فکر نکنم در میان ایرانیان علاقمند به ادبیات کسی تا کنون صدای دلنشین ناصر زراعتی را در کتابی صوتی نشنیده باشد. کتابهای صوتی که به نامهای دیگری چون «گویا» و «سخنگو» نیز مشهور است، موهبتی است برای آنانی که توان و یا فرصت کتابخوانی ندارند. شاید بتوان سنت آن را در سالیانی دورتر دنبال کرد؛ در سالهایی که انسانهای نخستین دور آتش مینشستند و روایتگری خوشبیان برایشان از حوادث روزانه میگفت. نقالها به حتم ادامهدهندگان همین سنت هستند در سالهای بعد. در ایران نیز تا همین چند دهه پیش شاهنامهخوانان هر شب صدها مشتاق را برای شنیدن داستانهای شاهنامه به قهوهخانهها میکشاندند تا ذهنها را در فراز و فرود هستی و رزم پهلوانان تسخیر کرده، در سفر قهرمانان اسطورهای به دنیاهای ناشناخته همراه و همگام گردانند. شاید هم شنیدن قصه از زبان مادران و مادربزرگها در شبهای بلندی که هنوز نه از رادیو خبری بود و نه از تلویزیون بنیان در همین سنت داشته باشد.
تاریخ کتابهای صوتی به سال ۱۹۳۱ میلادی در آمریکا میرسد که تحت عنوان پروژهای برای نابینایان آغاز شد. هدف این بود که نابینایان از این طریق امکان فراگیری و گوش دادن داشته باشند. در سال ۱۹۳۳ جی. پی. هارینگتون مردمشناس آمریکایی در ابتکاری نادر، دیدههای خویش را در سفرهای تحقیقاتی بر روی دیسکهای آلومینیومی که از طریق گرامافون به باطری اتوموبیل وصل میشد، ضبط کرد. کتابهای گویا بنیان در همین دستاورد دارند که از سال ۱۹۳۵ در آمریکا به اجرا درآمد.
پس از جنگ جهانی دوم این ابتکار در کشورهای غربی رونق گرفت و کتابهای صوتی از «نوار کاست» و «دیسک سی دی» نیز فراتر رفته، به mp3 و Audio رسیدند. امروز در دنیای دیجیتالی شکلهای مختلفی را از آن میبینیم.
هماکنون در جهان غرب به موازات گسترش بخش دیجیتالی زندگی، در عرصه نشر، به همراه کتابهایی که هر روز منتشر میشوند، شکل صوتی بسیاری از آنها نیز انتشار مییابند. این کتابها را میتوان در هر فرصتی؛ در راه، در سفر، در خانه و خیابان و گردش گوش داد. صنعت نشر از این فرآورده به بهترین شکل استفاده میکند تا از نابترین شیوهها بازاریابی کند. در این راستاست که نشریاتی نیز میکوشند تا در هر شماره بخشهایی از روزنامه و یا مجله را به شکل گویا در اختیار علاقمندان قرار دهند. و چنین است که دیگر از این امکانات نه تنها نابینایان، کودکان و جوانان و سالخوردگان نیز استفاده میکنند.
در تجربه ایرانیان در این عرصه به حتم «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» نقش بزرگی داشته است. از طریق کانون بود که در دهه چهل و پنجاه شمسی، شعر و قصه و ترانه بر کاستهایی ضبط میشد و در اختیار علاقمندانی که بیشتر جوان و نوجوان بودند، قرار میگرفت.
در ایران پس از انقلاب کتابهای صوتی از یک سو میکوشند همگام با جهان تکنیک پیش بروند و از دیگر سو سانسور دولتی راه را بر آن در راستای چاپ و نشر محدود کرده است. آنجا که کتابی مجوز نشر دریافت نکند، طبیعیست انتشار آن به شکل صوتی نیز ناممکن باشد. از آن گذشته؛ هزاران کتاب که سالیان پیش منتشر شدهاند، حال اجازه بازنشر و در همین راستا نشر صوتی ندارند. اگر هم مجوز نشر دریافت دارند، در هر نوبت از چاپ، سلاخی جدیدی بر آن وارد خواهد آمد که همه اینها در کار ضبط صوتی اثر نیز تأثیر خواهد گذاشت.
ناصر زراعتی، داستاننویس، سینماگر و منتقد فیلم ساکن کشور سوئد، در ابتکاری بینظیر و شخصی سالهاست که یکتنه به نشر صوتی ادبیات مشغول است. با نگاهی کوتاه به موتور جستوجوگر گوگل صدها کتاب با صدای او یافت میشود که میتوان رایگان به آنها دست یافت. او بی هیچ چشمداشتی از هر کتابی که خوشش بیاید و اجازه داشته باشد، آن را در اسرع وقت به شکل صوتی در اینترنت قرار میدهد. تعداد این آثار به بیش از دویست عدد و هزاران صفحه میرسد.
ناصر زراعتی در این رابطه میگوید که حدود بیست سال پیش این کار را شروع کرده است: «به همراه دو تن از دوستان یازده کتاب را در استودیو خواندیم و به صورت سی دی درآوردیم و حتی برایشان جلد هم درست کردیم، اما آنطور که فکر میکردیم نشد.» علت شاید این باشد که این فرآرودهها، بی آنکه تهیهکنندگان بدانند و موافق باشند، از سوی کسانی سریع در نت قرار داده شدند.
زراعتی بعدها به پیشنهاد «رادیو سپهر» در سوئد برنامه کتابخوانی را از طریق رادیو آغاز میکند، کاری که در «رادیو پیام» ادامه مییابد. او اگرچه میداند بخشی از این کتابها مورد استقبال قرار نخواهند گرفت، ولی برای او ادبیات مهم است. از آثار صادق هدایت و بزرگ علوی تا هوشنگ گلشیری و احمد محمود و ایرج پژشکزاد، از «سفرنامه حاج سیاح» و آثار محمدعلی جمالزاده تا کتاب «شاه» عباس میلانی و آثار احمد کسروی، از نسیم خاکسار و رضا دانشور تا محمود مسعودی و داریوش کارگر و شهرنوش پارسیپور و خلاصه بسیارانی دیگر در این مجموعه دیده میشوند. ناصر زراعتی حتی فراتر از داستان و رمان تعدادی کتاب در دیگر عرصهها از خاطرات تا فلسفه و تاریخ نیز ضبط کرده است.
زراعتی در تجربه خویش از این کار میگوید: «صوتی شدن کتاب نه تنها فروش نسخههای چاپی آن را پایین نمیآورد، بلکه باعث میشود کتاب بهتر معرفی شود و علاقمندان آن را بیشتر خریداری کنند.». او که خود زمانی پیش از انقلاب در کانون پرورش فکر مربی فیلمسازی بود و زمانی نیز به کار تدریس در «دانشکده سینما و تئاتر» و «مدرسه تلویزیون» اشتغال داشت، در پیشینه این کار میگوید؛ پیش از انقلاب «انتشار صفحه و نوار کاست باب شده بود و خیلی هم از آن استقبال میشد. مثلاً نوارهایی که انتشارات مازیار با صدای شاملو و ساعدی و دیگران منتشر میکرد. یادم است یک نوار راجع به صمد بهرنگی درآورده بودند که به نوعی کتاب گویا بود و خیلی از آن استقبال شد... این دست کارها به خصوص در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همت واقعاً والای احمدرضا احمدی آماده و منتشر شد: شعرهای شاعرانی چون اخوان و شاملو و نادرپور و فروغ فرخزاد و شهریار و سایه و... به خصوص شعرهای کهن -حافظ و مولانا و خیام- با انتخاب و صدای شاملو... و البته تعداد زیادی صفحه و نوار و داستان و نمایش و موسیقی و...که متأسفانه پس از انقلاب، به آن شکل درست ادامه نیافت ...و به دست آقایان تازه سوار کار شده، نابود شد.»
تولید کتابهای صوتی در خارج از کشور میتواند سانسورشکن نیز باشد. برای نمونه «بوف کور» صادق هدایت و یا اشعار فروغ فرخزاد را در داخل کشور نمیتوان بدون سانسور دولتی یافت، البته اگر مجوز نشر دریافت دارند. این شکل از سانسور آنقدر تکرار شدهاند که نسل جدید در ایران فکر میکند اصلِ آن همین است که در بازار موجود است و او در دست دارد. بسیاری دیگر از آثار ماندگار ادبیات ایران در بلاهت سانسور به چنین مشکلی گرفتار آمدهاند. شکل سانسورشده این آثار متأسفانه در بازچاپهای خویش اندکاندک جانشین نسخه اصلی میشود. آنچه را که در این عرصه در کارنامه ناصر زراعتی میبینیم، ضبط نسخه بدون سانسور آثار است، که این خود میتواند منبعی گردد موثق و قابل اعتماد.
کتابهای صوتی در ماندگاری خویش و شکل آسان دستیابی به آن، آنگاه که کتابی در داخل کشور غیرقابل انتشار اعلام میشود، در مقابل دستگاه سانسور وزارت ارشاد قد علم میکند و در دفاع از آزادی اندیشه و بیان، شنیدن آن را برای همگان ممکن میگرداند. این نمونه را میتوان مثلاً در آثاری از صادق هدایت چون «حاجیآقا» و «خر دجال» دید که در آنها اسلام و خدا، اگرچه داستانی و نه تاریخی، به شکلی خلاف آنچه شیعیان حاکم بر ایران تصور میکنند، تصویر میشود. همین نگاه نویسنده کافی است تا برای همیشه مُهر «غیر قابل انتشار» بر آنها کوبیده شود.
ناصر زراعتی با تهیه چنین مجموعهای به تنهایی کار یک نهاد را به انجام رسانده است. او درآمدی از این کار ندارد. در فرهنگی که هزینه برای کتاب را برنمیتابد و کتابخوانی بخشی از زندگیاش را تشکیل نمیدهد، زراعتی فرآوردههای خویش را در فضای مجازی به رایگان در اختیار همگان قرار میدهد، به این امید که شاید علاقهای شکل گیرد در روی آوردن مردم به ادبیات و گوش سپردن به آن. «طبیعیست که اگر از نظر مالی دست و بال آدم باز باشد، بیشتر و بهتر و راحتتر میتواند کار بکند. میتواند حتی عدهای را به عنوان همکار بیاورد... حتی میشود عدهای را آموزش داد برای خواندن... واقعیت این است که اشخاص و یا جاهایی که معمولاً پول در اختیار این و آن میگذارند، حتماً اهداف و توقعاتی دارند که مشخص است تن دادن به آنها از استقلال نظر آدم خواهد کاست... خیلی به این مسائل فکر نمیکنم. بیشتر به این فکر میکنم که تا آنجایی که امکان دارد این کارها بهتر باشد تا بیشتر شنیده شود.»
زراعتی خوشحال است از اینکه کسانی دیگر نیز به این کار رغبت نشان میدهند و کتاب گویا تولید میکنند، اما توصیه میکند که پیش از آغاز کار باید بر متن تسلط یابند، واژگان را بشناسند و در تلفظها غلطخوانی نکنند. باید یک مقدار «احساس مسئولیت بکنند.» او در رابطه با آینده این کار میگوید: «به نظرم آینده درخشانی میشود برایش پیشبینی کرد. برنامهنویسان کاری میکنند که با صداهای عالی برای علاقمندان کتاب خوانده شود. این کار در زبانهای دیگر مثل انگلیسی و فرانسه انجام شده است. خیلی هم خوب است این کار... باعث میشود کتابها خوب خوانده شود و غلط هم نداشته باشد.»
* در نوشتن این مطلب از مصاحبه ناصر زراعتی با هادی کیکاوسی و همچنین صحبت با نویسنده استفاده شده است.
-----------------------------------------------------
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.