کارشناس اتریشی: دورانی دشوار برای روابط ایران و سوریه
۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبهمناسبات ایران و سوریه را میتوان یکی از طولانیترین روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی بین ایران و یکی از کشورهای عربی منطقه خاورمیانه دانست. این مناسبات از سال ۱۹۴۶ همزمان با استقلال سوریه آغاز شد.اهداف رهبران دو کشور همواره نقاط مشترکی داشته که تمایل به حفظ روابط را موجب شده است. از مهمترین دلایل حفظ این روابط، سیاست ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی دو کشور و همچنین دشمن مشترکی به نام رژیم بعث عراق در دوران صدام حسین بوده است. دوکشور همچنین حمایت از گروه های اسلامگرایی نظیر حماس و حزبالله را در پیش گرفتهاند.
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران سوریه را نزدیکترین کشور خاورمیانه به ایران در طول ۳۰ سال گذشته نامیده و این کشور را یکی از کشورهای محور مقاومت در مقابل اسرائیل توصیف کرده.بشار اسد تا کنون هشت بار به ایران سفر کرده و از برنامه هستهای ایران دفاع میکند. میزان تبادلات تجاری دو کشور بالغ بر ۵ میلیارد دلار برآورد شده و شهروندان دو کشور برای سفر به کشور دیگر احتیاجی به اخذ ویزا ندارند.
بشار اسد اما در عینحال از سیاست امارات متحده عربی در مورد جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک دفاع میکند. ایران و امارات متحده عربی، هر دو مدعی مالکیت این سه جزیره هستند که در حال حاضر ایران بر آنها سلطه دارد.
دکتر والترپوش (Walter Posch)، یکی از ایرانشناسان، ترکشناسان و اسلامشناسان اتریشی است که حوزه تحقیقاتی خود را بخصوص روی تحولات خاورمیانه متمرکز کرده. او در "بنیاد علم و سیاست" (Stiftung Wissenschaft und Politik)در شهر برلین آلمان فعالیت می کند.
والتر پوش در گفتوگویی با دویچه وله دیدگاه های خود را در مورد تحولات سوریه و ارتباط های راهبردی ایران با این کشور بحران زده بیان کرده است.
دویچه وله: چشمانداز بحران در سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا رژیم اسد از بحران جان سالم به در خواهد برد؟
والتر پوش: البته هنوز مشخص نیست که رژیم سوریه با همین ساختار میماند یا نه. این رژیم دیگر شرایط مناسبی ندارد و به نظر میرسد که قادر نباشد بحران کنونی را از سر بگذراند. اما حتی اگر رژیم سوریه سرنگون نشود هم دیگر شرایط تغییر کرده و این کشور دیگر نمیتواند همان اقداماتی را بکند که تاکنون انجام میداده. باید گفت که دوران حکومتهای ناسیونالیستی – دیکتاتوری دیگر به پایان رسیده و مدل حکومتهای نظامی – دیکتاتوری دیگر قادر به ادامه زندگی نیستند و نمیتوانند خواستهای مردم را برآورده کنند. رژیم سوریه اگر هم بماند به صورتی کاملا ضعیفشده باقی میماند، زیرا این رژیم دیگر وجاهت قانونی خود را در میان مردم این کشور از دست داده است. اشکال رژیم سوریه در این بود که رهبری این کشور فکر میکرد همچون دوران رهبری حافظ اسد (رئیس جمهوری پیشین سوریه) با اقدامات خشونتآمیز میتواند رعب و وحشت را در دل مخالفان خود برانگیزد و به این ترتیب قدرت خود را حفظ کند. اما دوران چنین رژیمها و تصمیمگیریهایی سرآمده است.
تاثیر بحران سوریه را در منطقه چگونه میبینید؟
حوادث سوریه در منطقه با شادی بعضی و نگرانی بعضی دیگر همراه است. بسیاری خرسندند که دیکتاتوری در این کشور سرنگون میشود و بسیاری نیز نگرانند و این سوال برایشان مطرح است که پس از سرنگونی رژیم کنونی چه کسی به قدرت میرسد. توجه به گروههای دینی و فرقههای مذهبی و شناخت اهمیت آنها در سوریه به شدت افزایش یافته. در مورد سازمان اخوان المسلمین ِ این کشور بحث فراوان است، اما هنوز کسی نمیداند که این چه سازمانی است و چه میخواهد، زیرا ارتباط با آن همواره ممنوع بوده است. به همین علل است که آینده سوریه مبهم مینماید. البته این شرایط در ارتباط با تونس ِ پس از سرنگونی بن علی نیز دیده میشود. آنچه مهم است این است که رژیمهایی این گونه دیگر ماندگار نیستند و باید شرایط نوینی در این کشورها برقرار شوند تا بتوانند خواست دوران کنونی را برآورده کنند.تاثیر تحولات سوریه بر منطقه همچنین در رابطه با لبنان و فلسطینیان نمایان میشود. اکنون به سوریه به عنوان قدرتی تضعیف شده مینگرند. دیگر اطمینانی به سوریه نیست که بتواند تاثیری را که تاکنون بر منطقه داشته همچنان حفظ کند.
فکر میکنید تحولات سوریه چه تاثیری بر ایران خواهد داشت؟
تحولات سوریه برای رهبری ایران ناگوار است. بهلحاظ ایدئولوژیک برای ایران بسیار پراهمیت است که رژیم سوریه باقی بماند. رهبری ایران اما خود میداند که سوریه به شدت آسیب دیده. بیسبب نیست که برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی ایران – تا آنجا که من به یاد دارم – رهبر کشور نظری میدهد و رئیس جمهور و وزیر خارجه یا دیپلماتهایش حرفی خلاف او میزنند یا عملی خلاف آنچه او ابراز داشته انجام میدهند. به طور مشخص آیتالله علی خامنهای اعلام کرد که تحولات در سوریه توطئه غرب است، اما احمدی نژاد به انتقاد از اسد پرداخت و او را به خاطر نقض حقوق بشر سرزنش کرد و از او خواست به خواست مردم کشورش احترام گذارد. صالحی (وزیر امور خارجه ایران) هم، سخنانی شبیه احمدینژاد بیان کرد و دیپلماتهای ایرانی نیز با مخالفان دولت سوریه دیدار و گفتوگو کردند.
آیا با سرنگونی رژیم بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، میتوان نگران حکومتی اسلامگرا از نوع اخوان المسلمین بود؟ برخی محافل در غرب و اسرائیل نگرانند که سوریه حتی از نظر بیثباتی میتواند به عراق دیگری تبدیل شود. این نگرانیها چقدر واقعیت دارند؟
البته این نگرانیها منطقی هستند. اما همانطور که در ابتدا گفتم، دیگر دوران دیکتاتورهای نظامی در خاورمیانه به سر رسیده است. باید با واقعیتهای جدیدی در منطقه روبرو شد. دیگر تنها امنیت منطقه مطرح نیست. با چنین منطقی باید صدام حسین همچنان در قدرت باقی میماند، زیرا او کنترل عراق را در دست داشت و خطری برای مردم جهان به حساب نمیآمد. به نظر میرسد که اخوان المسلمین و دیگر سازمانهای اسلامی در آیندهی سوریه اهمیت بیشتری بیابند. اما همه اینها بستگی دارد به این که آیا نیروهای سکولار میتوانند خود را سازماندهی کنند یا نه . در مصر و تونس هم همین موضوع مصداق دارد. نیروهای سکولار باید برنامهای روشن ارائه دهند و در برنامهشان روشن کنند که چه میخواهند و اهدافشان کدامند. آنها اگر نتوانند با برنامهای روشن اطمینان مردم را جلب کنند، سرنوشتی خواهند یافت که در ایران در ابتدای جمهوری اسلامی ایران روی داد. در آن زمان نیروهای دینی توانستند اهداف خود را به روشنی و کاملا مشخص بیان کنند. این در حالی بود که دیگر نیروها همواره درگیر بخثهای کشدار بر سر مسائل گوناگون بودند.
ایران تا کنون سعی کرده تحولات سوریه را از بهار عربی، یعنی آنچه که در تونس و مصر اتفاق افتاد متفاوت جلوه دهد. تحولات تونس و مصر از نگاه رهبری ایران ادامه انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ معرفی میشوند، ولی مدعیاند که در تحولات سوریه توطئه غرب و اسرائیل است. کدام انگیزه ایران را به این ارزیابی متفاوت سوق میدهد؟
مطمئنا در مورد خامنهای دیدگاههای ایدئولوژیک او مطرح است. او همچنین همواره تاکید داشته که ضدیت با صهیونیسم و امپریالیسم ادامه یابد. سوریه از این اهداف او حمایت میکند. از منظری دیگر، سوریه روابط وسیعی با حزبالله لبنان دارد؛ روابطی که برای خامنهای نیز پراهمیتاند. البته محتوای بسیاری از روابط میان سوریه، حزبالله و ایران مخفی هستند، اما سوریه روابطی با حزبالله دارد که برای خامنهای حائز اهمیت فراوانی هستند. مثلا قتل عماد مقنیه در سال ۲۰۰۸ . در چنین شرایطی خامنهای وظیفه دارد به صورت رسمی از رژیم سوریه حمایت کند، اما دولت و دیگر دولتمردان ایران چنین وظیفهای ندارند. نکته دیگری که در این رابطه احتمالا اهمیت فراوانی دارد این است که خامنهای اعتقاد دارد که انقلاب هنوز به پایان نرسیده و باید توسعه یابد.این توسعه باید هم در داخل ایران ادامه یابد و هم به خارج کشور و به سراسر منطقه صادر شود. به همین دلیل هم منطقی است که او سقوط دولتها در تونس و مصر را تاییدی بر انقلاب ایران بداند، اما وقایع سوریه را مخالف دیدگاه خود ارزیابی کند.
سوریه و ایران در مسائلی مانند عراق، بحرین یا ادعای امارات بر سر ِ سه جزیره خلیج فارس هم نظرات متفاوت و متضادی دارند. حتی در سالهای گذشته سوریه در بهبود مناسباتاش با اروپا و آمریکا به راهی متفاوت از ایران رفت. با این همه، کدام منافع در کار بوده که پیوند استراتژیک میان این دو حکومت سی سال دوام آورده؟
فشار به اسرائیل و ضرورت تفاهم با سوریه بر سر لبنان. هر رژیمی در ایران که فکر رهبری در خاورمیانه را در سر بپروراند، باید در لبنان و همچنین در ارتباط با درگیری میان فلسطینیان و اسرائیل فعال شود. بنابراین، ایران راه دیگری جز این ندارد. اما نکته دیگری که باید به این نگرش اضافه شود این است که سوریه در بدترین شرایط ایران، در دوران جنگ با عراق، خود را از حوزه گروه کشورهای عربی خارج کرد و در کنار ایران و در مقابل عراق ایستاد. این اقدام سوریه را نسلی که در ایران در این جنگ شرکت کرده و اکنون رهبری را در این کشور در دست دارد فراموش نمیکند. نکته دیگری که باید در مورد رابطه ایران و سوریه در نظر داشت، این است که در همان ابتدا مشخص بود که دو کشور از نظر ایدئولوژیک دیدگاههای متفاوتی دارند. سوریها از دیدگاه سکولار با مسائل برخورد میکنند و ایرانیها با نگاه اسلامی. از همان ابتدا تفاوتها مشخص و روشن بودند و چون دو طرف بر این تفاوتها واقف بودند، سیاست مشترکی را آغاز کردند که استراتژیک بود و این اتحاد را در خاورمیانه کسی نمیتوانست نادیده انگارد.
عباس کوشک جلالی
تحریریه: جواد طالعی