کرونا با جهان چه کرد؛ جهان پساکرونایی چگونه جهانی است؟
۱۴۰۰ بهمن ۸, جمعهناصر مهاجر مورخ است و همچون هر مورخ دیگری به امر واقع میپردازد و آنگاه که رشته سخن به امر محتمل میرسد، رویکردی توأم با احتیاط در پیش میگیرد و از صدور احکام قطعی تن میزند.
از او مقالات و کتابهای زیادی منتشر شده است. آخرین آن، "صداهای یک کشتار" است. کتابی که به زبان انگلیسی منتشر شده و به اعدامهای تابستان ۶۷ میپردازد. چند مصاحبه اخیر او با رسانهها درباره پاندمی کرونا و از جمله تاریخ بیماریهای واگیردار در ایران، نیز نوشتهی مشترکش با دو پژوهشگر دیگر درباره کرونا در جمهوری اسلامی ایران (به انگلیسی)، انگیزهای شد برای آنکه پای صحبت او بنشینیم.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
گفتوگو با اشاره به عنوان کتابی از نیل فرگوسن آغاز میشود: کتابی به نام The West and the Rest (غرب و مابقی). مهاجر با آرا و عقاید فرگوسن میانهای ندارد. بهویژه به نظریه نئوامپریالیستی او نقدی جدی دارد. آنجا که موضوع تنها بر سر مدیریت بحران کرونا است، آیا "مابقی" بهتر از "غرب" موفق به مهار این معضل شدهاند؟
کرونا و نظامهای اجتماعی ـ سیاسی
مهاجر مورد چین را از همان ابتدا از سایر کشورها جدا میکند. از ویژگیهای استبداد در چین میگوید و از سیاستگذاریهای آن کشور که اساسا در حوزه اختیار حزب کمونیست و دولت مرکزی است و جامعه نقش چندانی در آن ندارد. به زندگی مردم در "خانههای شیشهای" آن کشور اشاره میکند. میگوید همه چیز در این سرزمین پهناور زیر کنترل و ذرهبین دولت است. معتقد است که راهکار دولت چین در مدیریت و مهار پاندمی کرونا، راهکاری نیست که در کشورهای دموکراتیک و حتی بسیاری از دیکتاتوریها قابل استفاده باشد.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
او به توضیح جغرافیایی یا سیاسی مدیریت بحران کرونا باور ندارد. مهاجر، به عنوان نمونه، به مقالهای از یک پروفسور ژاپنی به نام هیتوشی اوشیتانی (Hitoshi Oshitani) اشاره میکند که در "نیویورک تایمز" منتشر شده است. این پروفسور ژاپنی فوتیهای کرونایی در ژاپن و آمریکا را با یکدیگر مقایسه کرده است:
از هر یک میلیون نفر جمعیت ژاپن ۱۴۶ نفر جان باختهاند و از هر یک میلیون نفر جمعیت آمریکا ۲۵۹۰ نفر. مهاجر میگوید: «به باور من زود است که بخواهیم مدیریت بحران کرونا را بر اساس گونهی نظامهای حکومتی و یا نظامهای اقتصادی و اجتماعی توضیح دهیم.»
به باور او صحیح نیست که مدیریت "غرب" در برابر مدیریت "مابقی" قرار داده شود. به موفقیتِ مهار کرونا در آلمان و بهویژه در کشورهای دانمارک، نروژ و سوئد اشاره میکند. واکسیناسیون هفتاد درصدی و بیشتر در بسیاری از کشورهای غربی را نشانه کامیابی این کشورها در مقابله با پاندمی کرونا میداند.
عوامل موثر در مهار کرونا
ناصر مهاجر مدیریت بحران را امری پیچیده میداند و بر این باور است که عوامل متفاوتی در این مدیریت نقش بازی میکنند. به باور او نمیبایست مدیریت بحران را به سیاست دولتها فروکاست. «موضوع بر سر دولت و جامعه توامان است و نیز تاریخ، فرهنگ، روانشناسی اجتماعی و...»
او یادآور میشود که سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۱۹ به ده مشکل بزرگ در ارتباط با بهداشت در جهان اشاره کرد که یکی از آنها پدیده واکسنگریزی است و دیگری سطح اعتماد به پزشکی مدرن.
مهاجر به تجربه پارهای از کشورها و از جمله به تجربه ژاپن در زمان فراگیر شدن ویروس سارس در سال ۲۰۰۳ اشاره میکند. به سنتها و عرفهای اجتماعی نیز میپردازد. به نقل از اوشیتانی که یکی از چهرههای موثر پزشکی ژاپن و سیاستگذاری دولت آن کشور در مهار کروناست، میگوید: «پیش از فوریه ۲۰۲۰ و پیش از این که سازمان بهداشت جهانی کووید ۱۹ را یک پاندمی بنامد، ما سیاست خود را تعیین کرده بودیم؛ پرهیز از سه C؛ Closed Spaces (فضاهای بسته)، Crowded Places (محیطهای پُرجمعیت) و Closed Contact Settings (تماسهای نزدیک). این "سه C" موضوع تبلیغ گستردهای در ژاپن بوده است. از رادیو و تلویزیون تا مطبوعات و حتی به شکل نصب پلاکارد و پوستر در جایجای شهرها». پرفسور اوشیتانی، از سوی دیگر، به یک عرف و سنتمردم ژاپن اشاره میکند: «تمایل به تسلیم و تبعیت در برابر فشار شدید همگنان». مهاجر کارکرد سنت " فشار جمعی" در ژاپن را با «پافشاری برحق فردی من» در ایالات متحده مقایسه میکند و پیآمدهای گوناگون آن در مهار کرونا را بازمیگوید.
اعتماد و بیاعتمادی
مهاجر برای نقش اعتماد به دولت در مهار پاندمی کرونا، اهمیت زیادی قائل است. میگوید در کشورهایی که مردم به دولتهایشان کمتر اعتماد دارند، مدیریت کرونا دشوارتر بوده است. به عنوان نمونه، به فرانسه و سنت بیاعتمادی مردم به دستگاه دولتاشاره میکند.
یکی از عوامل موثر در این بیاعتمادی را، عملکرد دولتها در امر بهداشت عمومی میداند. مهاجر میگوید: سازمان بهداشت جهانی مدتی پیش از شیوع ویروس کرونا، نسبت به احتمال یک پاندمی هشدار داده بود. هشداری که در کمتر کشوری از جهان گوش شنوایی یافت.
او به تبدیل شدن «بهداشت عمومی» به یک «امر فردی» در بسیاری از جوامع غربی اشاره میکند. او افُت خدماتِ اجتماعی، واگذاری بیمارستانهای دولتی و بخشهایی از امور بهداشتی و درمانی را به بخش خصوصی، و نبود نهادهای مردم بنیاد، از عوامل موثربی اعتمادی مردم نسبت به دولتها و نهادهای بهداشتی و درمانی میداند. میگوید «بهداشت عمومی، دیگر همچون یک امر همگانی دیده نمیشود که بنیادش همبستگی اجتماعی و تعهد دو سویه انسانهاست. این اصل که در بسیار موارد، تندرستی یک فرد با تندرستی جامعه، پیوندی تنگاتنگ دارد.»
مهاجر از گرایش رو به رشد بیاعتمادی در میان بخشهای گوناگون جامعههای انسانی میگوید و بیاعتباری شرکتهای معظم تولید دارو و همچنین " پزشکی مدرن": «پارهای از مردمان، شرکتهای تولید دارو را همچو شرکتهای صنعتی و بنگاههای تجاری میبینند که از هر فرصتی استفاده میکنند برای انباشت سود بیشتر. جریان دیگری هم همیشه وجود داشته و در این سی سال گذشته پیوسته رشد کرده و آن جریان مخالف دانش مدرن (از جمله پزشکی مدرن)، علم و پیشرفت و سایر دستآوردهای دوران روشننگری ((Enlightenment است.»
به گرایش نیرومند مردم آلمان (به ویژه غرب آلمان) به داروها و طب سنتی میپردازد. به آماری اشاره میکند درباره فروش داروهای گیاهی و هوموپاتی در این کشور. میگوید در سال گذشته دادوستد چنین داروهایی، تنها در آلمان، بازاری ۲۳ میلیارد دلاری داشته است. در ادامه به این نکته میپردازد که بسیاری از متقاضیان چنین داروهایی، تحصیلکردهها و انسانهای برخاسته از اقشار مدرن جامعه هستند.
دوپارگی و گسست اجتماعی
در ادامه گفتوگو، نظر مهاجر را درباره رویکرد فوکویاما به بحران کرونا جویا میشویم. فوکویاما از دوپارگی و گسست در جامعه آمریکا سخن گفته و بر این باور است که برخلافِ مقطع مقابله با بحران مالی سال ۲۰۰۸، جامعه آمریکا در حال حاضر از وحدت و انسجام لازم برای مهار پاندمی کرونا برخوردار نیست. میپرسیم که آیا این دودستگی و دوپارگی در جامعه تنها یک "پدیده آمریکایی" است یا که در اروپا نیز مشاهده میشود؟
مهاجر بر این باور است که این گسست و دوپارگی سالهاست که در آمریکا وجود دارد. «دوپارگی بزرگ، پدیده جدیدی نیست. ترامپ و پیروزی ترامپ، رهآورد همین دوپارگی بود.»
به باور او، مسئلهی نژادی، حقوق زنان، حق حضور اجتماعی همجنسگرایان و دوجنسگرایان در سایه تحولات گسترده و ژرف اقتصادی وتکنولوژیکی که بخش بزرگی از طبقهی کارگر را به حاشیه رانده و یا از حیز انتفاع انداخته، چهره اجتماعی آمریکا و بازار کار این کشور را دگرگون کرده است. میگوید: «این دوپارگی، هم در به قدرت رسیدن ترامپ موثر بوده و هم در شکست او در انتخابات.»
به رویداد ششم ژانویه و حمله هواداران ترامپ به کاپیتول اشاره میکند. مهاجر این رویداد را در تاریخ معاصر آمریکا، رویدادی بسیار مهم میداند. میگوید «بعد از جنگ داخلی در آمریکا، این نخستین باری است که انتقال قدرت به شکل مسالمتآمیز روی نمیدهد.»
به باور او، کسانی که در حمله به کاپیتول شرکت کرده بودند، «از جنس همان کسانی هستند که در کارزار مخالفت با واکسیناسیون نیز مشارکت دارند». مهاجر، مخالفت حزب جمهوریخواه با تحقیق پیرامون حمله ششم ژانویه به کاپیتول را "یک پدیده نو و نمادین در سیاست آمریکا" میداند.
مهاجر میگوید که شکاف پدید آمده در جامعه آمریکا، سرنوشت این کشور را به مخاطره انداخته است. او به نظر برخی از تحلیلگران در آمریکا اشاره میکند که احتمال بروز یک جنگ داخلی در آن کشور را منتفی نمیدانند.
او مخالف آن است که بخواهیم شکاف پدید آمده در جامعه آمریکا را به حساب پاندمی کرونا بنویسیم. میگوید: «کرونا این شکاف را ژرفتر و گستردهتر کرده است.»
مهاجر در مورد اروپا، نظری متفاوت دارد. میگوید: جنس دودستگی در جوامع اروپایی با آنچه در آمریکا شاهد آن هستیم تفاوت میکند. «این دودستگی در اروپا بیشتر ریشه در بیاعتبار شدن دولت و احزاب سنتی دارد، در مسئله تغییر ترکیب قومی و نژادی جمعیت (به قول راست افراطی Great Replacement) و در رشد جریانهای نئوفاشیستی».
کرونا همچون ابزاری سیاسی
مهاجر به سرمقالهای در "نیویورک تایمز" به قلم پل کروکمن اشاره میکند. میگوید: کروکمن در بررسیهای خود به این نتیجه رسیده است که مخالفتِ پارهی بزرگی از جمهوریخواهان با واکسیناسیون، با هدف تحمیل شکست سیاسی به دموکراتها در انتخابات میاندورهای آمریکا صورت گرفته است.
ناصر مهاجر به تبدیل شدن پاندمی کرونا به یک ابزار سیاسی اشاره میکند. میگوید «در آمریکا مدتهاست که کرونا از یک پاندمی و تهدید اجتماعی، به یک موضوع سیاسی فراروئیده است.»
به مخالفت جمهوریخواهان در ایالتهای تگزاس، فلوریدا و آریزونا اشاره میکند و میگوید: مدیریت یا عدم مدیریت بحران کرونا در آمریکا میتواند پیروزی یا شکست سیاسی دموکراتها و بایدن را رقم بزند. «همچنان که در مورد ترامپ شاهد آن بودیم.»
مهاجر در اروپا نیز به وضعیت کشورهایی همچون لهستان، بلغارستان و مجارستان اشاره میکند. میگوید: «رهبران این کشورها، به دموکراسی لیبرال باوری ندارند و از دموکراسی تنها رایگیری را درک میکنند.»
به باور او، رهبران پوپولیست این کشورها، همچون ویکتور اوربان، از محدودیتهای اجتماعی ناشی از پاندمی کرونا بهره گرفتهاند و این محدودیتها را به محدودیتهای سیاسی فرارویاندهاند.
او میگوید دولتهای غیردموکراتیک بسی بیش از دولتهای دموکراتیک از پدیده شهربندان (لاکدان) استفاده کردهاند برای محدود کردن فضای سیاسی و سد کردن راه مشارکت مردم در راه جویی برای چیرگی بر بلای خانمانسوز کووید ۱۹.
کرونا، پوپولیسم و افراطگرایی
میپرسیم رویکردهای متفاوت دولتها در مقابله با پاندمی کرونا چه تاثیری بر گسترش گرایشهای افراطگرایانه، پوپولیستی و ناسیونالیستی داشته است؟
مهاجر در پاسخ میگوید: «آمار مشخصی درباره نقش کرونا در افزایش گرایشهای ناسیونالیستی یا فاشیستی وجود ندارد.» به باور او تنها میشود درباره تاثیر کرونا در این زمینهها گمانهزنی کرد.
به اعتراضات ضدواکسیناسیون در آمریکا و اروپا اشاره میکند و میگوید ترکیب شرکتکنندگان در چنین کارزارهایی بسیار متنوع است.
«در جنبوجوشهای ضدواکسیناسیون، ما شاهد همراهی یک فرد فاشیست، با یک فرد مترقی هستیم. در فرانسه، در آمریکا و حتی در آلمان میتوانیم در کنار هم قرار گرفتن نئوفاشیستها و لیبرالها و "بیخانمانهای سیاسی" را در کارزار ضدواکسیناسیون، به چشم ببینیم.»
به گمان مهاجر، گرچه پوپولیستها و نیروهای افراطی از پاندمی کرونا برای مقاصد سیاسی خود بهرهبرداری کردهاند، اما نمیتوان از رشد پوپولیسم در نتیجهی گسترش پاندمی کرونا سخن گفت. به تحولات در آمریکای جنوبی و از جمله به شیلی اشاره میکند و به برخاستن موج تازهای از جریانهای چپگرا در آن قاره.
مهاجر با اشاره به پیروزی سوسیال دموکراتها در همراهی با سبزها و لیبرال دموکراتها در آلمان میگوید، نشانههای جدیای برای نشان دادن پیوند میان پاندمی و رشد گرایشهای پوپولیستی و یا ناسیونالیستی در اروپا، مشاهده نشده است.
کرونا و تحولات اقتصادی
میپرسیم بحران کرونا از یک بحران اجتماعی به یک بحران اقتصادی تبدیل شده است. بحرانی که دستکم آنجا که به نرخ رشد اقتصادی مربوط میشود، یا به بالا رفتن ارزش سهام میتوان گفت در حال پایان است. میپرسیم آیا تاثیرات اقتصادی کرونا را میتوان با چنین محورهایی توضیح داد؟ میگوید: دامنه تاثیرات بحران کرونا بر اقتصاد بسیار گسترده بودهاست؛ به ویژه در عرضهی کالاها، افزایش بیکاری، تورم و ارزش سهام. او جملهای از سرمقالهی اکونومیست (لندن) ۲۷ نوامبر را برایمان میخواند: «سرمایهداری در خواب و خیال هم نمیدید که سرمایههای مخاطره انگیز (Virtual Capital) را با ۴۵۰ میلیارد دلار پول نقد، سیراب کند.»
مهاجر سپس به تحولات اقتصادی و از جمله به رونق بازار "شرکتهای نوپا" (StartUp) اشاره میکند. میگوید پاندمی کرونا زمانی روی میدهد که چهره اقتصاد دستخوش تغییراتی بنیادین شده است؛ از آن جمله اتوماتیزاسیون، بهره گرفتن از هوش مصنوعی، روند رو به رشد تولید اتوموبیلهای برقی، صنایع فضایی و... که ساختار تولید و بازار کار را دگرگون کرده است.
مهاجر به تزریق هزاران میلیارد دلار پول از سوی دولتهای غربی برای مصارف اجتماعی میگوید که هدفش مهار پیامدهای اجتماعی ناشی از کرونا است. میگوید: کمک مالی بیپیشینه دولت فدرال آمریکا به مردم فرودست، گرچه از برآمد "شورشهای نان" در آن کشور پیشگیری کرد، اما نتوانست از ورشکستگی سرمایههای کوچک پیشگیری کند. و ادامه میدهد: «بخشی از طبقه متوسط در اثر کرونا نابود شده است.» اشارهاش بیشتر به کسانی است که در بخش خدمات فعالیت میکنند.
او سپس به گسترش شکاف طبقاتی بین فرادستان و فرودستان در سایه پاندمی کرونا اشاره میکند. به ثروتهای کلانی که آمازون، مایکروسافت و اپل در یکی دو سال اخیر کسب کردهاند. و به بیکاری گستردهای که در جامعههای اروپایی و آمریکایی پدید آمده است. به مثل «در دسامبر گذشته و ژانویه امسال ۸.۷ میلیون کارگر آمریکایی کار نمیکنند، چون یا کرونا گرفتهاند و یا به کسی میرسند که کرونا گرفته است. ۳.۵ میلیون کارگر هم سر کار نرفتهاند، چون میبایست از بچههایشان نگهداری کنند.»
او اما معتقد نیست که کرونا تحول اقتصادی بزرگی ایجاد کرده است. به باور او، پاندمی کرونا بر شتاب شکلگیری برخی تحولات افزوده (به مثل، دورکاری) و از شتاب برخی دیگر کاسته (باور به اعمال اراده و توان بیحد و مرز انسان). اما آشکار است که به شکاف بیشتر بین فرادستان و فرودستان دامن زده است.
کرونا و رویاروییهای اجتماعی
به نظر فوکویاما اشاره میکنیم و میگوییم که به باور فوکویاما، صفآرایی مردم در آمریکا و نه فقط در آمریکا، تغییر کرده است. آنچه باعث شکلگیری صفوف جدید در رویاروییهای سیاسی میشود، تعلقات قومی، باورهای سیاسی و دینی است تا طبقاتی. نظر او را جویا میشویم.
مهاجر ضمن تایید اینکه جهشی که در آگاهی جمعی مردم روی داده و همین موضوع باعث شکلگیری جنبشهای مختلف اجتماعی شده، ارزیابی فوکویاما را نادرست میداند. به پژوهش مشترک آنیتا اسریدهار (Anita Sreedhar) پزشک و آناند گوپال (Anand Gopal) روزنامهنگار اشاره میکند که پس از پنج سال پژوهش در ایالات متحده به این نتیجه رسیدهاند که مسئله واکسیناسیون در آمریکا، در اساس، مسئلهای طبقاتیست! این که موقعیت اقتصادی و آموزش دانشگاهی، در این میان حرف آخر را میزند. که ۹۰٪ ثروتمندان و دانشگاهدیدگان ایالات متحده واکسینه شدهاند و آنها که نشدهاند، بیکاران هستند و رنگینپوستان و تهیدستان و کشاورزان جنوب آن کشور. مهاجر در رد تئوری فوکویاما به یک نکته مهم دیگر نیز اشاره دارد: رشد جنبش کارگری و بهویژه، جنبش اتحادیهای در آمریکا. از اعتراضات شاغلان آمازون و همچنین استارباکس یاد میکند و دیگر بنگاههای اقتصادی.
او در ارتباط با تغییر آگاهی جمعی، به پیدایی جنبشهای مختلف اشاره میکند. و از جمله به جنبش ضد بردهداری. میگوید کشتن جورج فلوید به دست پلیس نژادپرست، نه تنها به پاگیری جنبشهای اجتماعی در اروپا و آمریکا دامن زد، بلکه ریشه نژادپرستی را نیز برهنه کرد: بردهداری در دوران آغازین سرمایهداری و تجارت برده به دست سرمایهداران نوپا در هلند، انگلستان، فرانسه، ایالات متحده و... بسیار سودآور بود. در این باره سالها چیزی نمیگفتند. اما در این یکی دو ساله نمادها و سمبلهای مربوط به دوران تجارت برده در این کشورها انگشتنما شدهاند و حتی موزه بزرگ آمستردام، برای نخستین بار نقش هلند در تجارت برده را به نمایش گذاشت.
ناصر مهاجر از موج جدید جنبش زنان در جهان یاد میکند. او به اعتراضات اخیر زنان در واشنگتن و همچنین به اعتراضات زنان در لهستان نسبت به منع سقط جنین، اشاره میکند.
میگوید از سوی دیگر ما شاهد جنبشهای دیگر نیز هستیم. از آن جمله جنبش دفاع از محیط زیست. مهاجر، نقش تخریب محیط زیست و بهویژه جنگلها را در ایجاد پاندمیها و بیماریهای ویروسی مهم ارزیابی میکند.
او میگوید: «به دوران سرمایهداری، دگرگونیهای شگفتی در محیط زیست پدید آمد. خراب کردن جنگلها سبب شد که جانورانی به جامعههای بشری راه پیدا کنند که جایشان در طبیعت بود. دگرگونیهای محیط زیست، سبب نابودی پارهای از حیوانها شده است و سبب مهاجرت پارهای دیگر. این جابجایی، تغذیه و چند و چون زیست انواعی از موجودات را یک باره به هم ریخت. به بیانی دیگر تخریب جنگلها، زیستمحیط برخی از حیوانات را از بین برده است، باعث نابودی برخی از حیوانات شده و برخی دیگر از حیوانات را ناگزیر ساخته به ساحت زندگی انسانها نزدیک شوند و همین موضوع باعث انتقال سویههای تازهی بیماریهای واگیردار شده است.»
مهاجر گمان دارد که جنبشزیستمحیطی در آینده گسترش بیشتری بیابد.
قرارداد اجتماعی و فراموشی
او از لزوم بازنگری در مفهوم دموکراسی، بازتعریف حقوق فردی و اجتماعی و نیاز به یک قرارداد "اجتماعی نوین" سخن میگوید.
میگوید پذیرش یا عدم پذیرش واکسیناسیون کرونا یا تن دادن به محدودیتهای کرونایی به ضرورت بازتعریف حقوق فردی و اجتماعی، موضوعیت بخشیده است. به ممنوع بودن شهربندان (لاکدان) در قانون اساسی ژاپن اشاره میکند.
میگوید تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود، نیاز به بازتعریف دموکراسی را دو چندان ساخته است.
از الزام نگارش نسخه جدید "قرارداد اجتماعی" میگوید. قراردادی که میبایست از جمله موضوع بهداشت و درمان را از یک امر فردی به یک امر عمومی تبدیل کند.
در پاسخ به نظر کاس مود (Cas Mudde) در مورد فراموشکاری انسان میگوید: «جوامع باید همه توان خود را به کار گیرند تا مانع از فراموشی شوند.»
کاس مود، بحران کرونا را با بحران مالی ۲۰۰۸ مقایسه کرده است. میگوید: «بشر فراموشکار است. همان طور که پس از پایان بحران مالی یاد شده، وعدههای ناظر بر کنترل بانکها اجرایی نشد، تضمینی وجود ندارد که رویکرد بشر در قبال پاندمی کرونا، تغییر بکند.»
مهاجر میگوید تجربه رویارویی با پاندمیها و بیماریهای واگیردار، نسل به نسل منتقل شده است. میگوید: «باید بین فراموشی فردی و اجتماعی تفاوت بگذاریم.»
به باور او، بشر از مرگ سیاه (Black Death) در اروپای قرن چهاردهم و پانزدهم، یا "آنفلوانزای اسپانیایی" (۱۹۱۹-۱۹۲۱) خیلی چیزها آموخته است؛ از جمله استفاده از نوع اولیه ماسک را در طاعون سیاه. ماسکی که در دوره "آنفلوانزای اسپانیایی" به شکل امروزین آن درآمد.
میگوید: «فراموشی، گرچه به باور هگل نعمتی است، همان نعمتی که ادامه زندگی را ممکن میسازد، اما نباید از دیده دور داشت که فراموشی اجتماعی، میتواند فاجعهبار باشد. قطعنامهای که سازمان ملل متحد در ۲۰ ژانویه امسال در بارهی انکار هولوکاست تصویب کرد و تنها مخالفت با آن یادداشت کتبی و اعتراضی جمهوری اسلامی ایران بود، گامی در راستای رویارویی با فراموشی است.»
به باور مهاجر رویارویی با فراموشی باید به بخشی از آن "قرارداد اجتماعی نوین" فرا روید. از پریمو لوی میگوید و از اینکه به یاد سپردن، موضوعی خودخواسته نیست، یک وظیفه است!