درس هایی که آلمانی ها از جنگ جهانی دوم فراگرفتند
۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبهتصادف نیست که این مسأله در شهر برلین، که مرکز سیاست است، مناظرات شدیدی را دامن بزند. درست مقارن با هفتاد وپنجمین سالروز حمله بر پولند در اول سپتمبر، پارلمان آلمان فدرال یا بوندس تاگ در مورد ارسال سلاح به کردها در عراق تصمیم گرفت، تا به این وسیله از آن ها در برابر اسلامگرایان تندرو منسوب به "دولت اسلامی" یا داعش سابق حمایت شود.
پس از سال 1945، این نخستین بار خواهد بود که جمهوری فدرالی آلمان، یکی از جوانب جنگ را در حالی که منازعه جریان دارد، مستقیماً با سلاح حمایت می کند.اینکه چنین انقطاعی در سیاست آلمان، یک ناراحتی بزرگ را دامن زند، ناشی از درس هایی است که از رایش سوم فراگرفته شده است. دیگر هرگز نباید از خاک آلمان جنگی به بیرون دامن کشد. پدران قانون اساسی جمهوری فدرالی آلمان در "گروند گیزیتس" یا در مفهوم امروزی آن، قانون اساسی آلمان، نوشته اند: «اقداماتی که به سود و یا به قصد برهم زدن همزیستی صلح آمیز مردمان باشد، به ویژه تدارک یک جنگ تجاوزی مخالف قانون اساسی است».
از دیپلوماسی ««کتابچه چک بانکی» تا شرکت در عملیات کلاه آبی ها
با پیروی از این اصل، جمهوری فدرالی آلمان خود را برای ده ها سال از عملیات های نظامی کشورهای غربی جداً دور نگه داشت و در عملیات های نظامی ملل متحد نیز تنها "چک بوک" یعنی پول فرستاد و از فرستادن سرباز خودداری کرد. این رویه
درست پس از وحدت مجدد آلمان تغییر خورد و آنهم بنابر افزایش فشار های بین المللی بود که از آلمان تقاضا می نمودند، تعهداتش را تقویت کند. در سال 1994 محکمه قانون اساسی آلمان فدرال، با مجاز شمردن قانونی عملیات نیروهای مسلح آلمان در چهارچوب ملل متحد، این راه را باز کرد.امروز از کوزوو تا افغانستان و از آن جا تا شاخ افریقا، بیش از 4000 سرباز اردوی آلمان در عملیات ماموریت های ملل متحد سهیم اند. آلمان مداخلات نظامی بدون مجوز شورای امنیت ملل متحد را جداً رد کرده است. به طور مثال هنگامی که ایالات متحده امریکا در سال 2003 با " ائتلاف داوطلبان" به عراق لشکر کشی کرد، آلمان در آن شرکت نکرد.
همچنان در درون اردوی فدرال آلمان نیز درس هایی از دوران هیتلر فراگرفته شده است. در آن وقت همه سربازان آلمانی را که از تعمیل اوامر قساوت بار سرپیچی می کردند، اعدام تهدید می کرد. امروز سربازان اردوی فدرال رسماً حق دارند که از همه آن اوامری سرپیچی کنند که «کرامت انسانی را پامال می کند و یا منطبق با مقاصد وظیفه یی شان نیست». همچنان در قانون نامه سربازان آمده است که «از امری که به ارتکاب یک جرم منجر گردد، نباید اطاعت شود».
راه دراز تا به هدف
برای آن که نه تنها سیاست، بلکه همچنان همه مردم آلمان قساوت های رژیم هیتلر را بدانند و با این این فصل سیاه تاریخ شان به طور صادقانه ای برخورد کنند، به زمان نیاز بود. بسیاری نازی ها بعد از سال 1945 در کرسی قضات و سایر مقامات رسمی دوباره ظاهر شدند.
رسانه های آلمانی، در آغاز سال های 1950 در یک مبارزه مهم برنده شدند. این هنگامی بود که وزیر داخله آن وقت می خواست به کنترول مطبوعات توسط یک اتاق مطبوعات اجازه دهد که در آنجا می بایست مقام های دولتی حضور داشته باشند. اهل مطبوعات از ظهور مجدد وضعیتی مانند رایش سوم می ترسیدند. رومن پورتاک از شورای مطبوعات آلمان می گوید «این وضعیت، اتاق مطبوعات رایش را به یاد ناشران و خبرنگاران می آورد». اتحادیه های ناشران و خبرنگاران با تاسیس یک نهاد خود گردان توسط خودشان در سال 1956 توانستند مانع کنترول دولت بر رسانه ها شوند.
تفاوت بین آلمان غرب و آلمان دموکراتیک
در آلمان غرب، یک مباحثه اجتماعی گسترده روی دوران هیتلر درست در پایان سال های 1960، یعنی هنگامی صورت گرفت که دانشجویان به سنگر ها رفتند. یکی از نکات مرکزی مورد انتقاد آن ها به فراموشی سپردن و زدودن آثار گذشته بود.
در جمهوری دموکراتیک آلمان، این فصل حتا تا سقوط دیوار برلین و زدودن شعار های سوسیالیستی ضد فاشیستی آن ادامه یافت. حکومت در برلین شرقی خود را «قربانی فاشیسم» می خواند. این در حالی بود که در آلمان شرق یک رژیم تک حزبی با دستگاه جاسوسی برقرار بود که هر فکر مخالف را با بسیاری اسلوب های سرکوب می کرد که در رژیم هیتلر معمول بود.
روشنگری در مکاتب
اینکه رایش سوم مسئول کشتار 50 تا 60 ملیون انسان و از آن جمله تنها شش ملیون یهودی بود، اینکه جهان را به کام بیرحمانه ترین جنگ کشاند و یک رژیم دهشت و ترور را در آلمان برپا داشت، مواردی اند که امروز جزء حتمی مفردات درسی مکاتب می باشد. الریش بورگیرتمان، از فدراسیون تاریخ آلمان می گوید «این جایگاه ثابتی در برنامه درسی صنف های نهم و دهم دارد». او می افزاید: «من فکر نمی کنم امروز یک شاگرد مکتب باشد که به آن پی نبرده باشد». ازنظر وی، درس اساسی ای که هر طفل آلمانی از ساعات درسی مکتب بگیرد این است که «این رویداد، دیگر تکرار نمی شود و علاوه بر آن، باید وی در همینجا و حالا به جامعه با دقت بنگرد».
اما چگونه می توان توضیح داد که در آلمان هنوز هم گروه های نازی های نو وجود دارند که از ایدئولوژی هیتلر پیروی می کنند؟ بورگرتمان می گوید: «ما طبعاً می دانیم که تدریس تاریخ کدام تاثیر صد در صد نمی داشته باشد». باید کاملاً این را رد کرد که چنین طرز فکری نمی تواند بر جوانان موثر باشد. در آلمان شرق، که در زمان جمهوری دموکراتیک آلمان مباحثات انتقاد از خود در مورد رایش سوم صورت نمی گرفت، این مشکل شایع تر از ایالات آلمان غرب بود.
دروغ خواندن هولوکاست قابل مجازات است
با این هم قانونگذار در برابر اشاعه تبلیغات نازی های نو، یک قاعده ثابت را وضع کرده است. کسی که علناً رژیم هیتلر را تایید کرده و یا آن را توجیه نماید، باید تا سه سال حبس را انتظار داشته باشد. کسی که علناً نابودی یهودیان را دروغ بخواند و یا آن را کمتر نشان بدهد حتا تا به پنج سال زندان تهدید می شود.
اما گاهگاهی بازهم صداهایی بلند می شوند که فرهنگ به یاد آوری امروز آلمان را مورد انتقاد قرار می دهند. در پایان سال های 1990 مارتین والزر نویسنده، در سخنرانی ای برعکس اوشویتس را به مثابه سوء استفاده از یک «اصل اخلاقی» برای متهم ساختن دیگران خواند که هر انتقاد بر سیاست اسرائیل در خاور نزدیک را به این وسیله زیر عنوان ضد سامی یا ضد یهودی بودن، مورد شک و تردید قرار می دهند.
همچنان طرز برخورد با سمبول های ملی نیز از وحدت مجدد آلمان تا مسابقات ورزشی مانند مسابقات جهانی فوتبال در سال 2006 در آلمان بحث انگیز بود. اما تجلیل از مسابقات جهانی فوتبال امسال نشان داد که این شک و تردید ها کاهش یافته اند. امروز کمتر کسی در برابر استفاده از پرچم سیاه – سرخ – طلایی آلمان و خواندن سرود ملی در ملأی عام حساسیت دارد.