1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

ساختار قدرت و قهر در افغانستان

۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

دولت کابل از آغاز ضعیف بوده است. در برابر دولت، بافت پیچیده‌ای از قدرت‌های محلی قرار دارد. آینده‌ی کشور بسته به انحصار قدرت در دست دولت مرکزی است. کمک اساسی جامعه‌ی جهانی به افغانستان بایستی در این جهت باشد.

https://p.dw.com/p/H15Q
پلیس افغانستان - نیرویی که هنوز در کابل نیز فرمانروا نیست
پلیس افغانستان - نیرویی که هنوز در کابل نیز فرمانروا نیستعکس: AP
سایت "مرکز فدرال آموزش سیاسی" (Bundeszentrale für politische Bildung) در آلمان، مجموعه‌ای خواندنی در مورد افغانستان عرضه کرده است. این مرکز، یک مؤسسه‌ی آموزشی فراحزبی است که عمدتا به تهیه‌ی مواد آموزشی برای استفاده‌ی عموم، بویژه در دبیرستان‌ها می‌پردازد. یکی از نوشته‌های پرونده‌ی افغانستان در سایت bpb.de در مورد ساختار قدرت و خشونت در این کشور است. نویسنده‌ی آن دکتر کنراد شتر (Dr. Conrad Schetter) از دانشگاه بن است. فشرده‌ی آن در زیر می‌آید.

برنامه‌ی متحقق‌نشده

آمریکا بر آن بود که با حمله به افغانستان و برافکندن رژیم طالبان، هم به تروریسم نوع بن‌لادنی ضربه‌ای کاری زند، هم کمک کند تا افغانستان خود را بازیابد و به آرامش و پیشرفت دست یابد.

شش سال از شروع حمله می‌گذرد، و هنوز بخش مهمی از این برنامه متحقق نشده است: طالبان همچنان حضور نیرومندی دارند و بر سر راه آرامش و ترقی کشور مانع‌های فراوانی موجودند.

یک مانع بزرگ، "خان‌خانی" در این کشور است. در هر گوشه امیری به امارت خود مشغول است و از دولت مرکزی تبعیت نمی‌کند. دولت مرکزی ضعیف است، همواره ضعیف بوده و بیشتر به عنوان مرکز مشغولیت گروهی از نخبگان عمل می‌کرده و می‌کند. انحصار قهر در دست دولت نیست.

ضعف تاریخی دولت

بازاری در کابل
بازاری در کابلعکس: AP

مجموعه‌ای از "همبستگی"ها ساختار جامعه را تعیین می‌کنند. گروه‌های همبسته در هم تداخل دارند. جماعت‌های روستایی، طوایف و نیز دسته‌‌های قومی و مذهبی، مرجع‌های اصلی هویت و منش اجتماعی هستند. این همبستگی‌ها در سطح محلی‌، در مقابل همبستگی ملی در قالب کشور قرار دارند. قدرت محلی با قدرت دولتی می‌ستیزد و در طول تاریخ مانع از تشکیل یک اقتدار در منطقه‌ای بوده که امروز افغانستان نام دارد.

کشور افغانستان محصول بازی قدرت‌های جهانی در قرن ۱۹ است. این کشور به عنوان حایلی میان حوزه‌ی قدرت روسیه و حوزه‌ی قدرت انگلیس شکل گرفته است.

دولت افغانستان از آغاز ضعیف بوده است، از جمله به دلیل نداشتن بنیه‌ی مالی. این دولت خرج خود را نمی‌توانسته است درآورد، بدین جهت به راحتی وابسته می‌شده است. از دهه‌ی ۱۹۵۰ بیش از ۴۰ درصد بودجه‌ی دولت از خارج تأمین می‌شده است، مثلا به شکل دریافت کمک‌های خارجی برای توسعه.

دولت می‌کوشیده است میان دستگاه دیوانی کابل و امیران محلی توازن برقرار کند. امتیازها و پست‌ها تقسیم می‌شده است.

قدرت مرکزی، طبعا قدرت شهری بوده است. شهر در محاصره‌ی روستا قرار داشته است. مدرنیزاسیون فقط در جزیره‌های کوچک شهری پیش می‌رفته و تأثیرگذار می‌شده است.

بی‌سر و سامانی کامل

بافت ناهمگون قدرت اجازه نمی‌داده است که حس تبعیت از قانون و قدرت مرکزی ریشه بدواند و مستحکم شود. کودتای حزب دموکراتیک خلق در آوریل ۱۹۷۸ ارتباطی را هم که میان مرکز و نواحی وجود داشت، قطع کرد. تلاش گروهی کوچک از نخبگان چپ‌گرا، برای اینکه در نظام قبیله‌ای کشور تغییر ایجاد کنند، نه تنها به اصلاح راه نبرد، بلکه واکنش‌های واپس‌گرایانه را برانگیخت. هجوم قوای شوروی وضع را بدتر کرد. شعاع قدرت دولتی به کابل و چند شهر دیگر محدود شد.

یکی از پیامدهای تلاطم عظیمی که پس از سال ۱۹۷۹ پدید آمد، زوال آن ساختار کشوری‌ای بود که در قرن بیستم به تدریج ایجاد شده بود. هم زیرساخت فیزیکی نابود شد، هم سازه‌های دیوانی و مدیریتی. شورش‌های مسلحانه درگرفت و دولت به طور کامل انحصار صوری قدرت را از دست داد. خان‌خانی به شکل وجود دسته‌های مسلح گوناگون درآمد. برخی از امرای محلی، در جریان جنگ صاحب لشکر شدند، لشکرهایی منظم. نمونه‌ی آن رشید دوستم است که صاحب قوای منظم و توپ و تانک خود شد.

هرج و مرج مجاهدین

مزرعه‌ی خشخاش
مزرعه‌ی خشخاشعکس: picture-alliance/ dpa

مجاهدینی که کابل را تصرف کردند و به حکومت چپ‌ها پایان دادند، خود نتوانستند دولت تازه‌ای را بنیان گذارند که بتواند انحصار قدرت را در دست گیرد. در میان آنان نیز هرج و مرج خان‌خانی برقرار بود. با هم متحد می‌شدند و از هم دور می‌شدند. منافع کوتاه‌مدت برای ائتلاف همواره مهمتر از نزدیکی‌های ایدئولوژیک بود.

دسته‌های مسلح، هم هرج و مرج ایجاد می‌کردند، هم در سطح محلی حافظ نوعی نظم بودند. مردم به آنها پناه می‌بردند، تا در منطقه‌‌شان کنترلی وجود داشته باشد. یک توجیه عمومی برای پناه بردن به دسته‌های مسلح، حفظ "ناموس" است.

قدرت مبتنی بر خلاف‌کاری

در دهه‌ی ۱۹۹۰ قدرت دولتی به طور کامل از میان رفت. همزمان مراکز قدرتی در شمال و غرب افغانستان شکل گرفت. دوستم و اسماعیل‌خان توانستند برخی از امرای محلی را به خود وابسته کنند.

تضعیف قدرت دولتی از دهه‌ی ۱۹۸۰ باعث شد که برخی کارهای خلاف رونق پیدا کنند: نابود کردن جنگل‌ها، قاچاق، تجارت با زن و کودک، کشت تریاک.

از میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰، سالانه بین ۷۵ تا ۹۵ درصد کل تولید تریاک در جهان در افغانستان صورت می‌گیرد. خود این امر، ساختار قدرتی ویژه‌ای را ایجاد می‌کند، که مانعی جدی در مقابل دولتی است که می‌خواهد قدرت انحصاری را در دست داشته باشد.

وظیفه‌ی دشوار سامان دادن به دولت

طالبان در ابتدا علیه قدرت‌های محلی عمل کردند، اما با فروپاشی رژیم، آنان خود در خدمت هرج و مرج خان‌خانی درآمدند. کشور تکه تکه شد و هر تکه در دست نیرویی قرار گرفت: در دست قاچا‌قچیان، سران قبایل، دسته‌های مذهبی. ترکیب بافت قدرت در مناطق مختلف فرق می‌کند و به این جهت هر منطقه باید به صورتی جداگانه بررسی شود.

نیروهایی که می‌کوشند در کشور نظمی برقرار کنند، یعنی دولت افغانستان و نیروهای نظامی خارجی به رهبری آمریکا، فاقد رویه‌ی یکسان و مشخصی در برخورد با نیروهای محلی هستند. گاه آنها را می‌کوبند، گاه تحملشان می‌کنند، گاه به آنها امتیاز می‌دهند.

با وجود این، تلاش برای ایجاد یک قدرت برقرارکننده‌ی امنیت تا حدی موفقیت‌آمیز بوده است. در روند ایجاد آن، لازم شده است برخی قدرت‌های محلی را جذب سیستم مرکزی کنند. قدرت‌های محلی چشم به کمکهای خارجی برای بازسازی نیز بسته‌اند و این نیز انگیزه‌ای برای برخی از آنها برای همکاری شده است.

در مجموع هنوز تلاش برای تغییر بافت قدرت در کشور موفق نیست. مبارزه با تروریسم و مبارزه با تولید مواد مخدر، شکل درگیری درون و بیرون را گرفته و در هر محل این احساس را پدید آورده که نیرویی بیرونی پا به منطقه می‌گذارد و سامان عادت‌شده‌ی آن را به هم می‌زند.

کار ساختن دولت، به سختی پیش می‌رود. با وجود همه‌ی مشکلات باز در مناطق گروهی از نخبگان کارگشا وجود دارند که مشروعیت وجود و اعمال نیرویشان را نه از قدرت‌ها و سنت‌های محلی، بلکه از سازه‌ای به نام دولت افغانستان می‌گیرند. آنان شانس تقویت دارند. مهاجرانی هم که از خارج به افغانستان برمی‌گرداند، با اهمیت وجود نظم و قانون و دولت مرکزی آشنا شده‌اند و نقش مهمی در سازندگی کشور دارند.

همه چیز در افغانستان بستگی به تقویت قدرت مرکزی دارد. جامعه‌ی جهانی بایستی تا می‌تواند در این زمینه به افغانستان کمک کند.

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر