بازار کتاب ایران پرتنوع و کم تیراژ، خوانندگان سردرگم
۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه
در هفته کتاب و کتابخوانی شاهد دو صحنهایم؛ در یکی کتابخانهها خالیاند، بازار نشر کساد، شمارگان کتاب رو به نزول و صحنه خاکستری است. ایرنا مینویسد: «شمار کتابهای منتشر شده درایران در سال ۷۵ نزدیک ۵۰۰۰ نسخه بوده که هرسال چیزی نزدیک به ۷۵۰ نسخه کاهش پیدا کرده است.»
صحنه دیگر از ایران و کتابخوانهایش چهرهای درخشانتر نشان میدهد و میگوید ارائه آمارهای پایین از سرانه مطالعه در ایران «سیاهنمایی» با اهداف سیاسی است. در این سو تعداد ناشران روز به روز در حال افزایشاست، آمار کتابهایی که منتشر میشوند نسبت به قبل از انقلاب ۲۸ برابر شده، و ایران ترکیه و مصر را پشت سرگذاشته و در ردیف ۱۰ کشور برتر دنیا قرار گرفته است.
شاید هردو صحنه کمی اغراقآمیز باشند ولی آنچه هست اینکه شمار انتشار کتاب و یا افزایش تعداد ناشران لزوما به معنای بالا بودن سرانه کتابخوانی در ایران نیست و این کشور را در زمره کشورهای برتر در این زمینه قرار نمیدهد. پای گفتوگو با یک کارشناس کتاب که بنشینیم به هردو صحنه طور دیگری نگاه میکنیم.
تناقض از کجا آمده و کمبود کجاست؟
آرش نقیبیان، مسئول انتشارات فرهنگی آرش و کارشناس کتاب و ترجمه که خود نیز دستاندرکار ترجمه و تالیف است میگوید مشکل نه کم بودن شمار انتشاراتیها و نشر کتاب است و نه تنوع کتابهای چاپ شده: «از یکطرف ما تنوع و کثرت در چاپ کتابها را داریم که یکی از دلایلش نپیوستن ایران بهخصوص در عرصه ترجمه به قانون کپیرایت است که اجازه میدهد حجم زیادی ترجمه بدون اجازهی مؤلفیناش در ایران حضور داشته باشد و چاپ شود. از طرف دیگر با تیراژ کم این این کتابها روبرو هستیم و به این دلیل است که این تناقض در گفتار و در آمارها دیده میشود.»
ولی علت شمار بالا انتشار و تیراژ کم هر نسخه چیست و آیا خرید و فروش کتاب معیار دقیق تعیین سرانه مطالعه هست؟ بخصوص که آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد. از ۲ دقیقه تا ۹۵ دقیقه و یا حتی ۱۲۰ دقیقه در روز را میتوان در آمارهای منتشر شده از سوی این یا آن مسئول و مدیر یافت. گذشته از این آیا میشود مثلا درس خواندن را جزء مطالعه روزانه به حساب آورد؟ کلا میزان استقبال از کتاب به چه عواملی بستگی دارد و در کدام دورهها شاهد افزایش این علاقه یا کم شدنش هستیم؟
آرش نقیبیان به روندی که در ده سال گذشته طی شده اشاره میکند و آنچه وی شاهدش بوده است: «بهعنوان کسی که مرتب به کتابفروشیها سر میزند، بهخصوص با افتتاح شعب مختلف شهر کتاب و کتابفروشیهای بزرگ در ایران و خصوصا در تهران که در راس مسائل فرهنگیست، استقبال مردم تا حد زیادی بد نبوده است. یعنی هجوم به کتابفروشیها وجود دارد، ولی اینکه آیا مردم آن کتابها را بخرند یا نخرند، لزوما به نقص یا عیبی در حرکت مردم در عرصه کتابخوانی برنمیگردد. چرا؟ چون کارشناسان کتاب و کتابفروشان خبره، کسانی که در حقیقت کارشناس کتاب هستند، در راس کتابفروشیها، در راس سازمانهای دولتی یا اداری مثل صدا و سیما، مثل مطبوعات فرهنگی ما وجود ندارند. پس مردم با تعداد زیادی کتاب روبرو میشوند که از این کتابها لزوما شناخت دقیق و درستی ندارند و اینکه چه باید بخوانند و چه طور باید بخوانند و از چه پایهای باید برای خواندن شروع کنند، نکتهای است که کسانی که حرفهای کتابخوان نیستند، در آن گیر میکنند.»
او درباره علت بالا بودن شمار کتابهای منتشر شده و کم بودن تیراژ هرکدام از آنها نیز میگوید: «در سالهای اخیر تعداد زیادی از کسانی که مایل بودند مجوز نشر از وزارت فرهنگ و ارشاد دریافت کردهاند، یعنی مجوز انتشارات گرفتهاند و ناشر شدهاند. چیزی کمتر از ۱۰درصد از این تعداد افرادی که ناشر شدهاند، به کار حرفهای نشر پرداختهاند. یعنی به کار نشر به صورت حرفهای نگاه میکنند. عدهای در حقیقت چشمشان به چاپ آثاری است که در فهرست پرفروشترینها قرار دارند، حالا به هر قیمت. عدهای هم کارشان را انداختهاند روی کتابهای درسی و دانشگاهی. ولی آن تعداد کمی که حرفهای دارند کار میکنند و کتاب خوبی درمیآورند، در حقیقت بدنه کتابخوان ما را دارند هدایت میکنند. یعنی ناشرانی که در این عرصه مشغول دلالی هستند متاسفانه تعدادشان چند برابر ناشران حرفهای است.»
آرش نقیبیان انتقاد میکند که تا امروز هیچ کار حرفهای و هیچ حمایتی از کارشناسان کتاب صورت نگرفته است. هیچ نهادی به فکر گردآوردن کتابشناسان و کارشناسان و یافتن راهکاریی برای حل مشکل کتاب و کتابخواندن نبوده است: «من میدانم که جلساتی در اتحادیه ناشران وجود دارد برای تعلیم ناشران و یاددادن الفبای نشر، ولیکن درباره تربیت کارشناسان کتاب که بتوانند مستقیم با مردم در ارتباط باشند، به نظر من تا الان هیچ حرکت حرفهای صورت نگرفته است.»