سالروز وحدت آلمان؛ دشمنان دیروز، دوستان امروز
۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبهلوتر باور و کلاوس شتالت مایر در کنار دیوار قریه مودلارویت باهم ملاقات می کنند. این قریه زمانی مانند برلین به دو بخش تقسیم شده بود: یک بخش در جمهوری دموکراتیک آلمان (دی. دی. آر) قرار داشت و بخش دیگر در قسمت آزاد غربی. قسمتی از این دیوار حالا نیز به عنوان یادبود جدایی دو آلمان نگهداری می شود. این دیوار کانکریتی تا سال 1989 باور و شتالت مایر را نیز از هم جدا کرده بود. تقسیم شدن آلمان به دو دولت همچنان بر افکار، فعالیت و پیشرفت شغلی این دو مرد تاثیر گذاشت.
لوتر باور 63 ساله تا زمان وحدت مجدد آلمان در آلمان شرقی مصروف خدمت در اردوی ملی خلق بود. هرگز در ذهن او خطور نکرده بود که روزی آلمان شرق را ترک کند، هرچند به موترهای پیشرفته ای که از مرز دو آلمان می گذشت با کنجکاوی نگاه می کرد؛ آن موترها از موترهایی که مردم آلمان شرق استفاده می کردند، کاملاً متفاوت بودند.
ممنوعیت شدید تماس با آلمان غربی
لوتر باور خوشبخت بود که با برخورداری از امتیاز دولتی صاحب یک موتر لوکس "واردبورگ" مربوط به آلمان غربی شده بود. او از آنجایی که سرباز اردوی ملی خلق بود، باید به شکل نمونه رفتار می کرد. او با پیوستن به اردو مجبور شد رابطه خود را با هجده تن از خویشاوندانش در جمهوری فدرالی آلمان قطع کند. باور به شکل تقریباً عذرخواهانه می گوید: «ما در جمهوری دموکراتیک آلمان چنین تربیت شده بودیم... این که آدم فقط باید برای صلح مبارزه کند، و من به همین خاطر همه مصروفیت شغلی ام را در این راه تنظیم کردم».
در آن زمان، کلاوس شتالت مایر که هشت سال کوچکتر از باور است، نیز مصروف خدمت نظامی بود؛ اما در اردوی آلمان غربی. شتالت مایر در منطقه "اوبرفرانکن" در دو کیلومتری جایی بزرگ شده است که لوتر باور می توانست از پسته خود او را در آلمان غربی ببیند. شتالت مایر نیز مانند باور در اردو فلم های تبلیغاتی را تماشا می کرد. در این فلم ها، سربازان اردوی جمهوری فدرال آلمان آدم های خوب و سربازان آلمان شرق انسان های بد توصیف می شدند. شتالت مایر که یک چترباز بود، به عنوان یک سرباز اردوی آلمان غربی اجازه نداشت به آلمان شرق سفر کند. او اصلاً نیازی به این سفر هم احساس نمی کرد.
باور گاهگاهی بر فراز سمت شرقی مرز پرواز می کرد، اما همواره محتاط بود که حریم فضایی آلمان غربی را نقض نکند، زیرا چنین کاری خلاف پیمان ورشو و ناتو در جنگ سرد بود. اما همین که پایان آلمان شرق نزدیک می شد، چنین چیزی اتفاق افتاد. باور توضیح می دهد: «من برای نخستین بار با یک افسر روسی در یک هلیکوپتر اشتباهاً به حریم فضایی آلمان غرب پرواز کردم. پیش از این پرواز ما کمی وودکا نوشیده بودیم؛ و من به این افسر روسی فقط گفتم: "ویکتور، برگرد!" او فوراً به فرمانده خود از نقض حریم فضایی آلمان غربی خبر داد. اما او فقط خنده کرد».
تغییرات غافلگیرکننده
بعد از باز شدن مرز، لوتر باور به سه ماه نیاز داشت تا بتواند یک پرواز به منطقه بایرن در مجاورتش انجام دهد. او آن وقت احساس می کرد یک سرباز فراری است و حالا در مورد آن می خندد.
همچنان کلاوس شتالت مایر بعد از حدود سه ماه به آلمان شرق رفت. او می گوید: «من فقط برای تیل انداختن به موترم به آنجا رفتم. زیرا در آنجا آدم می توانست با پنچ مارک (واحد پول آن زمان آلمان) تانکی موتر را پر کند». در سال 1989 قیمت پترول در جمهوری فدرالی آلمان تقریباً ده برابر آلمان شرق بود. شتالت مایر به یاد می آورد: «اما آدم نمی توانست چیزی دیگری را از آنجا خریداری کند».
نخستین نشانه های پایان نظام سوسیالیستی
باور در پوسته اش در مرز به شدت مورد محافظت، ناآرامی مردم آلمان شرق را احساس نکرده بود. او حالا قصه می کند که در سال 1986 یک کاپیتان آلمان شرقی که در مسکو مشغول کار بود به او اشاره ای رسانده بود. این کاپیتان در یک گزمه مشترک مرزی به لوتر باور گفته بود: «لوتر، یک بار توجه کن، در سال 1995 روس ها وقتی برای ما ندارند. آنها خودشان به اندازه کافی مشکل دارند. آنها به سادگی می گذارند ما سقوط کنیم».
باور چرخش سیاسی در آلمان شرقی را هرگز ممکن نمی دانست؛ اما تظاهرات و عبور از مرز فزونی گرفت. همین که او از مقام های مافوق خود پرسید آیا به مردم اجازه داده می شود تا از مرز گذشته و به آلمان غربی بروند، به او مهر ضد انقلابی زدند و به عنوان عضو فعال حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان از موقعیتش برکنار شد.
شروع تازه میان اینجا و آنجا
برای باور به خصوص نامه حاوی پیام وزارت دفاع فدرال آلمان دردناک بود. در نامه به او گفته شده بود که بعد از 22 سال کار به عنوان سرباز مرزی، هیچ گونه حقوق بازنشستگی برایش داده نمی شود. خودش به یاد می آورد: «ما متفرق شده بودیم و و بدشانسی من این بود که در کنار روس ها در قسمت شرقی متولد شده بودم».
کلاوس شتالت مایر و لوتر باور در جریان شکار باهم آشنا شدند. حوزه فعالیت آنها در دو منطقه همجوار، یکی در بایرن که مربوط به آلمان غرب بود و دیگری در تورینگین که از نواحی آلمان شرق به شمار می رفت، قرار داشت. حالا هر دوی آنها دوست شده اند. باور حتی در قسمت غربی در پنج کیلومتری شتالت مایر زندگی می کند. کار و فعالیت او در تورینگین است. او که یک نان پز و شیرینی پز مسلکی است، حالا غذای سالمندان را به خانه هایشان می رساند.
کلاوس شتالت مایر می گوید که البته هنوز هم بعضی پیشدواری ها در ذهن برخی انسان ها وجود دارند. او به این دلیل نمبر پلیت موترش را که از آلمان شرقی بود، حالا تغییر داده است. برای او به عنوان فردی از آلمان شرق، باز شدن مرز هیچ زیانی نداشت. او ریاست پارک 450 لاری مربوط به یک فروشگاه مواد خوراکی طبیعی را به عهده دارد که در مناطق مربوط به مرزهای سابق تولید می شوند.
این دو مرد ملاقات شان را به پایان می رسانند. هر کدام سوار موتر خود می شوند. شتالت مایر یک جیپ دارد و باور یک موتر امریکایی. لوتر باور هنگام خداحافظی می گوید که یک موتر کهنه روسی از نوع "لادا" برای شکار نیز دارد.