ساختن یک اردو؛ راه طولانی «ظفر»
۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبهجنگ افغانستان وارد دهمین سال خود شده است ولی هنوز طالبان شکست نخورده اند و نهادهای دولتی خودکفا نشده اند. کلیدی ترین نهاد دولتی افغانستان، اردوی ملی است که طی این سال ها با آن که از نگاه کمی رشد مناسبی داشته است ولی تحلیلگران می گویند از نگاه کیفی به حدی نرسیده است که بتواند بدون کمک نیروهای بین المللی مسوولیت امنیتی کشور را به عهده بگیرد. فلم مستند «اردوی ظفر، افغانستان» (2010) روایت واقعیت گرایانه یی است از آنچه که در درون این اردوی نوپا می گذرد.
کارول دایسینگر، استاد سینما در دانشگاه نیویورک است و فلم «اردوی ظفر، افغانستان» اولین تجربه کارگردانی او به حساب می آید. این فلم 85 دقیقه یی حاصل 300 ساعت فلم خامی است که او از قول اردوی ظفر طی سال های 2005 و 2008 ثبت کرد. خانم دایسینگر سعی کرده است به شکل بی واسطه و غیرسیاسی حوادثی را که در مقابل کمره اش اتقاق می افتد دنبال کند. فلم به شیوه سینما حقیقت به بازگویی ماجراها می پردازد و هیچگاه از نریشن استفاده نمی کند، خصوصیتی که به حس مستند بودن فلم بیشتر می افزاید.
فلم با این ضرب المثل از موضع طالبان شروع می شود: «شما ساعت را دارید و ما زمان را». این فلم مستند آمریکایی روند آموزش سربازان اردوی ملی افغانستان را در «قول اردوی 27 ظفر» واقع در ولایت هرات پی می گیرد. فلم برخلاف آنچه که از یک مستند نظامی توقع می رود، سرشار از لحظات عاطفی و انسانی است و پیوندهایی را به تصویر می کشد که بین سربازان آمریکایی و همکاران افغان شان شکل می گیرد.
در قول اردوی ظفر یک گروه از افسران باسابقه آمریکایی مسوولیت تربیه سربازان و افسران اردوی ملی افغانستان را به عهده دارد. در ابتدای فلم مردان جوان افغان به قول اردوی ظفر می آیند و در اردوی ملی ثبت نام می کنند. روند آموزش آنها از همان لحظه شروع می شود. سربازان آمریکایی که به نظم و قانون عادت کرده اند هیچگاه نمی توانند سربازان تازه نفس افغان را وادار کنند که مثلاً سروقت به صنف درس حاضر شوند ویا این که تمرین های خود را به شکلی که به آنها گفته می شود پیش ببرند.
در قسمت های اول فلم آشفتگی و سرخوردگی آمریکایی ها کاملاً مشهود است. در کشورهای غربی کودکان از زمانی که به کودکستان فرستاده می شوند با قواعد و قوانین اجتماعی آشنا می شوند و رعایت نظم به نحوی در فکر و ذهن شان حک می شود. اما در افغانستان مساله فرق می کند؛ 80 درصد سربازان اردوی ملی بی سواد هستند. این به این معناست که آنها هیچگاه به مکتب نرفته اند، جایی که شاید حداقل با ایده نظم و قانون آشنا می شدند. به این لحاظ در این فلم دیده می شود که برای افسران آمریکایی، جنگیدن در جبهه نبرد، بسیار آسان تر از تربیت سربازان افغان است.
اردوی ملی افغانستان از خاکستر جنگ های داخلی برخاسته است، اکثر صاحب منصبان و تقریباً تمام کسانی که به عنوان سرباز در این اردو سهم دارند بخش اعظمی از زندگی شان را یا در درون گروه های جهادی بوده اند و یا در مهاجرت به سربرده اند. این جوانان اکثراً به دلیل نیافتن شغل به اردو روی می آورند تا با 3500 افغانی معاش اردو به خانواده های شان کمک کنند و شاید تعداد بسیار اندکی از آنها به خاطر حس وطن پرستی به اردو پیوسته اند.
در قسمتی از فلم، چندین تن از سربازان در حال دزدی مرمی، لباس، و قاچاق هیرویین دستگیر می شوند. آنها با دزدی مهمات و فروختن آنها به مخالفین حکومت، قوماندان های افغان را در برابر سربازان خارجی سرافکنده می کنند. در اردوی افغانستان تا هنوز سیستم قضای نظامی وجود ندارد، لذا دزدان را فقط چند روزی در کانتینر نگاه می کنند و بعد دوباره به سر وظایف بازمی گردانند.
بحران وفاداری
چندی پیش در میدان هوایی کابل، یک پیلوت افغان هشت نفر از همکاران آمریکایی اش را طی یک جلسه به رگبار بست. پیش از این نیز چنین حوادثی اتفاق افتاده است که نیروهای افغان به روی سربازان خارجی آتش گشوده اند. این حوادث نشان می دهند که آمریکایی ها در میدان جنگ همان قدر که از جنگجویان طالب می ترسند، به همان اندازه باید مراقب سربازان اردوی ملی نیز باشند.
در قسمتی از فلم «اردوی ظفر، افغانستان» یک گروه از سربازان اردوی ملی به جبهه فرستاده می شود. گروهی از افسران آمریکایی نیز آنها را همراهی می کند تا عملاً در میدان نبرد، مهارت های جنگی را به آنان بیاموزد؛ آنها خود حق ندارند دست به اسلحه ببرند و وارد جنگ شوند. وقتی طالبان به سوی نیروهای افغان آتش می گشایند، اول این که تعدادی از سربازان اردوی ملی پا به فرار می گذراند و شدیداً روحیه همسنگران شان را تضعیف می کنند. بدتر از آن، گروه دیگری از سربازان اردوی ملی توسط مخابره مواضع نیروهای آمریکایی را به طالبان اعلان می کنند. این باعث می شود که طالبان به آمریکایی ها حمله کنند و مربی بخش صحی آنها را که افسر موی سفیدی است بکشد. این واقعه افسران آمریکایی را به شدت عصبانی می کند. یکی از آنها در فلم می گوید: «در آن لحظه می خواستم تفنگم را بردارم و هر چه افغان دور و برم هست بکشم، ولی خود را به سختی کنترول کردم».
مرگ افسر بخش صحی که شیوه کمک کردن به زخمی ها را به سربازان افغان آموزش می داد، آمریکایی ها را سخت ناامید می کند. تا این که قوماندان گروه آمریکایی ها تغییر می کند و مردی به نام مایکل شوت به قول اردوی ظفر می آید تا روند آموزش را پیش ببرد. طبق برنامه های آموزشی، قوماندان آمریکایی باید قوماندان قول اردو را آموزش بدهد و سربازان آمریکایی سربازان افغان را. دگروال شوت درکنار رهبری عملیات آموزشی، خود مربی گری جنرال فضل احمد سیر را به عهده بگیرد که قوماندان قول اردو است. جنرال سیر از مجاهدین سابق است و حضورش در قول اردو بسیار کلیدی است. دگروال شوت برخلاف مربی های سابق، سعی نمی کند که یک رابطه استادی-شاگردی با جنرال افغان برقرار کند، در عوض او که تمام عمرش را در بخش نظامی گذرانده است، از در دوستی و اعتماد وارد می شود و رابطه بسیار صمیمانه و دوستانه با جنرال سیر برقرار می کند. این رابطه تا آخر دوام می کند و باعث می شود روند آموزش سربازان هم به شیوه بهتری پیش برود.
اشک سرباز
با این که در این فلم لحظات عاطفی زیاد است، ولی متاثرکننده ترین صحنه فلم روزی است که قوماندان های آمریکایی دوره خدمت شان به پایان می رسد و در یک صبح قبل از طلوع باید با همکاران افغان شان خداحافظی کنند. قوماندان سیر دوستان آمریکایی اش را تنگ در آغوش می گیرد و با آن که به زبان یکدیگر نمی فهمند، هر یک به زبان خودش چیزهایی به دیگری می گوید. قوماندان سیر سخت عاطفی شده است و نمی تواند مستقیم به چشمان دوستان آمریکایی اش به خصوص دگروال شوت نگاه کند. آمریکایی ها نیز در عوض هر یک با در آغوش گرفتن مرد افغان به گریه می افتند. دگروال شوت با آن که سعی می کند اشک هایش را پنهان کند ولی نمی تواند. صحنه اشک ریختن در حین وداع شاید یگانه خاطره شیرینی باشد که سربازان آمریکایی با خود به کشورشان بردند.
در اواخر فلم می بینیم که دگروال شوت در بیرون خانه اش در نیوجرسی است و یکی از مترجمان افغان را هم با خود آورده است تا در آمریکا درس بخواند. او به افغانستان زنگ می زند تا با دوست صمیمی اش جنرال سیر احوال پرسی کند. جنرال سیر بسیار احساس خوشحالی می کند و می گوید قرار است ترفیع بگیرد و پست مهمتری به او واگذار شود. شوت می گوید دوست دارد به عنوان مشاور او برایش خدمت کند. دوستی و صمیمیت این دو سرباز مثال زدنی است.
در یکی از روزهای سال 1387 اما، خبر دیگری از جنرال سیر به دوست آمریکایی اش می رسد. او که توسط یک هلیکوپتر روسی اردوی ملی از هرات به طرف کابل در پرواز بود، هلیکوپتر سقوط می کند و جنرال افغان کشته می شود. این خبر دگروال آمریکایی را عمیقاً متاثر می کند و باعث می شود در برابر کمره اشک بریزد.
آینده اردو
مطابق گزارش کانگرس ایالات متحده، مصارف عملیات نظامی اردوی آمریکا در افغانستان طی سال های 2001-2011 بیشتر از 455 میلیارد دالر بوده است. این کشور همچنان از ابتدای حضورش در افغانستان تا ماه اپریل 2010 حدود 25 میلیارد دالر در بخش تقویت نهادهای امنیتی افغانستان به مصرف رسانده که نصف این مبلغ در تجهیز و تربیه اردوی ملی سرمایه گزاری شده است. با آن که آمریکا ثروتمندترین کشور جهان است، باز هم این مبلغ برای مالیات دهندگان آمریکایی بسیار زیاد است و آنان می خواهند بدانند که با وجود این همه مصارف مالی و جانی در افغانستان، آیا می توان به آینده این کشور و اردوی ملی آن امیدوار بود؟
فلم «اردوی ظفر، افغانستان» به جای این که پاسخ واضحی به این پرسش بدهد، بیننده را با احساس دوگانه یی درباره اردوی افغانستان و آینده نامطمین این کشور رها می کند. از فلم می توان چنین برداشت کرد که برای ساختن یک اردوی مستحکم و یک دولت کارآمد، کوهی از مشکلات وجود دارد و فقط روزنه های کوچکی از امید وجود دارد، و جهان فعلاً به همین روزنه های کوچک امید، امید بسته است.
نویسنده: علی کریمی
ویراستار: عارف فرهمند