زن آرایشگری که فرمانده جنگ جبهة النصره شد
۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبهاُم جعفر پیش از آغاز جنگ داخلی در سوریه یک سالون آرایش را به پیش میبرد. او از کارش راضی بود. با آنهم اُم جعفر از پشت میز آرایشگری به جبهه رفت. او میگوید: «در گذشته زندگی ام راحت و رومانتیک بود، اما حالا همه چیز تغییر کرده است و جنگ حکمفرماست. در این جنگ اسد مسئول است. در آغاز نمیدانستیم که کدام جناح خوب است، اما بعداً خونریزی شروع شد که در آن شمار زیاد زنان و کودکان کشته شدند. دیگر وضعیت برای ما غیر قابل تحمل شده بود و چارۀ دیگری نداشتیم».
اُم جعفر داوطلبانه به جنگ در برابر قطعات اسد رفت. نخست تیراندازی را آموخت و حالا فرمانده یک واحد جنگی است که افراد آن بیشتر مردان اند. او هنگام شلیک به خداوند توسل میکند: «وقتی شلیک میکنم، دیگر من نیستم که شلیک میکنم، بلکه خداوند است».
اُم جعفر به گروه موسوم به "جبهة النصره" پیوسته است. این گروه تندرو از سال 2012 به این طرف زیر این نام عملیات انجام میدهد و در نزدیکی با القاعده قرار دارد. رژیم اسد یک سال پیش نخست اعتراضات را به شکل خونباری سرکوب کرد. این رژیم تروریست ها را بلافاصله در آستانۀ جنگ داخلی از زندان ها آزاد ساخت.
قطعات حکومتی، برعکس موضعگیری اش در برابر جنگجویان میانه رو، با تندروان با ملایمت برخورد کرد. به این ترتیب اسد سبب تقویت گروه های مانند "جبهة النصره" گردید.
اُم جعفر با شوهر خود نیز در جبهۀ جنگ معرفی شده است. او میگوید: «ما در جبهه ازدواج کردیم و حتی یک محفل کوچک با همرزمان خود گرفتیم. آیا چیزی بهتر از چنین ازدواجی در جهاد و پیروزی وجود دارد؟».
واحد جنگی تحت فرماندهی اُم جعفر نیز به شوهر وی تعلق دارد. او در پاسخ به این سؤال که چه کسی حق دستور دادن را دارد، گفت: «طبعاً من! من آمر او هستم، چه در خانه و چه در جبهه!».
اُم جعفر میگوید به دلیل خشم اش در برابر جنایت های اسد به "جبهة النصره" در جنگ داخلی پیوسته است، اما تروریست های موسوم به "دولت اسلامی" برعکس زنانی را استخدام میکنند که پیش از آن جنگ را تنها از پردۀ تلویزیون می شناسند.
"دولت اسلامی" یا داعش، ویدیوهای تبلیغاتی را برای جلب و جذب زنان به نشر میرساند. در متن یک سرود این گروه خطاب به زنان گفته میشود "تو دختر خوب هستی. تو مشعل ایمان را برای نجات جامعه و مسلمانان روشن میسازی."
زنان از طریق شبکه های اجتماعی نیز جذب و استخدام می شوند. طور مثال عایشه، زن جوانی از تونس میگوید: «من با زنی مقابل شدم که صورت اش را با حجاب می پوشاند و به زنان دیگر اسلام را توضیح میدهد. او ما را تشویق کرد که بیشتر به دین خود توجه داشته باشیم. بالاخره زمانی در مورد رفتن به سوریه سخن گفت. او از ما پرسید که: میخواهید به عنوان ملحد در کشورهای بی خدا بمیرید، یا اینکه در سرزمینی که مأوای قرآن و جهاد است؟».
منظور آنها از چنین سرزمینی "دولت اسلامی" یا خلافت خود خوانده در هردو سوی مرز سوریه و عراق است. آنها در آنجا تنها به مبارزۀ مسلحانه بسنده نمیکنند، بلکه میخواهند محلی را ایجاد کنند که در آن ایدیولوژی تندروانۀ خود را در جامعه پیاده کنند. بدین منظور آنها به زنان و همچنان به کودکان نیاز دارند. در تبلیغات ویدیویی "دولت اسلامی" حتی کودکانی دیده می شوند که به اصطلاح از دهن شان هنوز بوی شیر می آید و بازوی شان توان حمل سلاح را ندارد.
کودکی که شش سال بیش ندارد و از فرانسه به آنجا رفته است میگوید: «من حالا در دولت اسلامی در عراق و سوریۀ بزرگ هست». کودکان در آنجا استفاده از سلاح را می آموزند. زنان در پهلوی سهمگیری در امور امنیتی، به عنوان "پولیس اخلاقی" برای ترساندن زنان دیگر توظیف می شوند، که در این وظیفه مانند مردان تندرو از خشونت کار میگیرند. اما عایشه هنوز تونس را به قصد سوریه ترک نکرده است.