شاهد اعتراض، تجمع و اعتصاب اقشار مختلف جامعه بوده است که سرخورده از هر دو جناح درون حاکمیت، بیتابانه دنبال درمانی حتی موقت برای دردهایی فزایندهاند که دامنهاش از کم آبی و هوای بد تا گرانی مهار گسیخته و بیکاری و از بحران ارز تا فساد و اختلاسهای بزرگ پایان ناپذیر گسترده است.
به حسن روحانی در دور اول ریاست جمهوریاش سرنوشت ابوالحسن بنیصدر یادآوری میشد، اما حالا مخالفانش نه فقط او را به مرگ تهدید میکنند بلکه نه چندان پنهان، مسئولیت مرگ یکی از اصلیترین حامیان او یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی را نیز پذیرفتهاند تا نشان دهند که تهدیدشان فقط حرف و شعار نیست.
اکبر هاشمی رفسنجانی، در اواخر سال ۱۳۹۲ یعنی همان سال اول ریاست جمهوری حسن روحانی به او هشدار داده بود که با توجه به مطالبات هوادارانش و برآورده کردن آنها، اجازه ندهد که پایگاه اجتماعی او تضعیف شود.
حسن روحانی هرگز چنین هشداری را جدی نگرفت. او جز در دو هفته آخر رقابتهای انتخاباتی، مسیر درست عکس این هشدار را در پیش گرفت: نه فقط شعارها و وعدههای انتخاباتیاش را نادیده گرفت و فراموش کرد و در نتیجه پایگاه اجتماعی خود را در میان کسانی که به او رای داده بودند از دست داد، بلکه حتی طیف نسبتا گستردهای از اصلاحطلبان را هم در حاشیه قرار داد و در مقابل، کوشید که با کاستن از تندی زبان خود، به هسته مرکزی قدرت که در اختیار تندروهاست نزدیکتر شود.
این روند پس از اعتراضات دی ماه سال گذشته شتاب بیشتری گرفته است. حسن روحانی که یا نخواسته و یا نتوانسته پایگاه اجتماعی خود را حفظ کند، ترجیح داده که جایگاهش در ساختار قدرت را تثبیت کند.
برخی چنین رویکردی را ناظر به آرزوی او برای جانشینی علی خامنهای دانستهاند. اما حوادث ماههای اخیر و تجمعاتی مانند تجمع مدرسه فیضیه قم و یا احضارش به مجلس خبرگان رهبری برای دادن گزارش- هرچند او فعلا از چنین کاری امتناع کرده- نشان میدهد که روحانی ظاهرا در تثبیت جایگاهش در قدرت هم موفق نبوده است.
حضور او در مجلس برای پاسخ دادن به سوال نمایندگان و ناکامیاش در قانع کردن آنان، جلوه دیگری از ناکارآمدی دولتی است که با وعدههای بسیار به ویژه در حل و فصل تنشها در عرصه سیاست خارجی و مشکلات اقتصادی در داخل روی کار آمده بود. اکنون نه فقط آن وعدهها خیالی به نظر میرسند بلکه حتی شرایط روزهای آغاز ریاست جمهوری حسن روحانی هم، برای بسیاری گذشتهای از دست رفته محسوب میشود که هر چه بود از امروز بهتر بود.
فشارها بر دولت حسن روحانی ادامه پیدا خواهد کرد. بر فهرست وزیران در انتظار استیضاح افزوده میشود و هیچ نشانه دلگرم کنندهای از بهبود وضعیت اقتصادی کشور به چشم نمیخورد. اما این همه، به آن معنا نیست که سرنوشت سوال از رییس جمهوری، ضرورتا به استیضاح و یا فراتر از آن خلع روحانی از مقامش بینجامد.
چنین رویدادی، در شرایط ملتهب کشور میتواند مهار همه چیز را از دست حاکمیت خارج کند، اما تداوم سردرگمی و بلاتکلیفی فراگیر هم بیهزینه نیست. شاید ترجیح مخالفانی که دست بالا را در هسته مرکزی قدرت دارند این باشد که در گام نخست، هر سودا و آرزویی برای نشستن بر مسند رهبری را از سر حسن روحانی بیرون کنند و در گام دوم، با نگه داشتن او در موقعیتی ضعیفتر از همیشه، او و دولتش را همچنان به عنوان مسبب و عامل اصلی وضعیت کنونی کشور به مردم معرفی کنند و خود در سایه، در تدارک فردایی باشند که در آن نقش پررنگی برای حسن روحانی وجود نخواهد داشت.
با این همه، در این میان چیزی تغییر کرده است. بر خلاف بیش از دو دهه گذشته، امید به اینکه یکی از جناحهای حکومتی بتواند مشکلات را برطرف کند به کمترین حد خود رسیده و منازعات و مطالبات موجود در جامعه، دیگر در چارچوب اختلافهای جناحی درون حاکمیتی نمیگنجد. از دی ماه سال گذشته به این سو، یک نکته روشنتر از همیشه شده است: نیرو یا جریان سومی به میدان آمده که روز به روز صدایش بلندتر شده و راه حل مشکلات را بهطور کلی بیرون از ساختار سیاسی کنونی و در براندازی جمهوری اسلامی میبیند.
این وضعیت، با توجه به شرایط منطقهای و بینالمللی و آغاز دوباره تحریمها، هر طرح و برنامهای را تحت تاثیر قرار خواهد داد. هرچند نتیجه این وضعیت تازه از هم اکنون قابل مشاهده نیست، اما شاید بر سر یک نکته اختلاف نظر کمتری وجود داشه باشد: مسایل و مشکلات ایران، با روشهای پیشین و کنونی جمهوری اسلامی حل نخواهد شد.