بابر و معماری شاعرانه
۱۳۹۱ فروردین ۲۵, جمعهیادداشت: بشیر سخاورز در سلسله نوشتاری، به معرفی ظهیر الدین محمد بابر و کارهای فرهنگی او می پردازد. بخش نخست این نوشته تحت عنوان «کابل در پرکار تخیل بابر» به نشر رسید. در این بخش به معماری شاعرانه بابر پرداخته می شود و قسمت های بعدی این نوشته بعداً نشر می گردد.
آلبوم عکس را اینجا تماشا کنید!
او ممدوح پسرعمويش پادشاه خراسان و قندهار (سلطان حسين ميرزا) مردی است اديب، شاعر و در عين حال کسی که به آبادی هرات همت گمارده و هرات را از قشنگترين شهر های دنيا ساخته که باغ ها و گلگشت های آن معروف است. ظهير الدين اگر از يک جانب پسرکاکای شسلطان حسين ميرزا را تحسين می کند، از جانب ديگر در رقابت با او تصميم دارد که در قلمرو خود يعنى کابل باغ های زيبايی بسازد و برای آبياری آنها نهر و بند های خوبی طرح کند. بابر برعکس خويشاوندان اش غاصب مال و دارايی و باغ مردم نيست و هنگامى که در سفری به استالف زيبا که زيبايی آن بابر را مات و مبهوت کرده است، خبر می شود که سال ها قبل الغ بيگ ميرزا باغ قشنگی را که به نام "باغ کلان" مشهور است، به زور از صاحب اش غصب کرده، صاحب باغ را می طلبد و پول وی را تاديه می کند. او "باغ كلان" را در استالف به شكل چهار باغ تزيين مىكند و در باره ى آن مى گويد: "در باغ كلان درخت هاى ميوه به وفور وجود دارد و حتا پشت ديوار هاى بيرونى را هم با درخت هاى بزرگ احاطه كرده اند. جوى آبى كه در آن به اندازهى يك آسياب آب روان است، از ميان آن مىگذرد و درختهاى باغ را آب مىدهد."
آنچه موجب می شده تا بابر را برای ساختن باغ ها وادارد، در واقع زيبايی خيره کنندهى طبيعت کابل بود. "کمتر جايی در دنيا می تواند با استالف همسری کند. رودی از ميان دره می گذرد و به دو طرف دره درخت های زيادی زرع شده است. استالف پر از باغ های بزرگ و کوچک است و آب آن چنان شفاف و سرد است که احتياجی برای يخ ريختن در آن نيست. باغ کلان را از صاحب اش خريدم. از وسط آن به اندازۀ يک آسياب آب، جويی می گذرد که به هر طرف کج و معوج می رفت. من فرمان دادم تا جوی را راست کنند و اکنون این باغ خيلی زيباست."
چون بابر شاعر بود، طبيعت بر روان او تأثير ژرفى مىگذاشت. با ديدن طبيعت زيبا دنبال اين مىگشت تا آن را زيباتر سازد. "در پايين دره چشمهاى به نام خواجه سه ياران است كه اطراف آن را درختهاى بزرگ بلوط و ارچه پوشانيده. جاى با صفايى ست براى گريز از گرما، تابش خورشيد و پناه بردن به زير سايهى اين درختهاى بزرگ. از اين چشمه به اندازهى نيم آسياب، آب بيرون مىآيد. هدايت دادم كه جويى بكنند و آب اين چشمه را بر بالاى تبهى كوچكى كه سطح آن هموار بود ببرند. پس از آن كه آب چشمه به آن جا رسيد، درخت نشاندند و حالا جاى زيبايى شده است." بابر در اين جا از ساختن تخت استالف به هدايت خودش روايت مىكرد.
ظهير الدين باغ قشنگ ديگری را که به مراتب از استالف دور است، در آدينه پور لغمان می سازد و آن را به نام باغ وفا مسما مي کند. او به تکرار به اين باغ برای استراحت می رود و گاهگاهی به آن چهار باغ خطاب می کند و آن به علتی که "باغ بزرگ" از چهار باغ کوچکتر مربع شکل ساخته شده که هر باغ توسط سنگفرشی برای پياده رفتن از ديگر جدا میشود. در وسط چهار باغ، زمين را به شکل دايره می سازند و در آن يا گل می کارند و يا فوارهى آب می سازند. ساختن چهار باغ بعد ها در هندوستان توسط بازماندگان بابر بيشتر رايج شد که باغ های معروف مثل شاليمار، تاج محل، باغ همايون و باغ آصف جنگ همه چهار باغ هستند.
بابر چنان مشتاق زيبا ساختن باغ هايش است که بعد از رفتن به لاهور درخت های کيله را با خودش به باغ وفا می آورد و غرس می کند تا در آدينه پور (لغمان) هم کيله پيدا شود و سال بعد نيشکر را می آورد. بابر"باغ وفا" را يکی از زيباترين باغ ها ساخته بود که يک طرف آن به رود خروشان و طرف ديگرش به قصر شاهی می پيوست و وسط باغ به شکل تپهاى بود که از آن جوی کوچک می گذشت. بابر به اين محل چهار چمن می گويد. به قسمت جنوب غرب باغ وفا حوض زيبايی حفر شده بود که اطرافش را درختان تنومندی احاطه می کرد. از اين تعريف بر می آيد که ظهير الدين در ساختن باغ زيبا و شاعرانه مهارتی برتر از باغبان داشته است.
كسانى كه پيرامون طرح باغها مىدانند، مى گويند كه بابر باغهاى خود را بر اساس طرح قالينهايى كه در كابلستان بود، بنا كرده است، همان طرحهاى مربع شكل. چهار دروازهى كلان در چهار طرف اين باغها بنا شده است كه با چهار جاده سرانجام در نقطهى مركزى وصل مىشوند. در همين جا فوارهى آب مىساختند که آب اين فواره توسط باران تأمين مىشد. و اين كار را طورى انجام مىدادند كه در جاى بالايى حوض بزرگى مى ساختند و آب باران را از بام بنا ها در همين جا جمع مىكردند و سپس اين آب را به فوارهى آب مى فرستادند.
آرامگاه همايون در وسط چهار باغ بزرگى ساخته شده است كه طرح اين باغ سپس الهامى براى معمارهاى تاج محل شد. شباهت شگرفى بين تاج محل كه آرامگاه ممتاز محل است و آرامگاه همايون وجود دارد.
ظهير الدين چشمان زيبايی بين دارد و تنها معتقد به اين نيست که گل را اسير ديوار های باغ ببيند. او به گل های وحشی هم علاقهى فراوان دارد و لالهى آزاده را مانند شاعر می ستايد. او در جايی به نام "کره تازيان" می ايستد تا گل های لاله را که در دامنهى کوه ها روييده اند، به تماشا گيرد و هر کدام را که از ديگری فرق دارد، برشمرد و به اين نتيجه برسد که حد اقل ٣٢ نوع مختلف لالهى وحشی در دامنه های کوه کره تازيان می روييده و به يکنوع به خصوص آن دلبستگی داشته، به دليلی که اين نوع دارای عطر خوشی بوده که به همين مناسبت آن را لالهى گلبوی می گفته اند. او هر جايی که ميرفته، ناظر زيبايی گل لاله بوده و آنها را در جا های مختلف پروان، "کره تازيان" و "خواجه ريگ روان" ديده است.
ظهير الدين در ارتباط به زيبايی طبيعی، چمن های کابل را می ستايد و می گويد که اطراف شهر کابل از چهار چمن به اسم های سنگ قرغان، چالک، ديورين و سياه سنگ تشکيل شده و بعد يک چمن را با چمن ديگر از نقطه نظر زيبايی بررسی می کند و حتا به نوع سبزه و رنگ سبزه در اين چمن ها می پردازد و اين که تا چه حد گياه اين چمن ها موافق طبع اسپ هاست. او در يادداشت هايش می نويسد که اين چمن ها توسط باغبان و کاردانان مواظبت می شده اند.
ظهير الدين جا هایی را که در فقر قرار دارند، به طور جدی در نظر دارد و می خواهد تغیيرات عمدهاى را در اين جاها بياورد. او غزنه را محل فاقد زيبايی و فلاکتبار می يابد که تعجب مي کند چگونه شاهی مانند محمود سبکتگين، جهانگشای معروف، صاحب خراسان و هندوستان حاضر شده غزنه را از تمام جا های ديگر به عنوان پايتخت خود بپذيرد. او میگويد که در غزنهى زمان محمود سبکتگين چهاربند مهم به غرض آبياری وجود داشته که ارتفاع يکی از اين بند ها به ٤٠ متر و عرضش به ٣٠٠ متر می رسيده اما هنگامى که غزنه به دست علاوالدين جهانسوز به آتش کشيده شد، اين مرد خشمگين و حيوان صفت حتا مقابر سلطان محمود و سلطان مسعود را ويران می کند و بند ها را از بين می برد. ظهير الدين در همان سالی که موفق به گرفتن هندوستان می شود، يک مقدار پول توسط شخصى كه بر او اعتماد دارد، به نام خواجه کلان به غزنه می فرستد تا غرض ساختن بند استفاده شود. اين خود می رساند که هجوم بابر به هندوستان برای گرفتن غنايم و خرچ کردن آن در راه آبادانی کابلستان بوده است.
بابر اهميت جاده ها را برای اين که می توانند برای پيوند دادن شهر ها نقش عمده را بازی کنند و باعث تماس گرفتن مردم يک شهر با شهر ديگر می شوند به خوبی می داند و وجود شان را در پيشرفت های اقتصادی ارزش زياد می دهد و برای همين منظور در تحليل خود از شهر کابل به دقت راه هایی را که از شهر ها و ممالک ديگر به کابل می انجامند، بررسی می کند و می داند که يکی از علت های که کابل مرکز تجارت بين المللی شده، وجود همين راه هاست. بابر به ساختن راه های که حد اقل بتوانند توسط کاروان ها استفاده شوند، می پردازد و مناطق دور افتاده را با تلاش خستگی ناپذير با بازار های تجارتی وصل می کند تا كشاورز ها بتوانند حاصلات خود را به آسانی به بازار ها برسانند. همان كارى كه امروز بانك جهانى در كشور هاى جهان سوم مىكند، در حالى كه بابر پنجصد سال پيش اين را مىدانست.
نویسنده: بشیر سخاورز
ویراستار: سید روح الله یاسر