1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نوشتن به زبان رهایی

مصاحبه‌گر: بهجت امید۱۳۹۵ تیر ۷, دوشنبه

علاقه به زبان دیگری و فراگیری داوطلبانه‌ی آن تاثیر تعیین‌کننده‌ای در گرایش به تبیین جهان خود به آن زبان می‌گذارد. برای مهستی شاهرخی زبان فرانسه "زبانِ رهایی از بنیادگرایی و رهایی اندیشه از قید حصارِ قرون" است.

https://p.dw.com/p/1J99N
عکس: picture-alliance/dpa/R. Ghement

مهستی شاهرخی از جمله نویسندگانی است که با زبان فرانسه از ایران آشنا بوده و پس از چند دهه اقامت در پاریس به نگارش به زبان فرانسه رو کرده است. کتاب "میهنم؟- کفشهایم!" که به تازگی به این زبان منتشر شده، مجموعه‌ای از قطعات شاعرانه درباره‌ی وطن است که با خواندن کارهای نویسندگان دیگر نوشته ‌شده‌اند.

زندگی‌نامه‌ی شاهرخی به قلم خود او به این شرح است:

«هم سن اختراع تلویزیون هستم، اما زادگاهم شهری در پارس باستان در نزدیکی پایتخت مادها بوده است.
دوران بلوغم را در تهران مخوف گذراندم. تئاتر آموختم تا بنویسم و هر چه آموخته‌ام نیز برای نوشتن بوده است. نیمه‌ی اول عمرم را در نیمکره‌ی شرقی، در خاورمیانه و در ایران سپری کردم. نیمه‌ی دوم عمرم در نیمکره‌ی غربی، در اروپای مرکزی و در پایتخت فرانسه به سر برده‌ام. وسط این دو نیمه هم، انقلاب و جنگ و آشوب بود.
در فرانسه پس از مدتی سرگردانی و آشفتگی فکری، به ادبیات پرداختم و خواندم و آموختم. همیشه می‌نوشتم. اما گمانم از سال نود به صورت جدی و پیگیر و حرفه‌ای به چاپ نوشته‌هایم پرداختم. چاپ دو کتاب به زبان فارسی در قطب شمال، حاصل آن دوران است. هنوز اینترنت همه‌گیر نشده بود. هنوز ارتباط ما با خوانندگان‌مان به این صورت بی‌واسطه و سریع و مستقیم در نیامده بود. به هر حال در سال‌های اخیر، مقداری از کارهای چاپ نشده‌ام را منتشر کردم. باز هم یک خیل مانده! در عین حال، کتاب‌هایی را هم آماده می‌کنم، کتاب‌هایی که ده سالی می‌شود که ایده و حسرت نوشتنشان را داشتم.»

با دیدگاه‌های او در باره‌ی نوشتن به زبان دیگری آشنا شوید:


چه رابطه‌ای با زبان فرانسه دارید؟ آیا آن را داوطلبانه فراگرفتید؟

زبانِ فرانسه را دوست دارم. این علاقه را از ایران داشتم. این زبان را از ایران و در انستیتو فرانسه آموختم. مادرم هم زبان فرانسه را دوست داشت و آموخته بود. اما فرصتش را نیافته بود تا به کار ببندد. هرچند گاهی در زندگی روزمره یک کلمه می‌پراند تا یادش نرود. من قرار بود برای ادامه‌ی تحصیلات دانشگاهی به فرانسه بیایم که جنگ ایران و عراق شروع شد و سفرم چهارسال به تعویق افتاد، اما سرانجام راه افتادم. پس از چند سال وقفه، در فرانسه دوباره دانشگاه رفتم و پیگیری کردم و آموختم. در زندگی روزانه، چون با ایرانی‌ها در تماس نیستم، ارتباطم با دیگران از طریق زبانِ فرانسه است. زندگی روزمره‌ام با این زبان به هم آمیخته. خلاصه کنم بیشتر عمرم فرانسه حرف زده‌ام. آن‌قدر که مثل فرانسوی‌ها، انگلیسی‌م نم کشیده است.

به نظر شما نوشتن به زبان مادری و به زبان دیگری چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟

در حال حاضر نوشتن به زبان فرانسه برایم بیشتر زمان می‌برد؛ آن‌هم پس از سه دهه در فرانسه زیستن، گرچه نوشتن به این زبان به نظرم منطقی‌تر است. در نوشتن، زبانِ فارسی هنوز برایم خصوصی‌تر و خودمانی‌تر و غیرارادی‌تر است. در خلال سالیان، عادت داشتم یادداشت‌هایم را به فارسی بنویسم که فرانسوی‌های محل کارم نفهمند؛ از وقتی محل کارم را تغییر دادم و با جماعت کمتری در تماس هستم، یادداشت‌هایم کمتر و راحت‌تر و دو زبانه شده‌اند! در حال حاضر دارم کارهای گذشته را تکمیل می‌کنم. ننوشته‌هایم را می‌نویسم.



شما چند قطعه‌ی کتاب "میهنم؟- کفشهایم!" را ابتدا به فارسی نوشته‌اید و بعد به فرانسه ترجمه کرده‌اید. به نظر می‌رسد که در ترجمه، مترجم اغلب به متن وفادار است و در نگارش به زبانِ دیگری، نویسنده بیشتر به چگونگی پرداخت ایده‌ی خود اهمیت می‌دهد. در نتیجه گاهی متن بازنویسی‌شده با نسخه‌ی ترجمه‌شده‌ی آن نمی‌خواند و تغییراتی در آن صورت گرفته که اگر داستان از سوی یک مترجم ترجمه می‌شد، قاعدتا اجتناب‌پذیر می‌نمود. به عبارت دیگر نویسنده از امتیاز مولف بودن خود استفاده یا سوء استفاده کرده و متن را "آزادانه" به زبان دیگر برگردانده است. شما برای از میان برداشتن این فاصله چه شگردی دارید؟

به نظرم ترجمه‌ی یک اثر به طورکلی، خلقِ دوباره‌ی همان اثر در زبانی دیگر است که یا به صورت ترجمه وفادار به کلمه صورت می‌گیرد و ترجمه، کلمه به کلمه است یا ترجمه وفادارانه به روحِ اثر است و آزادانه شکل می‌گیرد و در قید رعایت تک تک کلمات نمی‌ماند.

اما وضعیت نویسنده‌های دو زبانه فرق می‌کند. آن‌ها به صورت اتوماتیک می‌توانند به دو زبان بنویسند و به دو زبان ترجمه کنند. تجربه‌ی نویسندگان بزرگ دو زبانه‌ای چون ساموئل بکت و ولادیمیر نابوکف که هم ادیب و مدرس بودند و هم مترجم و در دورانی که در تبعید زیستند، به نوشتن به زبان دوم و ترجمه‌ی آثار خود پرداختند و سرانجام به دو زبانه بودن اتوماتیک رسیدند، تجربه گرانبهایی است. شگردی در کار نیست. شعبده‌ای هم در کار نیست.
همیشه دلم می‌خواست به نوشتن به زبان فرانسه روی بیاورم. در دوران دانشگاه به حد کافی تمرین نوشتن به زبان فرانسه را انجام داده بودم. اما این امر مرتب به تعویق می‌افتاد تا کتاب "میهنم؟- کفشهایم!" که مجموعه‌ای بود از قطعاتی شاعرانه درباره‌ی میهن و خطاب به نویسندگان معاصر ایرانیِ پراکنده در خارج از کشور و حسم نسبت به آثارشان.

Symbolbild Lesen
عکس: picture-alliance/dpa/P. Endig
Mahasti Shahrokhi Schriftstellerin Iran
مهستی شاهرخی، نویسنده‌ی رمان "شالی به درازای جاده ابریشم"عکس: Mahasti Shahrokhi


به خاطر حسی که پس از خواندن رمان "میهن شیشه‌ای" از فهیمه فرسایی در من بیدار شد، قطعه‌ی اول آن را به او تقدیم کردم. قطعه‌ای دیگر به خانم پرتو نوری علا، پس از خواندن داستان "خانه آفتابی". قطعه‌ای دیگر به خانم شکوه میرزادگی پس از خواندن رمان "بیگانه‌ای در من". قطعه‌ای را برای خانم عزت گوشه گیر نوشتم که یک روز همه‌ی نوشته‌های منتشر نشده‌اش را در ترنِ صبح جا گذاشت! مجموعه‌ی حس‌هایم نسبت به نوشتن و نوشته و زحمتی که می‌کشیم، تبدیل شد به "میهنم؟- کفشهایم!". این‌ها همه هم شعر است و هم داستان. بله، در ابتدا، آن را به فارسی می‌نوشتم و قطعاتی از آن در سایت‌های اینترنتی هم منتشر شده است. قطعات دیگر را به فرانسه نوشته‌ام. قطعاتی را برای صادق هدایت و صادق چوبک نوشته‌ام که هنوز به فارسی منتشر نشده‌اند.

در ترجمه اغلب جواب دادن به پرسش "این چه معنی می‌دهد"، اهمیت دارد و در نوشتن به زبان غیرمادری سوال "این چگونه بیان می‌شود". به این ترتیب در مورد اول، زبان نقش تعیین‌کننده را بازی می‌کند و در مورد دوم روش تبیین به کمک زبان. شما در این چارچوب، با زبان به عنوان مجموعه‌ای از نشانه‌ها و قراردادها و ساختارها چگونه برخورد می‌کنید؟



کار من بیان مطلب به زبانی دیگر بود و در این راه خانم والری آلیس (آلیس، نام خانوادگی اوست!) کمک شایانی به من کرده است تا کلماتم را پیدا کنم. در نتیجه نامِ او را بر روی جلدِ کتاب، تحتِ عنوانِ "آدابتاسیونِ به زبان فرانسه" یا منطبق‌دهنده به زبان فرانسه می‌بینید. همکاری او با من از قضای روزگار یا شانسِ من بود که آن را به فالِ نیک گرفتم.

تفاوت‌ها و ویژگی‌‌های فرهنگی تا چه ‌اندازه به وسیله‌ی انتقال از راه زبانِ غیرمادری، قابل درک و لمس می‌شوند؟

من به تفاوت‌ها کاری ندارم. کار من و مادام آلیس پیدا کردن کلماتِ لازم برای نوشته بوده است. او که زبان فارسی نمی‌داند و ایران را نمی‌شناسد.

آیا نوشتن به زبان دیگری بر افکار و جهان‌بینی شما هم تاثیر ‌گذاشته؟ تا چه حد و از چه جنبه‌ای؟

نوشتن به زبان فرانسه، زبان آزادی‌های من بوده است؛ زبانِ نیمی از عمرِ بالغِ من! زبانِ رهایی از بنیادگرایی! زبانِ راحتی و بی‌مرزی، زبانِ رفتن به سوی بی‌حصاری جانم و زبانِ رهایی اندیشه از قید حصارِ قرون! زبانِ رفتن به سوی عصر روشنگری و نور! بله! البته که زبان فرانسه بر من و کلامم تأثیر بسیار گذاشته! من دو بار به دنیا آمده‌ام. یک بار سال‌ها پیش در ایران و در زبان فارسی و بار دوم سی و چند سال پیش در کوچم به سوی فرانسه و در زبان فرانسه!

تجربه‌ی شخصی در تصویرکردن این و آن داستان نوشتن به زبان غیرمادری را ساده‌تر می‌کند یا اصولا تاثیری ندارد؟

معلوم است که آسانتر می‌کند. البته من آدم ساده‌ای هستم. چیزهای ساده‌ای هم می‌نویسم. روشن و واقعی، درست مثل خودم. داستانکی دارم به نام "پارک عمومی"، هیچ چیز خاصی ندارد اما برشی است از زندگی ما مهاجران، تبعیدیان در پاریس! وصفی است از روزگارِ ما!

Symbolbild - Doktorarbeit
عکس: picture-alliance/dpa/M. Simaitis



نویسند‌‌گی به زبانِ غیر آیا محدودکننده‌ی آزادی مولف در انتخاب سبک و تصویر و ارائه‌ی محتوای اثر نیست؟

نویسندگی به زبانِ فرانسه هرگز محدودکننده‌ی آزادی من در هیچ زمینه‌ای نخواهد بود؛ چه در انتخاب سبک و چه در محتوای اثر و هیچ یک از این‌ها از هم جدا نیستند! مگر گوشت و خون از هم جدایند؟ ایدهِ اثر، نطفه‌ایست که بسته می‌شود و بایست آن را پرورد. پروردنِ یک اثر، نوعی کشف و شهود است، حالا به هر زبانی که باشد. من با هر نوشته‌ای، به هر زبانی که باشد، تکه‌ای از وجودم را کشف می‌کنم.

در غرب کلاس‌ها و دوره‌های دانشگاهی متعددی برای آموختن نویسندگی دایر می‌شود. باید ابتدا نویسنده بود و بعد با آموختن فن و صناعت زبانی اثری به زبان بیگانه نوشت یا برعکس؟

البته که باید نویسنده بود. البته که باید عشق به نوشتن داشت. البته که باید استعداد نوشتن داشت. البته! این بدیهی است. در هر حال باید نویسنده بود و استعداد نویسندگی داشت تا توانست نوشت، حال به هر زبانی که باشد.


مهستی شاهرخی، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در تهران گذرانید و در سال ۱۹۸۰ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته هنرهای تئاتری دانش‌آموخته شد. در پاییز ۱۹۸۴ به فرانسه مهاجرت کرد و در پاریس به تحصیلات خود در چند رشته از جمله ادبیات تطبیقی در دانشگاه سوربن ادامه داد. از معروف‌ترین آثار او رمان "شالی به درازای جاده ابریشم" است که در سال ۱۹۹۹ در نشر باران سوئد به چاپ رسید. "شبان نیکو" نیز مجموعه‌ی هفت داستان از اوست که باز هم توسط نشر باران منتشر شده است.