«... که نیستی و ولی یاد تو به جای تو است»
۱۳۹۸ خرداد ۲۴, جمعهاحمد ظاهر نخستین ترانه اش "ای بلبل شوریده" را در پانزده سالگی و در مکتب حبیبه، جایی که خودش شاگرد آن بود، سرود. او با همین یک آهنگ مهر هنجارشکنی های خویش در عرصه هنر موسیقی را بر جبین روزگار کوبید. این هنرمند نامدار افغانستان، که در۳۳ سالگی به طور مرموزی به قتل رسید، تنها هنرمند افغانستان است که در میان تمام نسل های بعد از خودش راه و جا دارد.
فرزاد فرنود شاعر، نویسنده ویکتن از جوانان فرهیخته ساکن کابل به این باور است که نسل جوان افغانستان همواره کوشیده اند تا گذشته های خوب کشور خود را در موسیقی جستجو کنند و اگر هم اندکی، خود را در همان فضا دریابند: "وقتی کوچه ها و پسکوچه های کابل را قدم می زنیم، و گاهی به دیواری از این شهر تکیه می زنیم، همه گویای زیست هنرمندی اند که چهل سال پیش مردم را به آزادگی فراخواند و تا چندین نسل دیگر ره کشیده است."
افغانستان در این چهار دهه اخیر فرود های زیادی را تجربه کرد، فرودهایی که نسل امروز افغانستان را از آرامی های دوران احمدظاهر به شدت بیگانه ساخته اند. فرنود هم با اشاره به همین وضعیت می گوید: "برای من احمد ظاهر نمادیست از آرامی و آبادی کشوری که من امروز در آن زندگی می کنم. احمد ظاهر برای کشور من فرهنگ ساخته است، فرهنگی که صدای او بخشی از آنرا می سازد. او حافظِ گویش سُچه کابلی است و من که اهل ادبیات هستم، از این وجه نیز آثار احمد ظاهر را بسیار با ارزش می دانم."
انتخاب شعر، تصنیف، کمپوز و موسیقی آهنگهای احمد ظاهر نیز یکی دیگر از ویژگی هاییست که با وجود ضعف های زیاد فنی، صدای او را از چهار دهه به اینسو هنوز هم تازه و امروزی نگه داشته است.
یکتن از همدوره های احمد ظاهر انجنیر صدیق قیام است، شخصیتی که همچنان در عرصه موسیقی مورد احترام هنرمندان زیادی می باشد. او در مورد همین ویژه گی هنر احمد ظاهر گفت: "من معتقد هستم که انتخاب شعر و آهنگ، معرف شخصیت درونی یک هنرمند است." بنابر این در مورد احمد ظاهر همین کافیست که به ترانه های او و آهنگهایش مکثی کنیم.
بانو هنگامه هنرمند نام آشنای افغانستان نیز از نخستین روزهای آشنایی با احمد ظاهر و هنرش یاد می کند: "خاطرات من به زمان کودکی هایم برمی گردند، زمانیکه هنوز شش سال داشتم و به دلیل تحصیلات پدرم یحیی شورانگیز، در هند زندگی می کردیم. احمد ظاهر هم در آنزمان دانشجو و یکی از دوستان پدرم بود.
گاهی که او حین تعطیلات آخر هفته به مهمانی ما می آمد، با آمدن احمد ظاهر فضای خانه ما هم پر از شور و صفای آواز و آهنگهایی می شد که او می سرود. از همان زمان منهم مثل میلیونها هموطن ما شیفته آواز او بودم و هستم. احمد ظاهر که از بخت خوش همکار مادرم بود، با صدای من از طریق امواج رادیو آشنا شده بود. روزی من و پدرم به منزلش رفتیم و آهنگ "نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم" را که خود احمد ظاهر کمپوز کرده بود، خواندیم و در نواری ضبط نمودیم.
"با دریغ که بخت با ما یاری نکرد و این آهنگ با آهنگ "باده ها خالیست" از ضبط در رادیو باز ماند که داستانی دارد منحصر به خودش."
هنگامه ویژگی های شخصیتی احمد ظاهر را در سرشت پاک و صداقتش تعریف می کند و می گوید: "احمدظاهر مرد نهایت مهربان، هنرمند توانا و بسیار پرکار بود؛ اما خیلی هم نازک طبع و اندک رنج. هیچگاهی بی حرمتی در برابر خود را تحمل نمی کرد و حتی با اندک ناراحتی صحنه کنسرتهایش را ترک می کرد. حس کمک به فقرا و تنگ دستان در احمد ظاهر تا حدی بود که حتی بعضاً پول تمام کنسرت خود را به فقرا می بخشید."
به گفته بانو هنگامه، احمد ظاهر به هنرموسیقی خیلی احترام داشت و موسیقی و شعر، هردو را خیلی جدی می گرفت. برایش ادای کلمات خیلی مهم بود و باریکی های هنرموسیقی را به خوبی آشنا بود."
شاید همین ویژگیهای خاص احمد ظاهر بود که صدای او را از شهر ها به روستا ها با خود برد و آهنگهای او از مرز های افغانستان عبور کرد.
آنهم صدا و هنر فرزند کشوری که هنوز خیلی سوالها در آن حل ناشده مانده اند، به شمول روابط سنتی و معیار های اجتماعی ایکه در کمتر کشوری نظیر شماری از آنان را می توان یافت.
عزیز هوشنگ عثمانی نقاش، خطاط و هنرمندی که در کابل زندگی می کند با اشاره به همین خصویت احمد ظاهر گفت: "در جامعه سنتی افغانستان، احمد ظاهر نخستین شخصی است که صدای عشق و آزادی را بلند کرد و خود را به عنوان طلایه دار این دو پدیده جاودانه ساخت."
همین ویژگی در آهنگهای احمد ظاهر نیز بازتاب یافته اند، در عاشقانه هایش، آنهم در جامعه ای به شدت سنتی افغانستان که عشق در آن یکی از تابو ها به شمار می رود. در آهنگهای او که با محتوای اجتماعی بوده اند؛ مثل ترانه «زندگی آخر سرآید بندگی در کار نیست، بندگی گر شرط باشد، زندگی در کار نیست»؛ شعر بلندی از ابوالقاسم لاهوتی که در سال ۱۹۳۰ سروده شده است. و یا هم آهنگ دیگری از احمد ظاهر با شعر معروف معینی کرمانشاهی:
«عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول
كه اول ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان،
جهان را با همه زیبائی و زشتی
» به روی یکدگر ویرانه میکردم
این ترانه احمد ظاهر هم خیلی به زودی پس از نشر، روانه دلها شد و در رگهای هزاران تن جا گرفت.
کریمه شبرنگ یکتن از شاعران معاصر افغانستان که نسلها از زمان ظهور احمد ظاهر دورتر زندگی می کند، می نویسد: «من در این مورد دیدگاه تخصصی ندارم یعنی به خودم این اجازه را نمیدهم که غیر از ساحه کاری ام مدعی شوم، اما در باره هنر و محبوبیت احمد ظاهر به عنوان شنونده آهنگ هایش عرض کنم که: او خلاف جریان آب شنا کرد و این در محبوبیت اش تاثیر گذار بوده است.
فردی که آگاهانه مسیری را انتخاب می کند و هدفش را قربانی خواست های بزرگان خانواده نمی کند دقیق می داند که کاری جاودانه انجام می دهد. احمد ظاهر جدا ازین که استعداد شاخص و خدا دادی در این زمینه داشت در کنار آن درک و کشف از توانایی اش را نیز پیدا کرده بود؛ او خواننده ی آشنا با کتاب و شعر بود شعر های ماندگاری انتخاب کرد و با صدایش سوز بیشتر بخشید به شعر و هنر!»
درک و کشف توانایی های فرد توسط خودش، به ویژه در جوامع بسته مثل افغانستان احتمالاً نیازمند شخصیت محکمتری بود که احمدظاهر را ساخت. برای همین هم او برای یک روستایی در دور ترین نقطه افغانستان و اهالی شهرنشین این کشور، برای نسل خودش و اکنون چهل سال بعد از درگذشت اش برای نسل جوان امروز، برای همه الهام بخش بوده است.
قول معروف است که خاطره های انسانها با موسیقی و عطر های طبعیت پیوند ناگسستنی ای دارند. وزش عطری که کودکی و نوجوانی را به یاد می آورد و نسیم موسیقی و صدایی که فضا و هوای روزهای گذشته انسان را بازگو می کند، بدون تردید انسان را یک آن، از یک برهه زمان به دیگری پرتاب می کند.
به یقین ترانه های احمدظاهر که شمارآنها به صد ها آهنگ می رسد، همین حس را در انسان زنده می کند. با آنکه احمد ظاهر با این نیروی جادویی با لحظه های هزاران انسان همدم شد؛ اما همین نیرو سالها پس از مرگ این هنرمند، همچنان سبب خشم گروه طالبان گردید. این گروه در نخستین روزهای تسلط بر کابل، بر تخریب آرامگاه احمدظاهر اقدام کردند. آرامگاهی که زیارتگاه عاشقان و پاکدلان بود و است.
به عنوان حسن اختتام، سراغ هنرمند و هنرشناس جوان شفق سیه پوش رفتم تا از او بخوانیم که چه چیزی در هنر احمدظاهر برای نسل جوان امروز مهم است:
«راستش در باره روان شاد احمد ظاهر گفتنی های زیادی وجود دارد، اما محبوبیت او به حدی است که هیچگاه در آن زمینه ها سخنی نرفته است، البته من این مهم را از منظر کسی می گویم که اندک موسیقی کار کرده و موسیقی گوش می دهد. ولی می خواهم از جای دیگر شروع کنم،
نخست: اینکه احمد ظاهر واقعا در ذهن اکثر مردم ما جانانه زنده است، در کشوری به خاطر سالها بی عدالتی، امروز همه چیزی و همه کسی را قومی داوری می کنند؛ احمد ظاهر تنها محصول فرهنگی کشور ماست که به دور از این مسائل همه دوستش دارند، در واقع این هنرِ هنرمندی ست که هنر جادوانه خلق کرده است.
دوم: احمد ظاهر در ابتدا اندکی سیاسی خواند و اما زود متوجه گردید و از این دایره بیرون شد، شاید آهنگ "جمهوری ما مبارک" نمونه خوبی باشد، ولی چه خوب که زود متوجه شد و مسیر جاودانگی را بهتر از هر سیاستمداری در کشور ما پیمود.
سوم: پیش از احمد ظاهر هم موسیقی در کشور ما وجود داشت، ولی احمد ظاهر از بُعد دیگر و کمتر دیده شده فنی هم به موسیقی کشور افزود که می شود به ایجاد فضاهای "افکتی Effekt" آنهم در آن دوران پرداخت
مثلن وقتی آهنگ "آخر ای دریا" را گوش می کنیم در ابتدا به صدای امواج دریا بر می خوریم، ایجاد این افکت در آن دوران که امکانات فنی نبود کار هنرمندانه و سختی بود، می گویند احمد ظاهر در بدر برای ایجاد این افکت می گشت تا این که او را می آورند به "افغان فیلم".
در افغان فیلم آن زمان افکتورِ حرفه ای به نام زنده یاد "حکیم مرزی" کارمند بود که در دانشگاه پونا در هند درس خوانده بود. بعد از شنیدن طرح احمد ظاهر صدای امواج دریا را داخل تشت آب طراحی می کنند، یا مثلن به آهنگ "صدای پای من" توجه کنید، می شد که هر دو آهنگ بی اِفِکت کار شوند ولی احمد ظاهر بسیار دقیق می دانست چه می خواهد و چگونه از هم عصرانش پیشی بگیرد.
احمد ظاهر آهنگ های خوب فنی و بد فنی هم دارد، البته هیچگاه در افغانستان به این مورد پرداخته نشده است که گروهی دور هم جمع شوند و آهنگ های احمد ظاهر را تقطیع کنند، کاری که در دیگر کشور ها با آثار هنرمندان بزرگ شان انجام می دهند. خلاصه در باره احمد ظاهر و کارهای بی نظیرش می شود ماه ها نوشت که اینجا آن مجال نیست...
و اما بزرگترین درسی که احمد ظاهر به هنرمندان داد این بود که: هنرمند نباید زیاد سیاست زده شود!
درسی که کم می شنویم و هیچکدام احمد ظاهر نمی شویم.»
احمد ظاهر در ۲۴جوزا سال ۱۳۲۵خورشیدی برابر با ۱۴ ماه جون سال ۱۹۴۶ترسایی متولد گردید و در۲۳ جوزا سال۱۳۵۸ خورشیدی برابر با ۱۳ جون ۱۹۷۹ ترسایی به قتل رسید.
نادیه فضل