در کشوری که تنها زنان بیوه می شوند
۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبهمدت زیادی نیست که به عنوان مستخدم در موسسۀ جامعۀ باز کار می کند؛ اما آرزو دارد بتواند کارش را ادامه داده و زندگی خود و سه فرزند یتیمش را سر و سامان بخشد. فیروزه یک سال قبل، شوهر و پسر یازده ساله اش را در راه رفتن به ایران برای پیدا نمودن کار، از دست داد و بیوه شد. برای او، بیوه بودن آغاز جنجال های بزرگی بود که قبلا حتا تصورش را هم نکرده بود.
مشکلات زندگی فیروزه تنها تامین معیشت نیست. او از دشواری هایی که یک بیوه در افغانستان رو به رو است، می نالد: «بیوه بودن خودش یک درد کلان است، اما در افغانستان جنجال های زیادتری دارد. گپ مردم از یک طرف، بیچارگی و تنهایی خودم از یک طرف دیگر».
فیروزه از کارش راضی است، اما از زندگی اش نه. وقتی شوهرش مرد، فکر کرد دیگر توانایی مقابله با مشکلات فراوان زندگی را ندارد. نمی دانست برای پرداخت قرض های هنگفت شوهرش از کی کمک بگیرد، پول خرید چوب سوخت را از کجا بیاورد و شکم کودکانش را چگونه سیر نماید.
بیوه بودن در افغانستان یعنی غریب بودن، بی کس بودن، منفور و حتا گنهکار بودن. وقتی زنی ماننده فیروزه در جوانی شوهرش را از دست می دهد، این تنها مشکلات اقتصادی نیست که در برابرش می ایستد؛ بل برخوردهای جامعه، خانوادۀ شوهر و در مواردی خانوادۀ پدری نیز رنگ دیگری می گیرند و عقاید خرافی موجود در جامعه نیز، عرصه را برای شان تنگتر می سازند.
در ادبیات فارسی، در واژه نامۀ معین، بیوه به معنی زن شوهر مرده و یا زنی که شوهرش او را طلاق گفته و همچنان مردی که زنش را طلاق داده باشد، آمده است. اما در افغانستان این فقط زنان اند که به معنی واقعی آن بیوه می شوند، چون تنها حامی و نان آور شان را از دست می دهند. در مقابل، مردان بعد از وفات همسران شان به زودی ازدواج می کنند و از سوی دیگر با آنچه که یک زن بیوه، به دلیل فرهنگ موجود در جامعه متحمل می گردد، رو به رو نمی شود. یعنی «مرد بیوه» در فرهنگ مردم جایگاهی ندارد.
مردان وقتی که زن شان فوت می کند یا می میرد، به سادگی زن دوم اختیار می کنند. این مردان در اغلب موارد، دختران جوان را زن می کنند و کمتر اتفاق می افتد که چنین مردانی، با زنان هم سرنوشت خود یعنی بیوه، ازدواج کنند. در کشوری که حتا مردان کهن سال می توانند بیش از یک زن و آن هم زنان جوان اختیار کنند، کمتر کسی حاضر است با یک بیوه ازدواج کند.
مدینه قاسمی، کارمند یکی از ادارات دولتی و مادر دو کودک، معتقد است که دیدگاه های مردسالار جامعه باعث می شود زبان و ادبیات نیز همان گونه شکل بگیرند: «هر گاه در یک جامعه، دیدگاه مردسالارانه حاکم باشد، ادبیات آن جامعه و برخوردهای اجتماعی آن نیز متاثر از همین دیدگاه مردسالارانه است. واژۀ بیوه، حقارت هایی را به همراه دارد؛ وقتی می گوییم زن بیوه، یعنی زنی بی سرپرست. زنی که به کسی وابسته بوده و حالا چون آن فرد نیست، زن بیچاره و قابل ترحم است. چنین جامعه ای چون مردسالار است و همه فرهنگ در دست مردان است، همان مردان نخواسته اند از این موضوع به خود شان چیزی برسد. برای همین، برای مردی که همسرش را از دست می دهد، بیوه خطاب نمی شود. این گونه است که از دست دادن همسر برای آنان آسان است، بدون این که کمترین احساس حقارت یا تنهایی کنند، به زندگی ادامه می دهند.»
به عقیدۀ خانم عادله انوری، استاد ادبیات دری دانشکدۀ تعلیم و تربیۀ کابل نیز، واژۀ بیوه که در ادبیات شفاهی بیشتر مفهوم تحقیر آمیز دارد، زادۀ جامعۀ مردسالار با دیدگاه های پست نسبت به زنان است: «درست است که معنی واژۀ بیوه برای زن و مردی که همسرش را از دست داده باشد، آمده است؛ اما در جامعۀ ما هیچ گاهی به عین مفهومی که برای زن استفاده می شود، برای مردان نبوده و در حقیقت هیچ کسی مردی را که خانمش بمیرد، بیوه نمی گوید و از همین جاست که در ادبیات شفاهی بیشتر وجه تحقیر آمیز دارد. به گونۀ مثال دوبیتی می گوید، سر دیوار نشی که خار دارد / زن بیوه مگیر که یار دارد. همچنان آمده است، گلرخان ناز کند می زیبد/ عشوۀ بیوه زنان حیله گریست. در کتاب های متعددی آمده است که زن بیوه، باید از نعمات و خوبی های زند گی بریده و گوشه نشینی اختیار کند.»
رسم و رواج بالاتر از قانون
پنجره ها را باز می کند تا دودها بیرون بروند؛ دستان سیاه شده با دودش را زیر دانه های برف می گیرد و در حالی که آه می کشد، با گوشۀ چادرش چشمانش را خشک می کند. او نزدیک به یک ماه بعد از فوت شوهرش، در تلاش پیدا کردن کار از خانه بیرون شد و آن زمان بود که نگاه های سنگین همسایه ها، اعضای خانواده و اطرافیانش را حس کرد و درد بیوه بودن را فهمید: «نبود شوهرم یک درد بود؛ اما گپ مردم بدترش کرد. یکی می گفت بیچاره، یکی می گفت، سرخور شوهر، یگان نفر گمان بد هم می کند.»
داکتر اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی در آمریکا، معتقد است که از دست دادن نزدیک ترین فرد در زندگی، یعنی همسر، فشار روانی زیادی بر انسان وارد می کند. او می گوید: «وقتی خُرافه و خُرافه گرایی را از منظر تاریخی-اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم، آنچه متوجه می شویم این است که یکی از دلایل باورمندی به خُرافه، مصادف شدن یک حادثه با حادثۀ دیگر و نداشتن دلیل واضح برای توضیح رابطه میان پدیده هاست. به طور نمونه اگر زنی ازدواج کرده و شوهرش بنا به هر دلیلی وفات کرده، چون توضیح مشخصی برای مرگ شوهر نبوده، آن را به حضور زن نسبت داده اند؛ اما پُرواضح است که این هیچ ربط وثیق، منطقی، عقلی یا علمی با حضور یا غیبت زن ندارد. آنهایی که زن را در این گونه موارد "بدشُگون" می دانند می خواهند که، یک: درماندگی و عصبانیت و خشم خود را متوجه او بسازند، دو: دلیلی برای مشکل به وجود آمده پیدا کنند، و سه: با استفاده از این استدلال و بهانه تراشی، خشونت بر زن را توجیه کنند.»
فیروزه تنها زنی نیست که از برخوردهای خرافی مردم رنج می برد. در حقیقت، همین تاثیر روانی واژۀ "بیوه" است که زنان بعد از فوت شوهران شان، اعتماد به نفس خویش را از دست داده و تن به ازدواج های اجباری می دهند و حتا حاضر می شوند از فرزندان شان بگذرند. در حالی که قانون به آنان اجازه می دهد تا به عنوان یک زن آزاد بعد از گذشت زمان مشخصی در مورد زندگی شان تصمیم بگیرند و هیچ فردی، از خانوادۀ پدری و یا شوهر متوفایش، نمی تواند او را وادار به ازدواج بدون رضایت سازد. برای همین است که حضانت اطفال برای زنان بیوه یک حق است و در صورت رضایت خانوادۀ پدری اطفال و شوهر جدید زن، می تواند ادامه یابد. اما در عمل این گونه نیست.
شهلا فرید، استاد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل و فعال حقوق زن، می گوید: « وضعیت حقوقی زن بیوه هم در شریعت و هم در قانون مدنی افغانستان از قبل مشخص شده است و هیچ مشکلی برایش وجود ندارد؛ اما به دلیل رسم و رواج های که در افغانستان وجود دارد و زن کاملا وابسته به مرد می ماند و هویت خود را ا دست می دهد، بعد از وفات شوهر نیز از روی همین عرف و عادات است که حتا بخشی از میراث خانواده به حساب می آید و به نکاح برادر، پسر کاکا و حتا کاکای شوهر متوفایش در آورده می شود. این همه رسم و رواج است و آنچه که قوانین گفته برخلاف آن صورت می گیرد».
نظر به آمار اداره مرکزی احصاییه افغانستان، در حدود نیم میلیون زن بیوه در سراسر این کشور وجود دارند و دو درصد خانواده ها توسط زنان سرپرستی می شوند.
نویسنده: نجوا
ویراستار: عارف فرهمند