بازماندگان ”هولوكاست“ شهادت میدهند!
۱۳۸۴ اسفند ۶, شنبهم دادند؟ شايد بهترين توضيح، سخنان شاهدان عينى و جان به در بردگانى باشد كه هنوز زندهاند.
* ”وقتى وارد اسارتگاه شديم، اول موهامونو تراشيدن بعد يك شماره روى بازومون خالكوبى كردن.“
* ”وقتى اونجا رسيدم، اولين كارى كه با من كردن اين بود كه اسممو ازم گرفتن و به جاش يه شماره بهم دادن. بهم میگفتن زد پنجاه و هفت / چهل و دو! با لحن نظامى . از بهار سال ۴۳ به بعد ديگه اسم نداشتم بلكه فقط يه شماره بودم.“
* ”اونجا كورهاى با ديوارههاى بزرگ سياه ديدم. وقتى باد از غرب میوزيد، میشد بوى شيرينى رو تو هوا حس كرد كه از سوزونده شدن آدميزاد بلند میشد.“
اين سه نفر، از معدود كسانى هستند كه از اردوگاه آشويتس يعنى بزرگترين مركز كشتار يهوديان زنده بيرون آمدهاند. اين اردوگاه سال ۴۰ بنا شد و تا ۲۷ ژانويه سال ۴۵ كه به دست ارتش سرخ آزاد شد، يك ميليون و دويست هزار نفر در آن كشته شدند. يك ميليون تن از اين تعداد يهودی بودند. بايد گفت كه نازىها در اجراى سياست نژادپرستى و پاكسازى قومى و خلقى، كولیهاى اقوام سينتى و روما، دگرانديشان و روشنفكران و مخالفان رژيم نازى همانند كمونيستها و سوسيال دمكراتها، همجنسگرايان و برخى نمايندگان مذهبى كليساها را هم به اردوگاههاى مرگ مىفرستادند.
در اردوگاه مرگ آشويتس برنامهاى اجرا میشد كه هيتلر و رهبران نازى اسم آن را یکسره کردن مشكل يهوديان مىناميدند. در كتاب معروف هيتلر به نام ”نبرد من“ كه در فاصله سال ۲۵ تا ۲۶ ميلادى نوشته شده، يهودى ستيزى آشكارى به همراه زمزمههاى گنگى از مقابله با بلشويسم و طرح ايدهى نژاد برتر، يعنى نژاد آلمانى به چشم میخورد.
ايدئولوژى ناسيونال سوسياليستها بر اساس سامىستيزى ديرينه و تئورى نژادى بنا شد كه نژاد آريا را نژاد برتر میدانست و در نتيجه بر آن بود تا يهودىها را بعنوان نژاد پست از صحنه اجتماع محو كند. تلاشهاى عملى در اصل از سال ۳۳ ميلادى، پس از به قدرت رسيدن هيتلر آغاز شدند. شهروندان يهودى از دانشگاهها و عرصههاى كارى رانده شدند. كنيسهها تخريب و مغازههاى يهوديان بايكوت شد. محدوديتهايى براى لباس پوشيدن و تغذيه آنها اعمال شد و مقررات ويژهاى براى رفت و آمد شان وضع گرديد. از جمله ورود به ادارات دولتى و استفاده از وسيله نقليه عمومى برايشان ممنوع شد. طبق قانون نورنبرگ كه سال ۳۵ وضع شد، حقوق شهروندى يهوديان از آنها سلب و ازدواج يك يهودى با غير يهودى ممنوع گشت. روز نهم نوامبر سال ۳۸ غارت و سركوب خونينى نسبت به يهوديان در سراسر آلمان صورت گرفت.
اما دپورت يهوديان اروپايى به اردوگاههاى مرگ از سال ۴۰ آغاز شد. بيستم ژانويه سال ۴۲ در كنفرانس “ وانزه“ در برلين تصميم قطعى براى يكسره كردن مشكل يهوديان گرفته شد. در پروتكل اين كنفرانس نوشته شده كه خاك آلمان از يهوديان پاك خواهد شد. قرار شد يازده ميليون يهودى درشرق، در كلنىهاى كار اجبارى به خدمت گرفته شوند.
هيتلر گفت: ”براى اولين بار در اين جنگ است كه به قانون خود يهوديان متوسل میشويم: چشم در مقابل چشم. دندان در مقابل دندان...“
با اين سخنرانى، صنعتى كردن مرگ يهوديان آغاز شد. صدها هزار نفر در كل اروپا به اردوگاههاى كار و اردوگاههاى شستشوى مغزى در شرق روانه شدند. در ماه مارس سال ۴۴ تعداد اردوگاهها به بيست عدد رسيد. تربلينكا، ماگدانگ، سوبيبور، داخائو نامهايى در اين ميان هستند. سرنوشت يهوديان در اردوگاهها به اين قرار بود: يا كار يا مرگ فورى. شهود چنین میگویند:
* ”تو ايستگاه راه آهن ما رو به دو دسته كارى و تنبل تقسيم كردن. زنا، مردا و بچههايى روكه مريض بودن يا معلول به نظر میاومدن، سوار ماشين كردن و ما ديگه نفهميديم چى به سر اونا اومد. تو اردوگاه بود كه شنيديم همه شونو به اتاق گاز بردن“
* ”كار تمومى نداشت. بايد خونهها رو تعمير يا تميز میكرديم. اونم بدون وسيله و با دستاى خالى. همه مون بايد خودمونو خيلى زبل و كارى نشون میداديم وگرنه خدمت مون میرسيدن. همه مون روز به روز ضعيف تر میشديم و نگهبانا اونايى رو كه درست كار نمیكردن، به قصد كشت میزدن. مواقعى بود كه ما موقع كار مغز پاشيده شده آدم پيدا میكرديم. تقريبا هر روز جنازه يا تن آش و لاش شده ى يه زندانى رو به اردوگاه میآوردن.“
مجموعا شش ميليون نفر در جنگ دوم جهانى در دوران رايش سوم در اردوگاهها كشته شدهاند. در آشويتس قربانيان را به اتاق گاز میفرستادند يا به آنها” سيليكون ب“ تزريق میكردند. در اردوگاههاى ديگر گازهاى ديگر استفاده میشد و همه را دست آخر در كورهها میسوزاندند. تعدادى زيادى از قربانيان در اثر بيمارى و اپيدمىهايى مثل تيفوس، حصبه و ديفترى ، يا از گرسنگى و ضعف جان دادند.
شكنجه ويژهاى در اردوگاهها مرسوم بود و آن كارى بود كه دكتر منگله پزشك آشويتس میكرد. او از اسرا بعنوان نمونه انسانى آزمايشهاى علمى خود استفاده میكرد. آنها را آلوده به باكترى میكرد، بدون بيهوشى مورد عمل جراحى قرار میداد يا پيوند عضو میكرد تا به اصطلاح تحقيقات علمى خود را پيش برد. از جمله اين كه روى دو قلوىهاى يهودى مطالعه میكرد. مثلا خون يكى را میكشيد و به ديگرى تزريق میكرد تا واكنشها را ببيند.
هنگاميكه ارتش سرخ روز ۲۷ ژانويه سال ۴۵ وارد آشويتس شد، تنها هشت هزار نفر در آن زنده بودند. در آلونكها و خاكريزهاى اردوگاه، كپه كپه جنازه به چشم میخورد. تلى از لباس و كفش پاره، عينك، مو و لوازم زينتى نيز اينجا و آنجا بود. حتى دندانهاى طلا كه در آخرين دقايق از دهان قربانيان درآورده بودند... همه اين واقعيتها در فيلمى مستند شدهاند. شبيه چنين تصاويرى از اردوگاههاى ديگر نيز هست.
مدتها طول كشيد تا آلمان بتواند بطور علنى از اين جنايات و مظالم سخن بگويد. در جريان دادگاه نورنبرگ كه طى سالهاى ۴۵ تا ۴۸ طول كشيد، جانيان اصلى جنگ محكوم به مرگ شدند. اما رسيدگى مشخص قضايى به عاملان كشتار يهوديان تازه سال ۶۳ در فرانكفورت آغاز شد. ۲۲ نفر از مديران و افسران اردوگاههاى مرگ مقابل دادگاه قرار گرفتند. اين عده اتهامهاى خود را پذيرفتند اما تاكيد داشتند كه تنها به دستور مافوق عمل كردهاند. ۱۷ نفر در اين ميان به مجازاتهاى سنگين يا حبس ابد محكوم شدند.