«قتل هدفمند، روش برتر جنگ قرن 21»
۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعهیک سناریوی احتمالی: در منطقه مرزی میان افغانستان و پاکستان، یک لاری به سمت روستایی در حرکت است که در آنجا بازار هفته برپا شده است. این لاری که دو مرد در داخل آن نشسته اند، توجه همه را به خود جلب می کند. کارشناسان استخباراتی در مرکز نیروهای کماندویی ایالات متحده اطمینان می دهند که این دو مرد، جنگجویان طالبان می باشند و این لاری حامل چند صد کیلوگرام مواد انفجاری است. نظارت ماهواره یی، افراد ارتباطی در ساحه و شکل جا به جایی مواد هیچ شکی به جا نمی گذارد که این لاری حامل بمب است و قرار است تا چند دقیقه دیگر در بازار این روستا انفجار داده شود. برای جلوگیری از این حمام خون احتمالی، تنها یک امکان وجود دارد و آن، شلیک دو راکت از هواپیمای بدون سرنشین بر این لاری است.
محاسبه مرگبار هزینه و منفعت
از ماه جون سال 2004 تا سپتمبر 2012 کارمندان سازمان استخبارات مرکزی ایالات متحده امریکا (سی آی ای) و نظامیان این کشور دست کم 344 بار تصمیم به حمله هواپیماهای بدون سرنشین گرفته اند. 52 مورد از این حمله ها در زمان جورج دبلیو بوش، رییس جمهور پیشین و 292 مورد دیگر در زمان بارک اوباما، رییس جمهور کنونی ایالات متحده امریکا صورت گرفته است. آن ها می گویند که این کار را براساس محاسبه هزینه و منفعت انجام می دهند. در یک حمله تروریستی، در مقابل دو عضو طالبان شمار زیادی افراد ملکی کشته می شوند. اما دقیقاً روشن نیست که چه اندازه در حملات هواپیماهای بدون سرنشین از این تلفات جلوگیری می شود.
وضعیت تقریبا هیچگاه مانند سناریوی بالا روشن نیست. به عنوان نمونه، هرگاه به دنبال این لاری، یک بس مملو از مردم ملکی بیاید، اگر که کشتن طالبان با احتمال بالای مرگ غیر نظامیان همراه باشد، آن زمان چگونه باید تصمیم گرفت؟
براساس گزارش یک دفتر خبرنگاری تحقیقی، تا ماه سپتمبر 2012 تنها در پاکستان در نتیجه حملات هواپیماهای بدون سرنشین میان 2562 و 3325 تن کشته شده اند که از میان آنها، از 474 تا 881 تن از آنها مردم ملکی بوده اند. ارقام تلفات این گونه حملات به دلیلی متفاوت و پراکنده است که ایالات متحده امریکا در مورد حملات هواپیماهای بدون سرنشین ابراز نظر نمی کنند و این آمار فقط براساس گزارش رسانه ها و اظهارات شاهدان عینی جمع آوری می شود.
افزایش حملات هواپیماهای بدون سرنشین
ارقام به دست آمده از گزارش ها، ثابت می سازد که شمار حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی آشکارا افزایش یافته است. ایالات متحده امریکا در سال 2011 در کشورهای افغانستان، عراق، پاکستان، یمن، سومالیا، لیبیا و مکسیکو برای قتل هدفمند تروریست ها، جنگجویان و جنایتکاران از هواپیماهای بدون سرنشین استفاده کرده است. حالا در مورد عملیات هواپیماهای بدون سرنشین در مالی تامل می شود. اما این تنها ایالات متحده امریکا نیست که از این گونه هواپیماها استفاده می کند، بلکه اسراییل، بریتانیای کبیر و روسیه می خواهند برای تامین منافع امنیتی خود از این هواپیماها استفاده کنند.
پیشرفت تکنیکی و توسعه هواپیماهای بدون سرنشین کشتار هدفمند را به روش برتر جنگ در قرن 21 بدل کرده است. چنانچه ارمین کریشنان، کارشناس مسایل امنیتی در ایالات متحده امریکا در مقاله اش تحت عنوان «کشتار هدفمند» نوشته است: «هواپیماهای شکاری بدون پیلوت، انقلابی در کشتارهای هدفمندانه ایجاد کرده است».
انتقاد و دفاع
حامیان استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین چنین توجیه می کنند که کشتارهای هدفمند در مقایسه با جنگ های متداول، به مراتب قربانی کمتری از میان مردم ملکی می گیرد. به گفته کریشنان، حامیان حملات هواپیماهای بدون سرنشین آن را چنین توجیه می کنند: «هنگامی که جنگ فقط بر افراد مقصر و مسوول متمرکز شود، قانونی تر و اخلاقی تر می شود».
منتقدان استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین، قتل های هدفمند را با سوء قصد، اعدام بدون محاکمه و قتل تصدیق شده از سوی دولت مشابه می دانند. آن ها این ادعا را که قتل های هدفمند در ارتباط با جنگ انجام می شوند، رد می کنند، به طور مثال ایالات متحده و پاکستان در حالت جنگ با یکدیگر نیستند.
از دید حقوق بین المللی، این مساله تعیین کننده است. در صورتی که واقعا بتوان از جنگ سخن گفت، قربانیان جنگجویانی هستند که کشتن آن ها براساس حقوق جنگی می تواند مشروع باشد.
اما هرگاه مهاجمان و قربانیان با یکدیگر در جنگ نباشند، در آن صورت کشتار هدفمند در حقیقت غیرقانونی است، مگر این که، این گونه قتل ها از خطر مستقیم برای دیگران جلوگیری کند. یک مثال در این مورد، «شلیک نهایی» نجات است که یک پولیس اجازه دارد، یک گروگان گیر را به ضرب گلوله بکشد، اگر این فرد زندگی گروگان اش را به خطر بیاندازد.
براساس گزارش دانشکده حقوق دانشگاه استانفورد و مکتب عالی حقوق نیویارک که تحت نام «زندگی در سایه هواپیماهای بدون سرنشین» منتشر شده است، چنین وضعیت های خطرناک در جنگ هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان بسیار به ندرت پیش می آید.
نویسندگان گزارش از ایالات متحده امریکا انتقاد کرده و گفته اند که ممنوعیت اطلاع رسانی در مورد این حملات توسط حکومت ایالات متحده، بررسی حقوقی قضیه را ناممکن ساخته است. در گزارش آمده است: «ایالات متحده امریکا مکلفیت حقوقی بین المللی خود را انجام نمی دهد، یعنی مراقب شفافیت نیست و از پاسخگویی ابا می ورزد». کریشنان در مجموع قضیه را چنین شرح می دهد: «مردم عادی در غیاب شان به لایل نامعلوم و شیوه سری به مرگ محکوم می شوند».
جنگ بدون نتیجه
افزون بر این شمار زیادی از افراد ملکی در حملات هواپیماهای بدون سرنشین جان شان را از دست داده اند. قانون جنگ وقتی که اجرا می شود، تلفات جانبی را البته تنها براساس یک تناسب اجازه می دهد. تحقیقات تجربی در مورد موثریت جنگ هواپیماهای بدون سرنشین، نتیجه برعکس را نشان می دهد. رهبران شورشیان در این حملات بسیار به ندرت کشته می شوند.
پیتر برگین و میگان براون از شبکه "سی ان ان" می گویند: «سهم به اصطلاح اهداف درجه بالا، بی نهایت کم است و فقط دو درصد را تشکیل می دهد». اساساً این حملات بیشتر باعث قتل افراد ملکی می شوند.
پیامد این حملات، افزایش بی ثباتی در کشورهای مربوطه و بسیج شدن نیروهای اضافی برای دشمنی است که علیه اش جنگ می شود. کریشنان چنین جمع بندی می کند: «حملات هواپیماهای بدون پیلوت تهدید تروریسم را در پاکستان واضحاً بیشتر ساخته است. موثریت نظامی این کشتار هدفمندانه قابل تردید است».
اما چرا باز هم کشورهایی مانند ایالات متحده امریکا به ادامه این کشتار هدفمندانه تاکید می کنند؟ کریشنان می گوید که در زمان ریاست جمهوری جورج بوش بسیار عادی بود که مظنونان به تروریسم ربوده شده، به گوانتانامو یا دیگر کشور سومی انتقال داده شده و در آنجا برای سال ها بدون محاکمه در زندان نگهداری می شدند و گاهی شکنجه می گردیدند. به باور کریشنان، از وقتی که اوباما پایان برنامه «توقیف های غیر عادی» را اعلام کرد، ایالات متحده امریکا «به روش کشتن تروریست ها در سراسر جهان، به جای بازداشت آن ها، روی آورد».