جایگاه ایران در استراتژی سیاسی چین
۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سهشنبهشیمینگ در پاسخ به این پرسش که جایگاه و اهمیت ایران در استراتژی سیاسی چین کدام است، چنین میگوید:
ایران برای چین از اهمیت بسیاری برخوردار است. چین میکوشد با جذب ایران موقعیت خود را در برابر روسیه تقویت کند. بر کسی پوشیده نیست که چین نیز همانند روسیه بر آن است تا قطبی در برابر آمریکا ایجاد کند. از این رو، ایران از حیث سیاسی حائز اهمیت بسیاری برای چین است. از نظر انرژی مورد نیاز صنایع چین نیز، ایران کشور مهمی به حساب میآید. گرچه در حال حاضر هر دو پروژهی انتقال نفت به چین با دشواری روبهرو شده است. این دو پروژه شامل احداث خط لولهی انتقال نفت ایران به چین میشود. پروژهی نخست مربوط به انتقال نفت از مسیر پاکستان است و پروژهی دوم مربوط به خط انتقال نفت از طریق تاجیکستان و ترکمنستان. در مورد خط لولهای که از پاکستان میگذرد، از یکسو بیثباتی سیاسی پاکستان مسئلهساز شده است و از سوی دیگر، نیروهای نظامی کشورهای غربی از خاک افغانستان درست همان نقاطی از خاک پاکستان را مورد حمله قرار میدهند که مسیر تعیینشدهی خط لولهی انتقال نفت است. خط لولهی دوم، همان خط لولهای است که از دو جمهوری آسیای میانه، یعنی از تاجیکستان و ترکمنستان میگذرد. اما این دو کشور آسیای میانه، تحت تاثیر بحران گرجستان، مایل نیستند خشم بیشتر روسیه را برانگیزند. همین موضوع باعث آن میشود که این دو کشور فاصله بیشتری از چین بگیرند و به این کشور نزدیک نشوند. در چنین شرایطی چین ناگزیر به دادن امتیاز بیشتر به ایران است، تا از این طریق مانع از آن شود که ایران در واپسین لحظه کاملا جانب روسیه را بگیرد. چنین امری طبیعتا باعث تضعیف موقعیت چین خواهد شد.
آقای شیمینگ، میدانیم که چین به موازات ایران، با بسیاری از کشورهای منطقه و از جمله با کشورهایی همچون عربستان، پاکستان، اسراییل و شیخنشینهای خلیج فارس، مناسبات گرم و دوستانهای دارد. حال آن که بسیاری از این کشورها در شمار دوستان ایران محسوب نمیشوند. به نظر شما این استراتژی دوگانه تا کی میتواند عمل کند؟ یعنی استراتژی که هم خواهان حفظ و گسترش مناسبات با عربستان است و هم خواهان حفظ و گسترش مناسبات با جمهوری اسلامی ایران؟
شیمینگ: بحث گستردهای بین تحلیلگران و مشاوران سیاسی چین بر سر این موضوع جریان دارد. بسیاری بر این باورند که استراتژی مناسبات حسنه با کشورهای مختلف نمیتواند برای مدتی طولانی ادامه یابد، به ویژه که روند قطبی شدن کشورهای این منطقه روز به روز شدت میگیرد. عربستان و شیخنشینها آشکارا با آمریکا و کشورهای غربی مناسبات خود را تنظیم میکنند و چین نمیتواند انتظار داشته باشد که این کشورها در درازمدت همچنان مناسبات خود را با چین حفظ کنند. اما مشکل دیگر چین در این منطقه، روسیه است. روسیه، بهویژه پس از جنگ گرجستان، تلاش ورزیده به برخی از کشورهای منطقه بیش از پیش نزدیک شود. مثلا تلاش کرده است تا با دادن امتیازاتی به کشور سوریه نزدیک شود. از جانب دیگر، روسیه تلاش دارد، گسترهی نفوذ خود را در آسیای میانه کماکان حفظ کند. و هرگاه چین بکوشد برای پیشبرد مصالح ژئوپلیتیک خود به روسیه نزدیک شود، آنگاه خشم غرب و بهویژه آمریکا را علیه خود بر خواهد انگیخت. و این چیزی نیست که چین خواهان آن باشد. اما از جانب دیگر، چین به حمایت آمریکا و غرب نیاز دارد. مثلا در ارتباط با موضوع حفاری در عراق. با آنکه چین پیشنهادهای بسیار خوبی در رابطه با حفاری نفت در عراق عرضه کرده بود، اما حتی یک شرکت چینی نیز موفق به کسب امتیاز حفاری در این کشور نشد.
آقای شیمینگ، ما میتوانیم پیمان شانگهای را به عنوان مثال در نظر بگیریم. روشن است که جمهوری اسلامی ایران خواستار عضویت در پیمان شانگهای است. ایران بر آن است تا از طریق عضویت خود در این سازمان از انزوای سیاسی خود بکاهد. اما چین تا کنون مخالف عضویت ایران در این سازمان بوده است و ما میدانیم که این چین است که در این پیمان حرف اصلی را میزند. با توجه به آنچه گفته شد، آیا میتوان انتظار داشت که چین در مواضع خود در اینباره تجدید نظر کرده و با عضویت ایران موافقت کند؟
شیمینگ: به نظر من اگر چین در مواضع خود در قبال عضویت ایران در پیمان شانگهای تجدید نظر کرده و با عضویت ایران موافقت کند، آنگاه میتوان گفت که امتیاز بزرگی به ایران و همچنین به روسیه داده است. چون چین خواهان آن نیست که ظرف پنج سال آینده از سوی کشورهای غربی زیر فشار قرار گیرد و به انزوا کشیده شود. وضعیت این پنج سال بسیار حساس است، چرا که چین نیز همچون دیگر کشورها با مشکلات اقتصادی روبهرو شده است و در این پنج سال به سرمایهگذاری مستقیم غرب در کشور خود نیاز دارد. این چنین است که اگر چین چنین امتیازی به ایران بدهد، این احتمال وجود دارد که این اقدام پیآمدهای نامطلوب بسیاری در کوتاهمدت برای این کشور به همراه داشته باشد. از سوی دیگر، ایران هستهی یک جنبش بنیادگرایانه است و چین نگران آن است که تقویت موقعیت ایران از نظر سیاست داخلی برای چین مخاطراتی ایجاد کند و به تقویت جنبش اسلامی در منطقه و نه تنها در کشور خود، بلکه حتی در کشورهایی همچون مالزی و اندونزی بینجامد. و از جانب دیگر، نگرانی اصلی چین آنجاست که آنان چنین امتیازی به ایران بدهند و عضویت این کشور را در پیمان شانگهای بپذیرند، اما در مقابل نتوانند به انرژی دست یابند، مثلا به این خاطر که پروژهی خط لولهی انتقال نفت و گاز به خاطر اوضاع سیاسی پاکستان ناممکن گردد، در چنین شرایطی چین از این معامله دست خالی برمیگردد و چین خواستار آن نیست.
جمشید فاروقی