رسانهها در انقلاب ۵۷ و جنبش سبز:<br> از شبنامه تا فیس بوک
۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه«۱۰ خطای شاه»، «راهپیمایی سه میلیون نفری در سراسر کشور»، «اراده مردم بر گلوله و تانک پیروز شد»، «۶۰۰ نفر را در سینما رکس آبادان زنده زنده سوزاندند» اینها از جمله عنوانهای اول روزنامهها در سال ۱۳۵۷ بود.
«کسانی که گفتند نه غزه نه لبنان،به اسلام نه گفتند»، «توقيف دو روزنامه در يک روز»، «گزارش ديوان محاسبات از تخلف دولت در تعرفههای واردات کشاورزی»، «ماجرای یک میلیارد دلار مختومه نشده است»، «بحران شعارنویسی بر روی اسکناسها» و «مدیرکل سابق سازمان زندانها، معاون سیاسی وزارت کشور شد» چند نمونه از عناوین روزنامههای تهران در حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ هستند.
هرچند ریشه تاریخی انقلاب ۵۷ را باید در وقایع سال ۱۳۴۲ و حتی پیش از آن یعنی کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ دانست و برای فهم آن تا انقلاب مشروطیت هم به عقب بازگشت، اما جرقههای اولیه انقلاب در زمستان سال ۱۳۵۶ زده شد. این جرقهها از شهریور سال ۵۷ کمکم به آتش تبدیل شد. و از همان مقطع بود که رسانهها به عنوان یک بازوی اصلی اطلاعرسانی وارد میدان شدند.
جواد طالعی، که در سال ۱۳۵۷ خبرنگار روزنامه کیهان بوده است، این مورد چنین میگوید: «از پنجم شهریور ۵۷ که شریف امامی به نخستوزیری رسید، اوضاع اجتماعی ایران به شدت بحرانی شد و اعتراضات گسترش پیدا کرد و در آن زمان مطبوعات توانستند با آزادی کار خود را انجام بدهند. به خصوص در روز ۱۷ مهر ۵۷ دولت سندی به اسم ’’منشور آزادی مطبوعات‘‘ را با نمایندگان سه سندیکای موجود در مطبوعات امضا کرد و بر مبنای آن متعهد شد در کار مطبوعات دخالت نکند. این آزادی تا روز ۱۵ آبان ۵۷ که ارتشبد غلامرضا ازهاری دولت نظامی را تشکیل داد، ادامه داشت.»
دوران نخستوزیری ازهاری مصادف شد با اعتصاب مطبوعات. این اعتصاب ۶۲ روز به طول انجامید و روز ۱۶ دیماه سال ۱۳۵۷، همزمان با اعلام رسمی نخستوزیری دکتر شاپور بختیار، پایان یافت.
آقای طالعی در مورد وضعیت مطبوعات در دوران بختیار چنین میگوید: «دوران نخستوزیری بختیار که مجموعاً ۳۴ روز بیشتر طول نکشید و به ۲۲ بهمن منتهی شد، آزادترین دورهی مطبوعات ایران بود. روزنامهنگاران آنچه را میپسندیدند و میخواستند، میتوانستند در مطبوعات منتشر کنند. ولی در همین دوران، گروههای فشار جدیدی مطبوعات را به شدت زیر فشار گذاشته بودند که خبرها و گزارشها را به نفع هواداران آقای خمینی سانسور کنند. یعنی بیشتر خبرها و گزارشها را به خواستههای هواداران آقای خمینی و خود ایشان که آن زمان در پاریس بودند، محدود کنند.»
ایران، در دورانی که از آن با نام جنبش سبز یاد میشود به گزارش سازمانهای بینالمللی به بزرگترین زندان روزنامهنگاران تبدیل شده است. در زمان نگارش این گزارش ۶۵ روزنامهنگار به دلیل ایفای وظیفه خبرنگاری در زندان به سر میبرند. در طول هشت ماهه پس از انتخابات دهها نشریه و رسانه اینترنتی توقیف و آنها که باقی ماندهاند در محاق سانسور گرفتار شدهاند.
جواد طالعی میگوید در سال ۵۷ توقیف هیچ نشریهای را به یاد ندارد: «این که روزنامهای را توقیف یا موقتاً جمع کنند یا بیایند و تکهای از آن را سانسور کنند، در سالهای پیش از آن سابقه داشت ولی از اوایل سال ۵۷ به بعد ما دیگر چنین مواردی را تجربه نکردیم؛ جز یک مورد که منتهی به اعتصاب چهار روزهی مطبوعات شد. به این شکل که در دوران شریف امامی، در حالی که سندیکا با نخستوزیر و وزیر مشاور در حال مذاکره برای رفع سانسور بود، سرهنگی را به تحریریهی کیهان فرستادند که بر کار مطبوعات نظارت کند. اما اعضای تحریریه کیهان، بلافاصله دست از کار کشیدند. این مساله به آیندگان و اطلاعات هم سرایت کرد و کل روزنامههای بزرگ کشور برای چهار روز دست از کار کشیدند. این اعتصاب منتهی به صدور ’’منشور آزادی مطبوعات‘‘ شد.»
در مورد زندانیشدن روزنامهنگاران نیز شواهد تاریخی نشان میدهد که در سالهای پایانی سلطنت شاه، تعداد کسانی که به دلیل کار حرفهای روزنامهنگاری در زندان بودهاند بسیار کم بوده است. آقای طالعی در این مورد میگوید: «در آن زمان در مطبوعات دستگیری داشتیم. ولی همه به دلیل فعالیتهای سیاسی خارج از حرفهی روزنامهنگاری بود. مثلاً در خود کیهان تقریبا همیشه یک یا دو دوست و همکارمان در زندان بودند. اما آنها کسانی بودند که در گروههای سیاسی علیه رژیم فعالیت میکردند. آن هم در گروههای سیاسیای که یا معتقد به مبارزهی مسلحانه بودند یا اصولاً هدفشان سرنگونی رژیم بود و یا انتقادهای خیلی شدید به رژیم داشتند. ولی هیچکدام از این دوستان به خاطر کار مطبوعاتی بازداشت نشدند.»
’’شهروند-خبرنگاران‘‘ به جای خبرنگاران حرفهای
در دوران شکلگیری جنبش سبز، با اعمال فشار روزافزون بر مطبوعات و رسانهها و نیز دستگیری و بازداشت روزنامهنگاران حرفهای، وظیفه خبررسانی را عناصر نوین دیگری ایفا میکنند.
مهدی محسنی، روزنامهنگار و نویسنده وبلاگ ’’جمهور‘‘ در این مورد میگوید: «وقتی ماهوارهها قطع باشند یا روزنامهها اجازهی انتشار نداشته باشند و یا صدا و سیمای مستقلی در ایران وجود نداشته باشد، بیشترین مراجعهی مردم به اینترنت خواهد بود و یا حتی از طریق اساماسها اخبار را میگیرند. پس اینها در اصل دارند نقش رسانهها را در جامعه بازی میکنند. این که توانستهاند این کار را به خوبی انجام بدهند؛ بله قطعاً توانستهاند. ادامهی این مبارزه شاید در این ۷−۸ ماه دلیل خیلی مشخصی بر این امر باشد.»
البته این جایگزینی از دید آقای محسنی نکات منفی نیز دارد. وی در مورد نقطه ضعف این شبهرسانهها چنین میگوید: «یکی از اصول کار خبری این است که بتوانیم یک خبر را به درستی و با اطمینان کامل نسبت به اصالت آن منتشر کنیم. اتفاقی که الان افتاده این است که شهروند خبرنگارها که هرکسی با دوربین موبایلاش میتواند باشد، یا هر کسی که یک اکانت تویتر داشته باشد و یا در فیسبوک عضو باشد، میتواند به عنوان یک شهروند خبرنگار عمل کند، بعضی وقتها اخباری را منتشر میکنند که ممکن است نسبت به صحت آنها تردید وجود داشته باشد و یا نتوان بر اساس منابع موثق و مستقل آنها را تایید کرد. نمونهی این اتفاقات چند بار در طول این جنبش پیش آمده و باعث شده به خود جنبش لطماتی وارد شود.»
و البته شاید بتوان جوانتر شدن جمعیت ایران و به تبع آن جوانتر بودن کنشگران جنبش سبز نسبت به انقلاب ۵۷ را دلیل دیگری برای ’’سایبریتر‘‘ شدن فضای کنونی دانست. به عبارت دیگر شاید اگر ترکیب سنی جنبش سبز تا این حد جوان نبود، این جنبش تا به این اندازه رنگ و بوی اینترنتی به خود نمیگرفت.
مهدی محسنی ضمن تایید این نظر، از جنبهی دیگری نیز به این موضوع نگاه میکند. او میگوید: «این جنبش اتفاق دیگری را هم در پی داشته است؛ افراد میانسال و یا کسانی که در سنین جوانی از کامپیوتر یا اینترنت استفاده نکرده بودند، الان سعی میکنند این آموزش را ببینند. یا خودآموزی انجام بدهند و یا از دیگران کمک بگیرند تا بتوانند از اینترنت استفاده کنند. یعنی این جنبش به نوعی موجب نفوذ اینترنت و استفاده از کامپیوتر در نسلی شده که شاید فکر میکرد نیازی به استفاده از آن ندارد.»
شبنامه و کاست به جای فیسبوک و تویتر
فشار بر مطبوعات و رسانهها و دستگیری و بازداشت روزنامهنگاران در دوران جنبش سبز، نتوانست خلل چندانی در اطلاعرسانی ایجاد کند چرا که اینترنت، اساماس و دهها وسیله نوین ارتباطی دیگر میتوانست جای آنها را پر کند.
در سال ۵۷ و در بحبوحه انقلاب اما، مطبوعات ایران ۶۲ روز در اعتصاب بودند. در آن دوران خبری هم از اینترنت و تویتر و فیس بوک نبود. در آن زمان آنچه به کمک مردم میآمد شبنامه و کاست بود.
جواد طالعی در این مورد چنین میگوید: «شبنامهها به اشکال مختلف پخش میشدند. از طرفی سندیکای روزنامهنگاران در غیاب مطبوعات، بولتنی منتشر میکرد و آقای رضا مرزبان استاد دانشکدهی علوم ارتباطات اجتماعی و فیروز گوران از اعضای شورای سردبیران روزنامهی ’’آیندگان‘‘ این بولتن را به سفارش هیأت مدیرهی سندیکا منتشر میکردند و خبرها را در اختیار مردم میگذاشتند. یا مثلا روزنامهی ’’نوید‘‘ که متعلق به حزب تودهی ایران بود و به وسیلهی ’’رحمان هاتفی‘‘ تهیه میشد، از سال ۱۳۵۴ در ایران مرتب به صورت کاملا محرمانه چاپ و منتشر و دست به دست بین مخالفین رژیم، به خصوص در جبههی چپ، پخش میشد.»
وی پخش کاستهایی از سخنرانیهای آیتالله خمینی را نیز راه دیگر اطلاعرسانی دانسته و میگوید: «از طرف دیگر، کاستهای سخنرانیهای آقای خمینی دست به دست در تکیهها، مساجد، محافل مذهبی و همینطور در بازار و جاهای دیگر میچرخید. گروههای مختلف سیاسی نیز نشریههای کوچک و یا بیانیههایشان را پخش میکردند. همهی اینها در آن دوران به صورت محرمانه و در سایهی ترس و هراس بین مردم پخش میشد.»
و امروز وبلاگها، سایتهای اینترنتی، تویتر، فیسبوک و دیگر شبکههای اینترنتی توانستهاند جای روزنامهها و سایتهای رسمیتر را پر کنند. شاید از همین روست که بخشی از سپاه پاسداران ایران، با نام ’’ارتش سایبری ایران‘‘ کار هک کردن و فیلترینگ اینگونه رسانهها را وظیفهی اصلی خود قرار داده است. اما به قول مهدی محسنی، جدال اصلی در جای دیگری است: «واقعیتی که شاید حکومت ایران آن را نادیده میگیرد این است که جدال اصلی نه در اینترنت و نه در درون فضای مجازی، بلکه در فضای حقیقی جریان دارد. آنها ممکن است با ’’ارتش سایبری‘‘ بتوانند چند سایت را هک کنند، یا سرعت اینترنت را کاهش بدهند و یا آن را موقتا قطع کنند، اما اتفاق اصلی در خیابانهای تهران و در خیابانهای ایران میافتد.»
میترا شجاعی
تحریریه: رضا نیکجو