يكصدمين سالگرد تولد روبرتو روسلينى، راهگشاى نئورئاليسم ايتاليا
۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه
روبرتو روسلينى در شهر زيباى رم پايتخت ايتاليا بزرگ شد، پس از دريافت پاياننامهى دبيرستان در رشتهى فلسفه، ادبيات و تاريخ هنر نامنويسى کرد، اما تحصيلات دانشگاهى را به پايان نبرد. با مرگ پدر و پس از آنکه فاشيستهاى ايتاليا دارايىاش را مصادره کردند، روسلينى نيز از زندگى بىبندوبار و خوشگذرانى کنارهگيرى کرد و به نقاشى و مجسمهسازى پرداخت.
اما از همان سالهاى نخست جوانى در خود کششى جادويى به سينما احساس مىکرد و دوستىاش با ويکتورو موسولينى، فرزند بنيتو موسولينى ديکتاتور فاشيست ايتاليا سرانجام در سال ۱۹۳۸ به او امکان داد تا بعنوان فيلمنامهنويس به جهان سينما نزديک شود. روسلينى با همکارى فدريکو فلينى و جنگجويان مقاومت ضدفاشيست در سال ۱۹۴۴ در شرايط بسيار سخت فيلم «رم، شهر بىدفاع» را کارگردانى کرد.
اين فيلم با بازى درخشان «آنا ماکانی» و گروه زيادى از هنرپيشگان غيره حرفهاى حماسهاىست افسانهاى از قهرمانىها و نيز، مقاومت در برابر فاشيسم. به دنبال آن فيلم «پاييزا» را در سال ۱۹۴۶ با همکارى کلاوس من، نويسندهى آلمانى که فيلمنامه را نوشته بود ساخت. يکسال پس از آن فيلم «آلمان در سال صفر» را کارگردانى کرد.
درونمايهى اصلى فيلمهاى روبرتو روسلينى جنگ و مقاومت در برابر فاشيست است و شگفت آنکه فيلمهاى اين کارگردان ايتاليايى در بسيارى از کشورهاى جهان، حتا در آلمان، ناياب و يا کم نمايش داده شدهاند. «فيلم رم شهر بىدفاع» براى نخستينبار در سال ۱۹۶۰ شانزدهسال پس از ساخت آن به سينماهاى آلمان راه يافت، آنهم با اين يادداشت ادارهى نظارت بر نمايش فيلم در آلمان که اين فيلم بهيچوجه در جهت ضديت با مردم آلمان نيست و نيز، سربازان آلمانى را به محاکمه نمىکشد.
ادارهى نظارت بر نمايش فيلم همچنين اپيزودهاى مهمى را از فيلم «پاييزا» قيچى کرده بود، بويژه صحنههايى را که در آن سربازان آلمانى پارتيزانهاى اصيل را به جوخهى اعدام مىسپارند و آنها را گلولهباران مىکنند.
فيلم «آلمان در سال صفر» که صحنههاى آن در برلن فيلمبردارى شده بود تا دير زمانى در سينماهاى آلمان نمايش داده نشد. تقريبا همهى فيلمهاى روسلينى دچار چنين سرنوشتى شدند. آنها يا بسيار دير به روى پردهى سينماها آمدند و يا آنکه با قيچى سانسور چنان بريده و زخمدار شده بودند که مفهوم اصلى آنها به سختى دريافت مىشد. و فيلمهايى چون «فرانسيسکو، شعبدهباز خدا» و «در رم شب بود» در سالهاى دهه هفتاد تنها چندبار در ساعتهاى پايانى شب از تلويزيون پخش شدند.
سينما براى روسلينى وسيلهاى بود تا با آن سخن بگويد. فيلمهاى او گذرگاههايى هستند که بيننده نمىداند در کجا به پايان مىرسند. بينندهى فيلمهاى روسلينى به جهانى پا مىگذارد که هر لحظه و در هر موقعيتى آن را بيگانهتر مىيابد.
بيشتر شخصيتها در فيلمهاى روسلينى احساس بيگانگى مىکنند. قهرمان فيلم «اروپاى ۵۱» در کارخانهاى که به آن وابستگى ندارد، با جهان خود بيگانه است و آن کودک در فيلم «آلمان در سال صفر» که در شهرهاى ويرانه شده در جنگ پناهگاهى نمىيايد، خود را بيگانه مىيابد.
فيلمهاى روسلينى براى آنهايىست که مىخواهند دريابند که چرا بيگانگى وجود دارد. آغاز دههى پنجاه، سرآغاز همکارى روسلينى «اينگريد برگمن» هنرپيشهى سوئدى بود که به ازدواج آنها انجاميد. آنها داراى سه فرزند شدند که دخترشان «ايزابلا روسلينی» اکنون يکى از هنرپيشگان پرآوازهى جهان سينماست.
روسلينى در سال ۱۹۵۹ فيلم سينمايى ديگرى بنام «ژنرال دروغين» ساخت که «ويکتوريا دسيکا» هنرپيشه و کارگردان ايتاليايى در آن نقش اول را بازى کرد. اين فيلم نيز، چون آثار ديگر روسلينى مقاومت در برابر فاشيسم را بازتاب داده است.
آخرين کار روسلينى يک فيلم مستند دربارهى مرکز فرهنگى «ژرژ پمپيدو» در پاريس بود که در سال ۱۹۷۷ به پايان رسيد، و در روز سوم ماه ژوئن همانسال روبرتو روسلينى چشم از جهان فروبست.
پرويز حمزوى